مقدمؤ مترجم
"ديگر دروغها دربارؤ ايران كافيست" روايتي است از تاريخ سراسر حماسه و قيام انقلاب اسلامي در ايران كه به قلم "چيف موسي مالي نانگولي" به رشته تحرير درآمده است."نانگولي" تبلوري از نسل هاي مظلوم و ستم كشيدؤ آفريقاست كه هستي و سرمايه و زندگيشان را اربابان زر و زور و تزوير به يغما برده اند. بدون شك پايگاه مستحكم انقلاب اسلامي در آفريقا بر دلهاي محرومان اين ديار استوار است و روز به روز رو به استحكاممي رود."نانگولي" شيفتؤ انقلاب اسلامي و امام است! و چنان مشتاقانه از انقلاب و امام
مي گويد كه اگر كسي او را نشناسد تصور خواهد كرد كه سالها از نزديك؛ در ميان نسل انقلاب زيسته است. و ترديد نيست كه اين يك تحفؤ
الهي و هديؤ غيبي بوده كه از جانب خداوند بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است1".كتاب "ديگر دروغها دربارؤ ايران كافيست" داراي يازده فصل مي باشد فصل پنجم اين كتاب به بررسي انقلاب اسلامي و علل موفقيّت آن مي پردازد كه ترجمؤ كامل آن را در اين شماره، ملاحظه خواهيد نمود . اين روايت اگرچه مكرر است اما از هر زبان ديگر كه بشنويم؛ نامكرر خواهد نمود.نويسنده، كتاب حاضر را به شهيداني كه خون گرانبهايشان را نثار كردند تا ايران آزاد باشد تقديم كرده است من نيز سلام و درود خالصانه خود را به شهيدان انقلاب و دفاع مقدس و به پدرم بسيجي شهيد شعبان حبيبي نثار مي كنم و از خداوند توفيق ادامؤ راه شهيدان را خواهانم...نادر حبيبي"مقدمؤ نويسنده"No more lies about IRAN
برگرفته از مقدمؤ كتاب "ديگر دروغها دربارؤ ايران كافيست"
نويسنده: چيف موسي مالي نانگولي
" Chief Musamaali Nagoli "
"به نام خداوند بخشندؤ مهربان"
ايران كشور بي همتايي است. در مجاورت مردمان قفقاز در شمال، آسيايي ها در شرق و اعراب در غرب و جنوب بسر
مي برد ولي بي شباهت با همسايگان
فيزيكي اش است...عزم راسخ مردم در ايجاد كردن تغيير براي رسيدن به استقلال و كرامت، نظيري در تاريخ معاصر نداشته است. در تاريخچؤ انقلابها هيچ انقلابي بنيادهاي ارزشهاي غربي و نيات شيطاني آنان را همانند انقلاب ايران در خليج فارس تكان نداده است و اتحاد نامقدس (در جنگ تحميلي) ميان عراق، كويت، عربستان سعودي و شرق و غرب در مقابل ايران، آزمايش نهايي براي استحكام و عزم راسخ يك ملت بود...از زمان تاسيس سازمان ملل متحد در دهؤ چهل ميلادي، هيچ كشوري در دوران معاصر، همانند جمهوري اسلامي ايران، تحت فشارهاي ديپلماتيك و در انزوا نبوده است.تحريم هاي اقتصادي، مجازات ها، خرابكاريها، انسداد اموال در كشورهاي خارجي و فشارهاي سمت اقتصادي، هر كدام از آنها (عليه ايران) مورد استفاده قرارگرفتند اما اين ملت به حيات خود ادامه داد!كوشش براي تمسخر ايران توسط غرب و مدافعانش بوسيله رسانه هاي ارتباط جمعي، آخرين كاري بود كه مي توانستند انجام دهند. بنابراين، پويايي اين كشور بزرگ و طبيعت بي نظير انقلاب (اسلامي) و درسهاي آن براي مظلومان بود كه تاليف اين كتاب را به من الهام كرد! امروز ايران، در محل اتهام بزرگترين حامي تروريزم جهاني قرار گرفته است و اين اتهامات توسط غرب و مشخصاً انگليس و آمريكا هدايت
مي شود.اين دو كشور مواظب خواهند بود كه (مبادا) بياد آورده شود كه به روايت تاريخ خودشان بزرگترين نمونه هاي تروريزم هستند. چه كسي مردمان آفريقا را در
خانه هايشان ترور كرد؟
چه كسي به ويتنام حمله كرد و بيرحمانه مردم بيگناه آنجا را قتل عام كرد؟
چه كسي ايرلندي ها را در 600 سال گذشته، به قتل رسانده است؟
چه كسي 6 ميليون يهودي را كشته است؟ چه كسي "گازهاي شيميايي اعصاب" را به صدام حسين عرضه كرد؟
چه كسي سلاحهاي كشنده اي توليد كرده است كه مي تواند در مدت (چند ثانيه) چهرؤ زمين را دگرگون كند؟
نه، آن كشور ايران نيست!اكنون من ايستاده ام تا مورد قضاوت و انتقاد قرار گيرم. اما اگر من در معرض تمجيد قرار مي گيرم، اجازه بدهيد كه خداوند ستايش شود! "سبحان اللّه"
فصل پنجم: چرا انقلاب اسلاميموفقيت آميز بود
در كوشش براي درك انقلاب بزرگي كه در ايران اتفاق افتاد؛ پيش از همه آن مهم است كه بشر را از نقطه نظر تاريخي مورد مطالعه قرار دهيم.و همچنين مهم است كه بشر را در ارتباط با محيطي كه او خود را در آن يافته است بشناسيم.بشر در تمام موقعيت ها فقط با دو انتخاب در مواجه با بدبختي؛ روبرو بوده است؛ يا تسليم و يا مبارزه و تغيير چيزها بوسيله هر وسيله اي كه در دسترس دارد. در بيشتر موارد بشر مورد دوّم يعني مبارزه را انتخاب كرده است.بنابراين تاريخ جهان مملو از انقلاباتي است كه در يك يا چند مرحله، اتفاق
افتاده اند و نشان دهندؤ تمايل انسان براي تغيير دادن عوامل محيطي مي باشند.اما تغييرات هميشه فقط از راه انقلاب واقع نشده اند. بعضي تغييرات از راه تحول يا حتي تغيير تدريجي بوجود آمده اند.به هر حال اكنون ما مخصوصاً خودمان را مورد خطاب قرار مي دهيم به چيزهايي كه به وسيلؤ انقلاب تغيير مي يابند. انقلابي كه در كشور بزرگ ايران به وقوع پيوست يعني انقلاب اسلامي! و توجه تمام جهان را تسخير كرد و زندگاني ميليونها انسان را در ايران و جهان، تحت تاثير قرار داد.و بر خلاف همه وقايع تاريخ معاصر جهان، بنيادهاي غرب و اقمارش را در سرتاسر كرؤ خاك تكان داد!يك موضوع را مورد توجه بشر قرارداد؛ خير و شر و تصوير اسلام را تغيير داد و همانند چيزي كه تا آن زمان مشاهده نشده بود! دين شريف (اسلام) را به جايگاه مركزي امور جهاني براي يك تغيير اساسي به ارمغان آورد و از همان ابتدا بطور كلي سياستِ منطقه خليج (فارس) و خاورميانه را تغيير داد.و اتحادهاي جديدي را ايجاد كرد در حاليكه قبل آن چنين چيزي وجود نداشت.و در نهايت نهاد و سيرت و عزم راسخ يك ملت را مورد آزمايش قرار داد و مرزهاي جديدي را گشود و مرزهاي قديمي را بست.(انقلاب) توطئه چيني ها و مانورهاي آمريكا را در منطقه خليج فارس، فلج كرد و تقريباً اين كشور قدرتمند را به زانو درآورد و به فراموشي سپرد.و در پي آن نقاط ضعف سياست خارجي آمريكا در خاورميانه را افشا و سازمان مركزي جاسوسي آمريكا ( CIA(را رسوا كرد؛ آنگونه كه پيش از اين اتفاق نيفتاده بود. انقلاب سبب وقوع اين وقايع و ديگر حوادث شد. انقلاب براي چه بود؟ چه چيزي را
مي خواست كه تغيير دهد؟ چرا در اين مورد بي نظير بود؟ چرا موفقيت آميز بود؟ چگونه (انقلاب اسلامي) با ساير انقلابها كه در جهان روي داده اند مقايسه مي شود؟
من قصد دارم كه پاره اي از اين دسته سئوالات را در اين كتاب، پاسخ دهم.انقلاب چيست؟ به منظور درك حجم و
شدت انقلابي كه در ايران اتفاق افتاد، اجازه بدهيد كه نخست معناي انقلاب را بدانيم؟ انقلاب، تغييري كامل و شديد است از يك اوضاع و احوال به وضع و حالتي ديگر. در مورد يك كشور، انقلاب، (به معناي) سرنگوني كامل يك نظام است و ظهور نظامي ديگر.اين دقيقاً همان چيزي است كه در ايران اتفاق افتاد؛ يك سلسلؤ ريشه دوانده و قديمي 2500 ساله فرو ريخت و به جاي آن طريقؤ زندگي اسلام ـ محور قرار گرفت.چرا انقلاب ايران به پيروزي رسيد؟
نخست بايد گفت، نوع انقلابي كه در ايران اتفاق افتاد، با انقلاب هايي كه در نقاط ديگر جهان اتفاق افتاده اند، بسيار تفاوت دارد.براي مثال در مورد انقلاب 1789 فرانسه، آن انقلاب صرفاً سبك و اسلوب دولت را تغيير داد نه طريقه معنوي (زندگي) مردم را. به بيان ديگر، يك فرانسوي در علايق و عاداتش فرانسوي باقي ماند و شيوؤ زندگانيش دست نخورده (بدون تغيير) باقي ماند. اين موضوع در مورد آنچه كه بعد از انقلاب در ايران رخ داد، صدق نمي كند. جنگ هاي استقلال آمريكا كه در قرن هجدهم توسط جرج واشينگتن رهبري شد درصدد برآمد كه آزادي سياسي را كه توسط قدرت استعمارگر "بريتانيا" از بين رفته بود، به سفيد پوستان آمريكا برگرداند امّا
بزرگ بيني آمريكايي تغيير نكرد.انقلاب 1917 روسيه كه بلشويك ها را بعد از بركنار كردن تزار به قدرت رسانيد؛ آنكه انقلابي عميق بود ولي صرفاً يك شيوه رهبري را به ديگري تغيير داد. نظام امپراتوري سلطنتي به يك نظام كمونيستي آرمانگرايانه تغيير يافت. به بيان ديگر آن انقلابي بود كه تنها مخاطب خود را، حوزه هاي سياسي و اقتصادي روسيه قرار داد و نه چيز ديگر و آن صرفاً انقلاب نظري و كاملاً خالي از
هرگونه واقعّيات زندگي بود و در صدد برآمد كه بهشتي بر روي زمين فقط بر مبناي فرضيات و اميد ايجاد كند. و مردمش را با ايده هاي خاصي كه توسط لنين و همدستان خيالبافش طرح مي شد ـ جهت ايجاد مدينؤ فاضلؤ اقتصادي سياسي بر روي زمين ـ تغذيه كند. و شگفت نيست كه دقيقاً پس از 74 سال، تمام روياهاي دروغين (كمونيزم) به خاكروبه ريخته مي شود! روسها امروز خود را در معرض مرحمت هاي نه چندان ملايم دشمن قديمي اشان ـ آمريكا ـ
يافته اند. انقلابي كه در ايران به وقوع پيوست، در تاريخ به عنوان تنها انقلابي كه در صدد برآمد كه طرز تفكر يك ملت را صرفاً از ديدگاه معنوي تغيير دهد، ثبت خواهد شد.اين انقلاب از يك مذهب الهام گرفته است و كاملاً از نقطؤ نظر مذهب ـ يعني اسلام ـ اجرا شده است. و فقط به همين دليل، اين انقلاب در رتبه اي بالاتر از ديگر انقلابهايي كه در نقاط ديگر اتفاق افتاده اند، قرار مي گيرد. طرح ريزي انقلاب (اسلامي) به طرف روح بشر نشانه رفته است نه عقل او!هنگامي كه نداي امام براي انقلاب (اسلامي) رسيد، اين پيام با غيرت مذهبي مردم آميخته شد و هيچ قدرتي بر روي زمين نتوانست آنرا متوقف كند. اين بزرگترين سلاح براي انقلاب بود. رويؤ قاطع (انقلاب) كمترين مقاومت و بيشترين پذيرش را توسط تودؤ مردم، تضمين كرد موفقيّت انقلاب تنها در اين حقيقت نهفته است كه (انقلاب) فطري و كاملاً بر مبناي اصول اسلامي بود. انقلاب هيچ اهميتي براي عقايد غرب و اصول شرق قايل نيست ـ كه معمولاً بر نظريات ساده انديشانؤ انساني بنيان نهاده شده اند ـ تئوريهايي كه معمولاً عميق نيستند و كاملاً با نوسانات روشنفكري و ملاحظات مادي آميخته شده اند. تئوريهايي كه قدرت را متمركز كرده اند و يك طبقؤ حاكم برخوردار از امتياز را از ميان گروه اندكي ايجاد كرده اند، كه بر اكثريت بدبخت اِعمال قدرت مي كنند. نظرياتي كه انسان را از جامعه جدا كرده است و فرد را با كوشش هاي خودخواهانه اش در زندگي شخصي ـ از همنوعانش جدا كرده است بنابراين انقلاب (اسلامي)، قدرت را اسطوره زدايي و غير متمركز كرد و به مردم سپرد و اين هرگز در هيچ جاي تاريخ جهان اتفاق نيفتاده بود! براي اولين بار، افراد معمولي و تا بحال غير متمايز و مستضعف جامعه توانستند به اربابان قدرت تنه بزنند!طبيعتاً انقلاب مجبور بود كه با مخالفان هم از درون و هم از بيرون مواجه بشود.مخالفتها از درون عمدتاً از معدودي طبقؤ مرفه ناشي مي شد كه بيم داشتند كه ثروتهاي ماديشان را كه اغلب آنها را با ابزارهاي مشكوك به دست آورده بودند ـ از دست بدهند.مخالفت ها از خارج و عمدتاً هم از غرب و هم از شرق ناشي مي شد و اقمارشان در داخل نيز بسيار زياد احساس خطر مي كردند از آنجا كه اربابانشان احساس خطر
مي كردند و آنها نيز به دليل مجاورت فيزيكي با ايران، بيشتر اين احساس خطر را داشتند. جريان پيوند شرق و غرب (عليه انقلاب اسلامي)، فلسفؤ روشن انقلاب را تصريح كرد.تفكر اروپا ـ مدار به كفايت احساس خطر كرد و به همين جهت به كوشش هاي خرابكارانؤ نامحدود براي از بين بردن انقلاب و تمامي ارزشهاي آن، دست يازيد. ايران مي بايستي با هر وسيلؤ ضروري و ممكن متوقف مي شد!شكست غرب در قدرداني از اشتياق
هم نوعان بشر، براي تغيير و كرامت شخصي، در ذهن انسان غربي وحشت و ترسي را موجب شد كه پيامد آن اينست كه غرب خود اوّلين قرباني است و اين خسارت غرب خيلي بيشتر از خساراتي است كه آنها به انقلاب اسلامي وارد آورده اند.خوشبختي براي انقلاب و معمار اصلي آن (امام). آنست كه رهيافت ساده ولي يقيناً الهي انقلاب موفق شد كه دشمن را در ميان اميدهاي باطل براي شكست انقلاب ذليل نمايد. رهبر تسليم ناپذير انقلاب سالهاي زندگي خود را صرف نقش بر آب كردن اميدهاي باطل دشمن كرد و از اينرو موفقيّت براي انقلاب، از همؤ جهات حاصل شد و مبارزه و جنبش از آغاز هرگز متزلزل نشد. اهداف رهبري انقلاب كاملاً روشن بود، امام، رهبري مصمم بود. او بطور الهي الهام بخشيده مي شد. او نترس بود. او درستكار بود. او كاملاً وقف اسلام شده بود، او استوار بود و تباهي ناپذير و مطلقاً تحت تاثير قدرت نفوذ و زرّاد خانؤ نظامي دشمن قرار نگرفت. او دشمن را به مبارزه طلبيد ولي هرگز از او نترسيد. او با عزم راسخ و تصميم مطلق درصدد غافلگير كردن دشمن برآمد. او دشمن را مي شناخت، او نيرومندي ها و ضعف هاي (دشمن) را مي شناخت.او از همؤ اينها براي رسيدن به حقوق كامل بهره برد. موفقيت همچنين در اين واقعيت بود كه رهبري انقلاب، به همان اندازؤ امام، نه علاقه اي به قدرت مركزي داشت و نه در پي آن بود. هيچكدام از دور و بر انقلاب در جستجوي قدرتمند كردن خود نبود، آنگونه كه در ساير انقلابات معمول است. امام خميني از جنبؤ معنوي، انسان بسيار بزرگي بود. بزرگ نمايي شخصي هرگز جزيي از دستور كار (او) نبود، در حقيقت آن هرگز وجود نداشت.رهبري انقلاب خود را با طبقؤ مستضعف يكسان مي پنداشت و هرگز در جستجوي امتيازاتِ ويژه براي خود نبود. اين موضوع سبب حمايت بيشتر (مردم) از انقلاب شد. رهبري بي همتاي (انقلاب) سبب پيدايش انگيزؤ "فدا كردن خود به خاطر اسلام" در ميان توده ها شدند. خود امام هر جائيكه
مي زيست بسادگي زندگي مي كرد.او هرگز در هيچ زماني در برابر لذّات دنيوي تسليم نفس نشد. او كم مي خورد، كم مي خوابيد، خيلي سخت كار مي كرد، بسيار نماز مي خواند، بسيار تفكر مي كرد، بسيار مطالعه مي كرد؛ هر دوي مردان و زنانِ ملتش را خيلي دوست داشت او مخاطبين خود را تمام مستضعفان جهان ـ صرف نظر از تمايلات ديني كه داشتند ـ قرار داد. او خدماتش را در دسترس تمام مستضعفان جهان ـ هر جائيكه آنها زندگي مي كردند ـ قرار داد. او به اختلافات شيعه و سنّي خاتمه بخشيد. قرآن كريم تنها راهنما و منبع معرفت و الهام امام بود فراگيري او از قرآن كريم، به عنوان يكي از بزرگترين دستاوردهاي شخصي و فردي در تاريخ ثبت خواهد شد. موفقيّت براي انقلاب همچنين در اين واقعيّت است كه قدرت زنان شناخته شد و آنان نقش صحيح خود را ايفا كردند. (امام) خميني همانند معدودي از هم عصران خود، زن را به عنوان يك عضو كامل جامعه مي ديد. نقش زنان هرگز براي او در ابهام نبود و (آن نقش) هرگز در چارچوبِ زيستي آن، كه معمولاً نقش زن را در غرب و ديگر جوامع عقب مانده تعيين مي كند، نبود.نقش زن، بخصوص در انقلاب، برحسب توانائيهاي انساني، عقلايي و فيزيكي مشاهده شده بود. (امام) يكبار گفت: بطور آشكار، زنان با مردان برابر نيستند اما هيچ كدام از مردان نيز، برابر زنان نمي باشند. بدين ترتيب انقلاب هيچ كس را بي نصيب نگذاشت. انقلاب يك طريقؤ كاملاً جديد از زندگي را مطرح كرد كه به خدمت خدا و بندگانش، اختصاص مي يافت. انقلاب، بازگشت به ارزشهاي اخلاقي را اعلام داشت كه پيش از اين، بوسيلؤ ارزشهاي منفي و قوي غربي و تاثيراتي كه يك طريقؤ زندگي در ايران شده بود، فرسوده گشته بود.بنابراين اسلام مجبور بود كه مقام مركزي را بپذيرد، آنرا بنيادگرايي بخوانيد يا هر چه دلتان مي خواهد، اما يك جنبش آغاز شده بود و هيچ چيزي كمتر از پيروزي مطلق
نمي توانست آنرا فرو بنشاند. انقلاب با مهارت، ترتيب يافته بود و پيروزمندانه اجرا شده بود.هرگز تا قبل از اين زمان، در تاريخ انقلابات، هيچ جنبشي، منحصراً توسط نيروي معنوي حركت داده نشده بود. اين همان چيزي است كه بسياري از دشمنان از فهم آن عاجز ماندند. آنها يا بايد مي فهميدند يا مي مردند.امام خميني و معنويت او پيامي را الهام بخشيدند كه هيچ چيزي تا قبل از آن، به روح دروني اكثر ايرانيان نفوذ نكرده بود. امام با مردم هم زبان بود. او همان سركوفتي را در دستان شاه و طرفدارانش تجربه كرده بود كه مردم از آن رنج مي بردند. امام با زندان آشنا بود، با شكنجه آشنا بود؛ او ساواك
وحشت انگيز را مي شناخت؛ او با تبعيد آشنا بود؛ با گرسنگي آشنا بود. او با خودبيني و تكبّر شرق و غرب آشنا بود. او با
سلطه جويي و دسيسه كاريهاي آنها آشنا بود. او نيّات شيطاني آنها را در خليج فارس و جاهاي ديگر مي دانست. مجهّز با اين شناخت، امام آمادؤ نبرد بود.امام با صلابت ملّتش را بدون سلاح و مهمات به طرف تله هاي مين گذاري شده، رهبري كرد و با دشمني كه تا دندان مسلّح بود، مواجه شد. شاه كه از طرف قويترين كشورهاي روي زمين يعني آمريكا و شوروي حمايت مي شد، ديگر بهتر از آن
نمي توانست احساس ايمني بكند.دعوت امام، از تمام مستضعفان و سركوب شدگان جهان بود كه بپاخيزند و حقوق حقّؤ طبيعي خود را مطالبه كنند.امام به جاي دوري نمي نگريست چرا كه مردمان زيادي در نزديكي او يعني در ايران بودند.تمام جهان، سوق داده شده بودند كه باور كنند كه ايران در زمان حكومت شاه ـ بهشتي بر روي زمين ـ بود. معدودي افراد كه در ايران نبوده اند، مي توانستند از جهات ديگر باور كرده باشند. بخصوص، رسانه هاي تبليغاتي غرب در زمان رژيم پهلوي، يقين حاصل كرده بودند كه بهترين اخبار فقط از تهران خارج مي شود. بطور محرمانه، غرب توطئه چيده بود تا ايران را به "سگ نگهبان دايمي" خود در خاورميانه تبديل كند. سازمان سيا ( CIA(، همانگونه كه بعداً خواهيم ديد، كارش را با دقت و ظرافت انجام داده بود؛ اما (سازمان سيا) براي "نيروي معنوي" سرمايه گذاري نكرده بود!آنچه كه در پايان، پيروزي انقلاب اسلامي كه در ايران به وقوع پيوست را تضمين كرد، نيروي معنوي بود. اگرچه (پيروزي) به بهاي گراني تمام شد.تودؤ مردم خودشان را به خواست خداوند تسليم كرده بودند. آنها نگراني هاي خود را رها كرده بودند و بطور كلي به خدا توكل
مي كردند.اگر آنها در حين مبارزه كردن كشته
مي شدند، همانند امام حسين شهيد بودند. اگر آنها مجروح و زخمي مي شدند، بخاطر آرمان گرانبهاي اسلامي بود و اثر زخم ها بر بدنهايشان، همواره يادآور آن بود كه آنان سربازان خداوند براي عدالت بوده اند و هنگاميكه دعوت براي مبارزه به خاطر آرمان اصيل اسلام آمد، آنها به آن جواب دادند؛ همانند ياري رساندن به حسين در كربلا!(مردم ايران) آماده و مشتاق بوده اند تا گرانبهاترين ثروت خودشان ـ يعني زندگيشان ـ را نثار كنند تا ايران بتواند آزاد باشد.شهادت، در اين زمان، نشان اختصاصي و علامتي از انقلاب اسلامي در ايران شده است تا پيش از اين زمان ـ در حيات بشري هرگز چنين جانفشاني هايي كه مردان و زنان و شهيدان ايراني به خاطر آرمانشان انجام داده اند؛ انجام نشده است.جوان و پير، روشنفكران و عوام، روحانيون و معلمان، دكترها و كارمندان، كارگران كارخانه و دانش آموزان و دانشجويان،
توده هاي معمولي و نظامي... همه خون گرانبهايشان را به خاطر اسلام و عدالت نثار كردند. اين است علّت موفقيّت انقلاب اسلامي در ايران!ـ آنچه كه امام خميني مي خواست
نهايتاً امام خميني چه چيزهاي ديگري
مي خواست؟ امام خميني مي خواست كه اقتصاد ايران دگرگون شود. شاه ايران را به وثيقؤ شرق و غرب گذاشته بود.عليرغم ثروت افسانه اي كشور، ايران هيچ چيزي جز يك كشور دايماً در حال رشد نبود.امام خميني مي خواست كه ايران جزيي از دوران تكنولوژي و علمي بشود. "يك روز چاههاي نفت خشك خواهد شد، در آنوقت ما چه بايد بكنيم؟"، او (امام) يكبار به ملتش هشدار داده بود. او مي خواست ايرانيها در جستجوي تكنولوژي اختراع و توليد كالاهاي مصرفي باشند كه در بازارهاي جهاني به فروش مي روند ـ به عنوان تنها راهي كه (ايرانيان) بوسيلؤ آن نه تنها اقتصادشان را تحكيم كنند بلكه شهرت جهاني را به دست آورند ـ مانند ژاپن ـ.ذهنيّت مصرف گراي نو استعماريِ محصولات غربي، كه بسياري از كشورهاي به اصطلاح در حال توسعه را پريشان نموده است ـ اصلاً براي امام جالب نبود.امام همچنين مورد استدلال قرار داد كه تقويت اقتصاد از راه تكنولوژي، تنها راهي است كه ايران (بوسيلؤ آن) مي تواند، نه تنها آزاديِ بسختي كسب شده اش ـ را محفوظ نگاه دارد بلكه ارزشهاي فرهنگي غني اش را نيز حفظ كند.بنابراين، انقلاب (اسلامي) تنها شعارهاي خالي و وعده هاي ساخته شده از افكار واهي و پوچ نبود؛ آن هم در كاربرد و هم در دورنما، عملي بود.امام مي خواست كه ايران بر مبناي فايدؤ متقابل با جهان تجارت كند ولي
نمي خواست كه ايرانيان در روند كار مقلّد بيگانگان باشند.امام، بخصوص انحطاط اخلاقي غرب را به عنوان بزرگترين تهديد براي فرهنگ هاي ملل ضعيف تر مي ديد. امام خميني استدلال كرد كه فقط عاليترين معيارهاي اخلاقي كه بر مبناي تعلميات قرآن كريم استوار هستند، مي توانند با اين تهديد مقابله كنند.
1- وصيت نامه سياسي الهي امام خميني(ره)
2- منشور روحانيّت به پيام حضرت امام به روحانيون سراسر كشور(در سال 67)