کنت دراکولا، بفرمایید! نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کنت دراکولا، بفرمایید! - نسخه متنی

مهدی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درك و شناسايي گونه هاي نمايشي در تعامل با بيننده، سينماي وحشت و هيولايي

كنت دراكولا، بفرماييد!

مهدي تهراني

مخاطبان و بينندگان تلويزيون، ارزشمندترين سرمايه هاي رسانه ملي و در واقع صاحبان اصلي آن به شمار مي آيند؛ پس راهكارهايي كه بتواند هرچه بيشتر موجبات تعامل ميان اين دو را فراهم كند، بايد هرچه بيشتر ارائه شود و اين روند، حركتي پويا داشته باشد. از اين رو آنچه تحت عنوان master shot يا نماي اصلي ارائه شد، تلاشي بود (هر چند مقدماتي و به سهم خود جزيي) به منظور شكل گيري اين تعامل ميان مخاطبان در درك هرچه بهتر آنچه رسانه ملي ايشان پخش مي كند. روندي كه در حركت اصلي و ذات خود مي تواند مهمترين زيرساخت هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي در ذهن بيننده را شكل دهد؛ زيرا به هر روي در عصر انفجار اطلاعات، از تعامل ميان مخاطب و رسانه ها به عنوان مهمترين و درخشان ترين هدف ارتباطي كلان ياد مي شود و نتيجه اين مشاركت رسيدن به بالاترين حد ارتباط دو سويه، يعني تعامل طلايي است.

در اين مباحث گونه هاي «ترسناك» و «هيولايي»، تفاوت ها و شباهت هاي اين 2 ژانر بسيار قديمي سينما و نزديك به هم در ساختار و بررسي المنت هاي جذاب آن در ابعاد معناشناختي، روان شناختي و جامعه شناختي در دو بخش تقديم مي گردد:

در ابتدا شايد تفاوت خاصي ميان سينماي وحشت (ترسناك) با سينماي هيولايي به ذهن متبادر نشود و تماشاگر به اين تصور برسد كه به هر حال در هر 2 ژانر خط سير و روند شكل گيري قصه به يك موضوع و آن هم ايجاد ترس قرار است منتج شود؛ اما اين گونه نيست. براي رسيدن به تفاوت ها اول اين گونه ها تعريف مي شود:

* سينماي وحشت ( Horror )

در زيرساخت فيلمهاي مرتبط با سينماي وحشت يا ترسناك، مهمترين هدف ايجاد يا القاي حس ترس در تماشاگر است.

اما ايجاد اين انگاره مي تواند در قصه هاي متفاوتي وجود داشته باشد و با روايت تصويري آن، اين مهم به انجام برسد. بنابراين ممكن است شما فيلمي با زيرساخت پليسي، جنايي ( Crime )، افسانه اي، فانتزي و گونه هاي ديگر ببينيد كه تونالينه Horror آن بيشتر از ژانر اصلي و چارچوب واضح آن به چشم بيايد. به عنوان نمونه نقد فيلم هويت ( Identity ) چاپ شد. اين فيلم در جا متعلق به يك ژانر نام آشنا يعني گونه پليسي است، يا حتي گونه جنايي. اما در اين فيلم 90 دقيقه اي وحشت از ابتدا تا پايان دست از سر شما برنمي دارد. عده اي در بدترين شرايط جوي در داخل يك هتل متروكه آمده و پناه مي گيرند و از اين به بعد آدم پشت آدم است كه به قتل مي رسد و معلوم نيست كه قاتل چه كسي است و چگونه در اين جمع كوچك و در آن زمان و مكان محدود، مي تواند قصابي منحصر به فردي نيز به راه بياندازد. از اين رو هر دري در Identity باز و يا هر چراغي كه خاموش مي شود يا هر چهره و كاراكتري مي توانست برايتان وحشت بيافريند. پس به زبان ساده تر در اين ژانر، وحشت از رفتارهاي آدمي در يك جامعه كوچك و بزرگ و معماهاي مرتبط با اين نوع رفتارها كه ابتدا به ساكن پاسخي نيز ندارد، به وجود مي آيد. در مراحل بعدي اين ترس مي تواند بر اساس تغيير در خلق و خوي آدمي و تبديل شدن روح و اضمحلال آن به سزشتي شيطاني شكل بگيرد. در اين رابطه 3 فيلم از يك كارگردان كه بسيار با او و با اين 3 اثرش آشنا هستيد مثال مي زنم. فيلمهاي «جن گير»، «دايه» و «شكارچي» ويليام فريدكين در 2 اثر اولي همان تغييرات روحي را روايت مي كند و در شكارچي سير تمايلات روحي يك سرباز به سمت آدمكشي و پراكندگي سيگنال هاي وحشت و ترس حاصل از اين نوع تمايلات را براي افراد دور و نزديك با آن سرباز (بنيچيو دل تورو) را نمايش مي دهد. پس در سينماي وحشت يا Horror قرار است از يك آدم به دليل نوع رفتارهاي ناهنجار، تعريف نشده و وحشت آفرين او بترسيم.

* سينماي هيولايي monstrosity

از همين الان به ياد فيلمهاي فانتزي، افسانه اي - علمي بيفتيد. حال اگر بستر و زيرساخت اصلي آن كمدي نيز باشد، عيبي ندارد. اصلا بهتر است از همين جا شروع كنيم. فيلمهاي مردان سياهپوش 1 و 2 ( men in black ) را كه ديده ايد و خوب مي شناسيد و نقدهاي مربوط به اين 2 فيلم خوش ساخت را هم خوانده ايد. در اين اثر با هيولايي سروكار داريم كه از فضا يا كرات ديگر آمده اند. از بعضي از آنها ترسيديم و از ديدن بعضي ديگر خنديديم. اين موضوع مهم را همين ابتدا آوردم كه در سينماي هيولايي ( monstrosity ) حتي مي شود خنديد يا حتي قيلمي با بستري عاطفي و عشقي پيدا كرد. (فيلم عروس فرانكشيتن با بازي بورس كارلوف فقيد را به ياد بياوريد) هر چند از همه مهمتر ترسيدن است.

در اين ژانر يا با انساني سروكار داريم كه جسما نيز مسخ شده و يا اين كه اصلا انساني در كار نيست و انگاره اصلي براي ترسيدن موجودي است خرابكار، ويرانگر، عوضي و هر صفتي كه خودتان فكر مي كنيد برازنده چنين موجودي است. اما خب تعريف اين كاراكترها مي تواند متفاوت باشد. با عاليجناب «دراكولا» دقيقا آشنا هستيد و حتي با آخرين دراكولايي كه ساخته شد و حرفي نيز براي گفتن نيز داشت، حتما ارتباط سينمايي پيدا كرديد (منظورم «دراكولاي برام استوكر» ساخته فرانسيس فورد كاپولا است). مي دانيد كه اين آقاي دراكولا يك كنت يا اشراف زاده انگليسي بوده است كه تبديل به موجودي خونخوار و خون آشام مي شود. اين مثال مربوط به آن قسمت از تعريف سينماي هيولايي مي شود كه آدمي مسخ مي شود و جسما و روحا تغيير مي كند. حالا آن جانور نخراشيده و نتراشيده يعني گودزيلا را به ياد بياوريد. يعني ديگر انساني در كار نيست و يك موجود بسيار قوي و هولناك قرار است زحمت ترسيدن به شما را بدهد. با اين حساب متوجه شده ايد كه گاهگاهي سينماي هيولايي را (با تمام استقلالي كه مي توان برايش در نظر گرفت) مي توان زير مجموعه سينماي وحشت يا ترسناك ( Horror ) نيز در نظر آورد.

به دنبال درونمايه ها

با اين دسته بندي و تعريف جداگانه براي سينماي وحشت و سينماي هيولايي، آيا بايد به دنبال درونمايه ها و معناشناختي ها نيز برويم؟ اگر هيولاها واقعي نيستند و اين يك اصل مسلم است، پس چرا از آنها مي ترسيم و اصلا چرا سينماي هيولايي اينقدر طرفدار دارد؟ جواب اين پرسش به ذات سينما برمي گردد. اين خاصيت فيلم است كه كاراكترهايش را سعي مي نمايد هرچه بيشتر واقعي جلوه دهد. همين حالا سه گانه «پارك ژوراسيك» را به ياد بياوريد. تصور اين كه حتي يك دايناسور فسقلي هم در حال حاضر وجود داشته باشد، خنده دار است؛ اما ما آن عظيم الجثه هايش را در «پارك ژوراسيك» مي بينيم و اصلا به اين كه در حال حاضر هستند و يا نيستند فكر نمي كنيم و خب از ديدن آنها هر كس بسته به ظرفيت و توناليته روحي اش وحشت مي كند. پس بهتر است در سينماي هيولايي به دنبال درونمايه نباشيم. اين نوع فيلمها در اين ژانر را ببينيم (البته خوش ساخت اش را) و هم از ديدن اين نوع سينما لذت ببريم و هم خب طبيعتا بترسيم!

اما در سينماي وحشت بايد به دنبال درونمايه ها باشيم. بد نيست فيلم «روح» اثر آلفرد هيچكاك فقيد و استاد ترس و اضطراب و تعليق را به ياد بياوريد. اصلا اين فيلم بدون موشكافي درونمايه ها و دريافت ظرايف معناشناختي اش در مرتبه نخست و پس از آن استنتاج ظرايف روان شناختي آن از سوي تماشاگر مي تواند قابل درك نيز نباشد. با پيگيري و كشف اين درونمايه هاست كه تماشاگر مي فهمد «نورمن بتيس» (آنتوني پركينز) كه سبب اين همه القاي ترس و وحشت ويرانگري در طي روايت فيلم شد، آدمي است كه شيزوفرني دارد و به همين دليل دست به آدمكشي هاي عجيب و غريب زده است.

/ 1