بدن شهيد - قیام و انقلاب مهدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قیام و انقلاب مهدی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بدن شهيد

اسلام ديني حكيمانه است ، دستوري خالي از مصلحت و راز و رمز ، مخصوصا راز و رمز اجتماعي ، ندارد . يكي از دستورهاي اسلامي اين است كه هر فرد مسلمان كه مي ميرد ، بر ديگران واجب است كه بدن او را به ترتيب مخصوصا غسل دهند و شستشو نمايند ، در جامه هاي پاك به ترتيب مخصوص كفن كنند و سپس نماز بخوانند و دفن نمايند .

همه اينها حكمتها و رازها و رمزها دارد كه فعلا در مقام بحث از آنها نيستيم . ولي اين دستور ، يك استثنا دارد . آن استثنا شهيد است . از اين دستورها فقط نماز و دفن در مورد شهيد اجرا مي شود ، اما غسل و شستشو يا كندن لباسهاي دوران زندگي و پيچيدن در جامه اي ديگر به ترتيب خاص ، ابدا . اين استثنا خود راز و رمزي دارد . نشانه اين است كه روح و شخصيت شهيد آن چنان پاك و وارسته شده كه در بدنش
و در خونش و حتي در جامه اش اثر گذاشته است . بدن شهيد يك " جسد متروح " است ، يعني جسدي است كه احكام روح بر آن جاري شده است ، همچنانكه جامعه شهادتش " لباس متجسد " است ، يعني حكم روح بر بدن جاري شده و حكم جاري شده بر بدن ، بر لباس و جامه جاري شده است . بدن و جامه شهيد از ناحيه روح و انديشه و حق پرستي و پا كباختگيش كسب شرافت كرده است . شهيد اگر در ميدان معركه جان به جان آفرين تسليم كند ، بدون غسل و كفن ، با همان تن خون آلوده و جامه خون آلوده دفن مي شود .




  • خون ، شهيدان راز آب اوليتر است
    در درون كعبه رسم قبله نيست
    تو ز سرمستان قلاووزي مجو
    لعل را گر مهر نبود باك نيست
    ملت عشق از همه دينها جدا است
    عاشقانرا مذهب و ملت خدا است



  • اين خطا از صد صواب اوليتر است
    چه غم از غواص را پا چيله نيست
    جامه چاكان را چه فرمائي رفو
    عشق در درياي غم ، غمناك نيست
    عاشقانرا مذهب و ملت خدا است
    عاشقانرا مذهب و ملت خدا است



اين احكام خاص در فقه اسلامي درباره بدن شهيد نشانه ديگري است از قداست شهيد در اسلام .

منشأ قداست

شهادت ، قداست خود را از ناحيه چه امري دارد ؟ بديهي است كه شهادت از آن جهت كه كشته شدن است تقدس ندارد . بسياري از كشته شدنها است كه " نفله " شدن است . احيانا به جاي اينكه افتخار باشد ننگ است . اين جا لازم است توضيح بيشتري بدهم : مي دانيم مرگ و ميرهاي اشخاص انواع و اقسام دارد :

1 - مرگ طبيعي - شخصي عمر طبيعي خود را به پايان مي رساند و به طور طبيعي مي ميرد . اين گونه مرگها قهرا عادي تلقي مي شود ، نه افتخار آميز است و نه ملامت خيز ، و حتي تأسف زيادي به دنبال خود نمي آورد و قهرا اينگونه مردنها " نفله شدن " هم تلقي نمي شود .

2 - مرگ اخترامي در اثر بيماريها ، مثلا حصبه ، وبا و غيره ، يا در اثر حوادث يا سوانحي از قبيل زلزله و سيل و حوادثي از اين قبيل . اين گونه مرگها هر چند ملامت يا افتخاري ندارد ، اما " نفله شدن " هست ، و قهرا موجب تأسف .

3 - مرگهائي كه پاي يك جنايت در كار است . يعني مرگهائي كه از طرف مقتول هيچ عملي صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوي و هوس خود كه وجود طرف را مزاحم منافع خود تشخيص مي دهد او را هدف قرار مي دهد . در روزنامه ها مكرر مي خوانيم كه فلان زن فرزند خردسال شوهرشرا سربه نيست كرد ، فقط به خاطر اينكه مورد علاقه شوهرش بوده است و مي خواسته قلب شوهر منحصرا در تملك خودش باشد . يا فلان مرد به دليل اينكه فلان زن عشق او را نپذيرفته است او را كشته است . يا در تاريخ مي خوانيم كه فلان حكمران همه فرزندان حكمران ديگر را قتل عام كرده است كه در آينده رقابت نكنند . در اينگونه جريانها در ناحيه قاتل ، جنايت و خباثت وجود دارد و عملش نفرت انگيز تلقي مي شود و در ناحيه مقتول ، مظلوميت ، بي دخالتي ، نفله شدن ، هدر رفتن وجود دارد و عكس العملش در انسانهاي ديگر تأسف و ترحم است . بديهي است كه اينچنين مردن در عين اينكه تأسف انگيز و ترحم خيز است ، تحسين آميز نيست ، افتخار شمرده نمي شود ، زيرا مقتول به هيچ وجه دخالتي نداشته است . حسادت ، عداوت و حقارت طرف موجب شده كه بي سبب كشته شود .

4 - مرگهائي كه خود آن مرگها " جنايت " است :

از قبيل خود كشيها . اينگونه مرگها نفله كردن و هدر دادن خود است بدترين مرگها است . كساني كه در تصادف اتومبيل كشته مي شوند و خود مقصرند ، مرگشان از اين قبيل مرگها است و همچنين كساني كه در راه يك گناه به هر شكل و به هر صورت باشد كشته شوند .

5 - مرگهائي كه " شهادت " است : مرگي شهادت است كه انسان با توجه به خطرات احتمالي يا ظني يا يقيني فقط به خاطر هدفي مقدس و انساني و به تعبير قرآن " في سبيل الله " از آن استقبال كند . شهادت دو ركن دارد : يكي اينكه در راه خدا و في سبيل الله باشد . هدف ، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فداي هدف نمايد . ديگر اينكه آگاهانه صورت گرفته باشد . معمولا در مورد شهادت ، جنايت هم هست . يعني عملي كه از جهت انتسابش به مقتول ، شهادت است و مقدس است ، از جهت انتسابش به قاتل جنايت و پليدي است . شهادت ، به حكم اينكه عملي آگاهانه و اختياري است و در راه هدفي مقدس است و از هر گونه انگيزه خود گرايانه منزه و مبرا است ، تحسين انگيز و افتخار آميز است و عملي قهرمانانه تلقي مي شود . در ميان انواع مرگ و ميرها تنها اين نوع از مرگ است كه از حيات و زندگي برتر و مقدستر و عظيمتر و فخيم تر است .

اينجا با كمال تأسف بايد به نكته اي اشاره كنم ، و آن اينست كه غالب ذاكران سيد الشهداء ( ع ) با آنكه آن حضرت را با لقب مقدس شهيد ياد مي كنند و سيد الشهدا مي خوانند ، در اثر اينكه تحليلي در اين مسائل ندارند ، تلقي شان از مرگ ابا عبدالله ( ع ) از نوع سوم است ، يعني نفله شدن و هدر رفتن . بسياري از مردم ما صرفا بر مظلوميت ابا عبدالله و بي جرمي و بي دخالتي آن حضرت مي گريند ، و تاسفشان از اينست كه امام حسين مانند كودكي كه قرباني هوس يك جاه طلب مي شود نفله شد و خونش هدر رفت . در صورتي كه اگر اينچنين باشد آن حضرت مظلوم و بي تقصير هست ، همچنانكه همه قربانيان آنگونه جنايات مظلوم و بي تقصيرند ، ولي ديگر شهيد نيست تا چه رسد كه سيد الشهداء باشد .

امام حسين صرفا يك قرباني هوسهاي جاه طلبانه ديگران نيست . شك ندارد كه از آن جهت كه اين فاجعه به كشندگان او انتساب دارد ، جنايت است ، هوس است ، جاه طلبي است . ولي از آن جهت كه به شخص او انتساب دارد ، شهادت است ، يعني ايستادگي آگاهانه و مقاومت هوشيارانه در راه هدف مقدس است . از او بيعت و امضا و تسليم مي خواستند و او با توجه به همه عواقب زير بار نرفت ، به علاوه او سخت معترض بود و سكوت در آن شرائط را گناهي عظيم تلقي مي كرد .

تاريخ آن حضرت ، مخصوصا بيانات آن حضرت گواه روشن اين مطلب است . پس شهادت ، قداست خود را از اينجا كسب مي كند كه فدا كردن آگاهانه تمام هستي خود است در راه هدف مقدس .

جهاد يا مسؤوليت شهيد

در اسلام ، آنچه منجر به شهادت ، يعني مرگ آگاهانه در راه هدف مقدس ، مي گردد به صورت يك اصل در آمده است و نام آن " جهاد " است . فعلا نمي توانيم به تفصيل درباره ماهيت اين اصل بحث كنيم كه آيا ماهيت دفاعي دارد يا تهاجمي ؟ و اگر ماهيت دفاعي دارد آيا منحصر است به دفاع از حقوق شخصي و حداكثر حقوق ملي و يا شامل حقوق انساني از قبيل آزادي و عدالت مي شود ؟ و آيا توحيد جزء حقوق بشري و انساني است يا نه ؟ و اساسا خود اصل جهاد آيا با حق آزادي منافي است يا نه ؟ اينها بحثهاي دلكش و مفيدي است كه در جاي خود بايد طرح شود . اينجا همين قدر مي گوئيم كه اسلام ديني نيست كه بگويد اگر كسي به طرف راست چهره ات سيلي زد طرف چپ را جلو ببر ، و ديني نيست كه بگويد : كار خدا را به خدا و كار قيصر را به قيصر وابگذار . و همچنين ديني نيست
كه ايده مقدس اجتماعي نداشته باشد و يا كوشش در راه دفاع يا بسط آن ايده را لازم نشمارد . قرآن كريم ، سه مفهوم مقدس را در بسياري از آيات خود ، توأم آورده است : " ايمان " ، " هجرت " و " جهاد " . انسان قرآن ، موجودي است وابسته به ايمان و وارسته از هر چيزي ديگر .

اين موجود وابسته به ايمان براي نجات ايمان خود هجرت مي كند و براي نجات ايمان جامعه و در حقيقت براي نجات جامعه از چنگال اهريمن بي ايماني جهاد مي نمايد . در اينجا اگر بخواهيم آيات مربوط به اين موضوع و يا روايات وارد در اين باب را بياوريم ، سخن به درازا مي كشد ، به شرح چند جمله از يك خطبه نهج البلاغه اكتفا مي كنيم : در قسمت اول مي فرمايد : ان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه الله لخاصة اوليائه همانا جهاد دري از درهاي بهشت است ، دري است كه خداوند اين در بهشتي را به روي همه كس نگشوده است .

هر فردي لياقت ندارد كه باب الجهاد به رويش گشوده شود ، هر فردي شايستگي مجاهد بودن ندارد ، خداوند اين در را به روي دوستان خاص خويش گشوده است ، مجاهدين بالاترند از اينكه بگوئيم مساوي با اولياء الله هستند مجاهدين مساوي با " خاصة اولياء الله " مي باشند .

قرآن مي گويد : بهشت داراي هشت در است ، چرا ؟ آيا به اين جهت كه ازدحام جمعيت نشود درهاي متعدد دارد . ميدانيم كه آن جهان ، جهان تزاحم نيست ، همانطور كه خداوند حساب همه بندگان را در يك لحظه مي رسد و هو سريع الحساب ، هيچ مانعي نيست كه همه بندگان از يك در و در يك لحظه وارد بهشت شوند لهذا مسأله نوبت و صف كشيدن آنجا مطرح نيست ، آيا يك امر تشريفاتي است ؟ شخصيتها و اعيان و اشراف از يك در و ديگران از در ديگر مي روند ؟

باز مي دانيم كه اين مسائل در آنجا نمي تواند مطرح باشد . آيا مردم به حسب مشاغل طبقه بندي شده اند كه مثلا فرهنگيان از يك در و كسبه از در ديگر و كارگرها از در ديگر ؟ همه اينها در نشئه اي كه جز ايمان و عمل و تقوا عاملي وجود ندارد بي معني است . پس چرا ؟ در آنجا درجات است نه طبقات ، هر يك از ايمان و عمل و تقوي داراي مراتب و درجاتي است ، هر كس و هر گروهي در يك گروه از ايمان و يك گروه از عمل و يك گروه از تقوا هستند ،
هر گروهي از نردبان تكامل مقدار معيني بالا رفته اند ، به تناسب رفعتي كه از نظر تكامل ، در اين جهان كسب كرده اند در آن جهان دري به روي آن گشوده مي شود . آن جهان ، تجسم ملكوتي اين جهان است . دري كه مجاهدين و شهدا از آن در وارد مي شوند ، و در حقيقت بهشتي كه براي آنها آماده است ، دري
است كه خواص اولياء الله از آن در به جوار قرب الهي نائل مي گردند . در قسمت دوم مي فرمايد و هو لباس التقوي . جهاد جامه تقوا است . قرآن در سوره مباركه اعراف سخن از جامه تقوا آورده است . علي مي فرمايد : جامه تقوا جهاد است . تقوا يعني پاكي راستين ، پاكي از چه ؟ از آلودگيها ، ريشه آلودگيهاي روحي و اخلاقي چيست ؟ خودخواهي ها و خود پسنديها و خود گرائيها . و به همين دليل مجاهد واقعي ، با تقواترين با تقواهاست .

زيرا يكي پاك و متقي است از آن جهت است كه پاك از حسادت است ، ديگري پاك از تكبر است ، سومي پاك از حرص است ، چهارمي پاك از بخل است ، اما مجاهد پاكترين پاكها است . زيرا پا روي هستي خود گذاشته است ، مجاهد پاكباخته است .

لهذا دري كه به روي پاكباخته ها باز مي شود با دري كه به روي ساير پاكها گشوده مي شود متفاوت است . اين مطلب كه تقوا درجات و مراتب دارد از قرآن مجيد به خوبي استفاده مي شود . مي فرمايد : ليس علي الذين آمنوا و عملو الصالحات جناح في ما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا و الله يحب المحسنين . بر آنانكه ايمان آورده و شايسته عمل كرده اند ، در مورد آنچه از نعمتهاي دنيا مصرف كنند ، باكي نيست ( حلالشان باد ) هرگاه تقوا و ايمان
و عمل صالح را توأم داشته باشند و بعد از آن ايمان و تقوا ، و بار ديگر تقوا و احسان ( نيكوكاري ) . اين آيه كريمه متضمن دو نكته عالي از معارف قرآني است . يكي درجات و مراتب ايمان و تقوا كه مورد بحث ما است ، ديگر فلسفه حيات و حقوق انسان .

مي خواهد بفرمايد : نعمتها براي انسان است و انسان براي ايمان و تقوا و عمل . انسان آنگاه مجاز است از نعمتهاي الهي بهره مند گردد و آنگاه اين نعمتها به مورد مصرف خواهد شد كه خود انسان در مسير تكاملي خودش كه خلقت او را در آن مسير قرار داده حركت كند ، يعني مسير ايمان و تقوا و عمل شايسته . علماي اسلامي با الهام از اين آيه و ساير تصريحات و اشارات متون اسلامي ، مراتب تقوا را به تقواي عام ، تقواي خاص ، تقواي خاص الخاص اصطلاح كرده اند . تقواي مجاهدين تقواي پاكباختگي است ، شهيدان تمام مايملك خود را در طبق اخلاص گذاشته و به حق تسليم كرده اند ، آنان اين جامه از جامه هاي تقوا را بر تن كرده اند .

در قسمت سوم مي فرمايد : و درع الله الحصينة و جنته الوثيقه جهاد زره نفوذ ناپذير خدا و سپر مطمئن خدا است . اگر ملتي مسلمان ، روحش روح جهاد باشد ، مدرع باشند به اين درع الهي ، و اگر اين سپر الهي را همواره در دست
داشته باشند ديگر ضربتي بر آنها كارگر نخواهد افتاد . زره آن جامه حلقه حلقه آهنين است كه سربازان هنگام جنگ مانند يك پيراهن به تن مي كرده اند و اما سپر ابزاري است كه به دست مي گرفته و مانع ورود ضربت مي شده اند . كار سپر جلوگيري از ورود ضربت بوده و كار زره خنثي كردن اثر ضربت وارده . ظاهرا علي عليه السلام از آن جهت جهاد را هم به سپر تشبيه كرده و هم به زره كه برخي جهادها نوعي پيشگيري است و مانع ورود ضربت مي شود و بعضي ديگر شكل مقاومت و بي اثر كردن حملات را دارد .

در قسمت چهارم مي فرمايد : من ترك رغبة البسه الله لباس الذل . و شملة البلاء و ديث بالصغار و القماء و ضرب علي قلبه بالاسداد و اديل الحق منه بالتضيع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف . آنكه از جهاد به دليل بي ميلي و بي رغبتي ، ( نه بدليل خاص شرايط و احوال ) رو بگرداند ، خداوند جامه ذلت و روپوش بلا بر تن او مي پوشاند و او را لگدكوب حقارت مي كند و حجابها و پرده ها روي بصيرت دل او قرار مي دهد و بينش را از او سلب مي كند ،

دولت حق به جريمه ضايع ساختن جهاد از او برگردانده مي شود و به سختيها و شدايد گرفتار مي گردد و از رعايت انصاف درباره اش محروم مي شود . اين قسمت ، بر خلاف سه قسمت پيشين كه آثار مثبت جهاد را ذكر مي كند ، آثار منفي آن را ، يعني آثار ترك جهاد را بيان مي فرمايد . آثار منفي كه در اين جمله ها تذكر داده شده ، چنانكه

از مضمون آنها پيداست آثار جمعي است نه فردي ، يعني مربوط به جامعه است نه فرد . آثار منفي عبارتند از : الف - ذلت و خواري ، ملتي كه اين درجه را از دست بدهد قطعا خوار و زبون مي گردد .

ب - شدايد و گرفتاريها ، زبون و توسري خور بودن بر خلاف تصور آنانكه مي پندارند پناهگاه آسايش است ، صدها گرفتاري در پي خود مي آورد .

ج - حقارت روحي .

د - بصيرت و بينش را از دست دادن ، اين نكته عجيب است كه علي ( ع ) بصيرت دل و نورانيت قلب را موقوف به اين امر مي شمارد . در منطق اسلام به صراحت گفته شده كه بصيرت زاده عمل است ، ولي هيچ جا به اين صراحت ، عملي اجتماعي مانند جهاد را يك ركن از اركان معنويت و سلوك الي الله نشمرده است تا آنجا كه ترك آن موجب پيدايش حجابها بر دل گردد .

ه - با ترك جهاد ، دولت حق از آنانكه به آنها سپرده شده گرفته مي شود .

ديگر آنها لايق نيستند كه پرچمدار اسلام و مناديان حق به شمار روند .

و - محروميت از انصاف ديگران ، يعني تا ملتي مجاهد است ديگران او را به حساب مي آورند و اجبارا رعايت انصاف
را درباره اش مي نمايند . اما ملتي كه اين خصيصه را از دست داد ، ديگران براي او شخصيتي قائل نمي شوند و از هر گونه انصافي درباره اش مضايقه مي كنند . اين همه نكبت ها و ادبارها معلول از دست دادن روحيه مجاهدگري است . پيغمبر اكرم فرمود : الخير كله في السيف و تحت ظل السيف ( 1 ) . خير و بركت در شمشير و زير سايه شمشير است . و هم فرمود : ان الله اعز امتي بسنابك خيلها و مراكز رماحها ( 2 ) .

خداوند امت مرا به وسيله سم اسبها و فرودگاه نيزه ها عزيز ساخت . يعني امت اسلام مساوي است با امت قوت و امت قدرت . اسلام دين قدرت و قوت و دين مجاهد ساز است . ويل دورانت در تاريخ تمدن خويش مي گويد : هيچ ديني به اندازه اسلام امت خويش را به سوي قدرت و قدرت نخوانده است .

حديث پر معني ديگري از رسول اكرم نقل شده است كه : من لم يغز و لم يحدث نفسه بغرومات علي شعبة من النفاق آنكه جهاد نكرده و لااقل انديشه جهاد را در دل خود نپرورده باشد .

1 و 2 - تهذيب الاحكام شيخ طوسي ، جلد 6 ، كتاب الجهاد . در كتاب كافي هر دو حديث هست ولي در حديث دوم به جاي " اعز " " اغني " است و ظاهرا با جمله هاي قبل از اين جمله كلمه " اعز " كه مطابق نسخه تهذيب است مناسبتر است .

/ 14