نتيجه - قیام و انقلاب مهدی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قیام و انقلاب مهدی - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اجرا و حاكميت عملي همان مقررات و نظامات بوده است . قيامهاي شعوبيه و قيامهاي علويين در دوره خلفا نمونه اينگونه نهضتها است ، و نه وجدان انسان اين اندازه فاقد اصالت است كه همواره شاهين تراز وي وجدان و قضاوتش و عقربه تمايلات درونيش در جهت منافع و حوائج ماديش متمايل باشد .

نتيجه

از بيان گذشته نتايج زير گرفته مي شود :

نبردهاي پيشبرنده :

الف - نبردهاي تاريخ داراي شكلها و ماهيتهاي مختلف ، و معلول علل متفاوتي بوده است ، ولي نبردهاي پيشبرنده كه تاريخ و انسانيت را به جلو برده و تكامل بخشيده است نبرد ميان انسان متعالي مسلكي وارسته از خودخواهي و منفعت پرستي و وابسته به عقيده و ايمان و ايدئولوژي با انسان بي مسلك خود خواه منحط حيوان صفت و فاقد حيات عقلاني و آرماني بوده است . نبردهاي پيشبرنده و تكامل بخش ماهيت طبقاتي نداشته و به صورت صفت آرائي ميان نو و كهنه به مفهومي كه در
نظريه ابزاري بيان شد نبوده است . در طول تاريخ گذشته و آينده نبردهاي انسان تدريجا بيشتر جنبه ايدئولوژيك پيدا كرده و مي كند و انسان تدريجا از لحاظ ارزشهاي انساني به مراحل كمال خود يعني به مرحله انسان ايده آل و جامعه ايده آل نزديكتر مي شود تا آن جا كه در نهايت امر ، حكومت و عدالت ، يعني حكومت كامل ارزشهاي انساني كه در تعبيرات اسلامي از آن به " حكومت مهدي " تعبير شده است مستقر خواهد شد و از حكومت نيروهاي باطل و حيوان مابانه و خودخواهانه و خود گرايانه اثري نخواهد بود .

حلقات تاريخ :

ب - تسلسل منطقي حلقات تاريخ آن چنانكه " ابزار گرايان " ابراز داشته اند بي اساس است . واقعيات تاريخي به ويژه آنچه در طول يك قرن گذشته رخ داد پوچي اين نظريه را روشن كرد . در يك قرن گذشته كشورهايي به سوسياليسم گرويدند كه مرحله كاپيتاليسم را طي نكرده بودند . شوروي و چين و كشورهاي اروپاي شرقي همه از اين دستند ، و بر عكس
كشورهائي كه كاپيتاليسم را به اوج خود رسانده اند از قبيل امريكا و انگلستان در همان مرحله باقي مانده اند ، پيش بينيهاي پيشوايان ابزار گرائي يك قرن پيش در مورد انقلاب كارگري در كشورهاي صنعتي از قبيل انگلستان و فرانسه خطا از آب در آمد . معلوم شد هيچگونه جبري در كار نيست و ممكن است در جامعه هاي سرمايه داري طبقه به اصطلاح پرولتاريا به رفاهي برسد كه هرگونه انديشه انقلابي را از مغزش خارج سازد .

همچنانكه ممكن است در پي عرضه شدن يك ايدئولوژي و يك ايمان روشن و بالا رفتن سطح شعور مذهبي و اجتماعي جامعه اي با يك جهش از بدويت به عاليترين مرحله تمدن انساني گام بردارد . نهضت صدر اسلام بهترين گواه اين مدعا است .

قداست مبارزه :

ج - مشروعيت مبارزه و قداست آن ، مشروط به اين نيست كه حقوق فردي و يا ملي مورد تجاوز واقع شده باشد ، در همه زمينه هائي كه يكي از مقدسات بشر دچار مخاطره شده باشد مبارزه مشروع و مقدس است . آن چه مبارزه را
آهنگ حركت را تندتر و سريعتر مي كند . اصلاحات جزئي و آرام آرام به نوبه خود كمك به مبارزه انسان حقجو و حق طلب با انسان منحط است و آهنگ حركت تاريخ را به سود اهل حق تند مي نمايد . و بر عكس ،
فسادها ، تباهيها ، فسق و فجورها كمك به نيروي مقابل است و آهنگ حركت تاريخ را به زيان اهل حق كند مي نمايد . بنابراين بينش - بر خلاف بينش ابزاري - آن چه بايد رخ دهد از قبيل رسيدن يك ميوه بر شاخ درخت است نه از قبيل انفجار يك ديگ بخار . درخت هر چه بهتر از نظر آبياري و غيره مراقبت گردد و هر چه بيشتر با آفاتش مبارزه شود ميوه بهتر و سالمتر و احيانا زودتر تحويل مي دهد .

نابسامانيها :

ه - به همان دليل كه اصلاحات جزئي و تدريجي مشروع است ، ايجاد نابسامانيها و تخريبها به منظور ايجاد بن بست و بحران كه نظريه ابزاري تجويز ميكند نا مشروع است .

نوسانات تاريخ :

و - هر چند در مجموع ، حركت تاريخ ، تكاملي است ولي - بر خلاف نظريه ابزاري - سير تكاملي تاريخ جبري و لايتخلف نيست ، يعني چنين نيست كه هر جامعه در هر مرحله تاريخي لزوما نسبت به مرحله قبل از خود كاملتر بوده باشد . نظر به اين كه عامل اصلي اين حركت انسان است و انسان
موجودي مختار و آزاد و انتخابگر است تاريخ در حركت خود نوسانات دارد ، گاهي جلو مي رود ، و گاهي به عقب بر مي گردد ، گاه به راست منحرف مي شود و گاه به چپ ، گاهي تند مي رود و گاهي كند و احيانا براي مدتي ساكن و راكد و بي حركت مي ماند ، يك جامعه همچنانكه تعالي مي يابد انحطاط پيدا مي كند ، تاريخ تمدنهاي بشري جز يك سلسله تعاليها و سپس انحطاطها و انقراضها نيست ، در عين حال همچنانكه " توين بي " مورخ و دانشمند شهير معاصر گفته است : انحطاط تمدنها امري اجتناب ناپذير است ، ولي تاريخ بشريت در مجموع خود يك خط سير تكاملي را طي كرده است .

بسوي آزادي از جبر طبيعت و اجتماع :

ز - سير تكاملي بشريت به سوي آزادي از اسارت طبيعت مادي و شرائط اقتصادي و منافع فردي و گروهي ، و به سوي هدفي بودن و مسلكي بودن و حكومت و اصالت بيشتر ايمان و ايدئولوژي بوده و هست . اراده بشرابتدائي بيشتر تحت تأثير محيط طبيعي و محيط اجتماعي و طبيعت حيواني خودش شكل گرفته و متأثر شده است ، ولي اراده بشر در اثر تكامل و فرهنگ و توسعه بينش و گرايش به ايدئولوژي هاي مترقي ، در اثر تكامل فرهنگ و توسعه
بينش و گرايش به ايدئولوژي هاي مترقي ، تدريجا از اسارت محيط طبيعي و اجتماعي و غرائز حيواني آزادتر شده و آنها را تحت تأثير قرار داده است .

ماهيت جهاد :

ح - جهاد و امر به معروف ماهيت انساني دارد نه طبقاتي .

اصالت نيروي فكري و اخلاقي :

ط - نيروي اقناع فكري ، يعني نيروي برهان و استدلال اصالت دارد ، به عبارت ديگر وجدان بشر چه از نظر فكري و چه از نظر گرايشهاي متعالي انساني نيروئي است اصيل و احيانا حاكم بر مقتضيات مادي .

مثلث هگلي :

ي - مثلث " تز - آنتي - تز - سنتز " در شكل هگلي و ماركسيستي نه در طبيعت صدق مي كند و نه در تاريخ . بالنتيجه تاريخ از ميان اضداد عبور نمي كند و حلقات تاريخ به صورت رشته اي از ضداد كه از يكديگر مشتق شده و به يكديگر تبدل يافته اند ، نيست . اين مثلث مبني بر دو تبدل است و يك تركيب ، يعني تبديل اشياء به ضدشان وتبدل ضد به ضد ضد و تركيب در مرحله سوم . طبيعت به اين صورت عمل نمي كند ، آن چه در طبيعت
وجود دارد يا تركيب اضداد است و تبديل نيست و يا تبديل اضداد است و تركيب نيست . و يا تكامل است ، نه تركيب اضداد و نه تبديل آنها . عناصر كه نوعي تضاد ميان آنها حكمفرما است و لغت " آخشيج " به همين مناسبت در مورد آنها به كار برده شده است ، بدون آن كه به يكديگر متبدل گردند ، تركيب مي شوند ، آن چنانكه مثلا از تركيب هيدروژن واكسيژن ، آب بدست مي آيد . در اينگونه موارد تركيب هست و تبدل نيست .

ولي طبيعت در نوسانات خود ميان دو حالت افراطي و تفريطي به صورت كاهش يابنده اي از ضدي به ضدي ديگر گرايش پيدا مي كند ، و در نهايت امر به تعادل مي رسد ، در اينگونه موارد تبدل هست ولي تركيب و تكامل نيست . البته مانعي ندارد كه آنجا كه تركيب هست و تبديل نيست مثل تركيب آب از اكسيژن و هيدروژن كه از تركيب دو ضد ، شي ء سومي به وجود مي آيد ، آن شي ء سوم را " سنتز " و دو جزء اصلي را " تز " و " آنتي تز " اصطلاح كنيم ، ولي مي دانيم كه اين يك اصطلاح محض است و فقط ميل قلبي ما را به اين كه اين اصطلاح را به كار ببريم ارضا مي كند ، و همچنين مانعي نيست كه براي اين كه اين اصطلاح شايع
و جالب را از دست نداده باشيم ، تعادل بعد از نوسانات افراطي و تفريطي را " سنتز " اصطلاح كنيم و دو حالت مزبور را تز و آنتي تز . همچنانكه ميتوانيم اين قرارداد اصطلاحي را در مورد كلمه خوش آهنگ و زيباي " ديالكتيك " اعمال نمائيم و همه اينگونه جريانها را جريان " ديالكتيكي " بناميم . براي يك اديب و نويسنده ، دشوار است كه از اين واژه زيبا و خوش آهنگ چشم بپوشد : اين واژه قسمتي از موفقيتهاي خويش را از طنين خود دارد ، نه از هسته اصلي محتواي خود . چه مانعي هست كه هر فكر مبتني بر اصل حركت و اصل تضاد را - ولو فاقد هسته اصلي آن باشد كه در صفحات پيش شرح داده شد - فكر ديالكتيكي بناميم .

دو تلقي از انسان

اين دو نوع بينش درباره حركت تكاملي تاريخ ، نتيجه دو نوع تلقي از انسان و هويت واقعي او و استعدادهاي نهفته او است . بنابر يكي از اين دو تلقي ، انسان در ذات خود فاقد شخصيت انساني است . هيچ امر ماوراء حيواني در سرشت او نهاده نشده است ، هيچ اصالتي در ناحيه ادراكات و بينشها و يا در ناحيه احساسات و گرايشها ندارد . بنابراين
تلقي اگر پرسيده شود انسان ايده آل ، انسان كامل ، انسان نمونه ، آنچه انسان بايد آن باشد و فعلا نيست چيست ؟ پاسخ اينست كه هيچ چيز ، هر چه محيط به او بدهد همان است كه بايد باشد . " خود " انسان چيست كه اگر از او گرفته شود از خود بيگانه شده است ؟ باز پاسخ اينست كه هيچ چيز يك ماده خام . به هر صورت و هر شكلي كه در آيد صورت خود اوست . بنابراين تلقي آنچه در انسان اصالت دارد و به صورت غريزه در او موجود است جنبه هاي حيواني او است .

از اينرو انسان موجودي است اسير منافع مادي ، محكوم جبر ابزار توليد ، در اسارت شرائط مادي اقتصادي ، وجدانش ، تمايلاتش ، قضاوت و انديشه اش ، انتخابش ، جز انعكاسي از شرائط طبيعي و اجتماعي محيط نيست ، آيينه اي است كه جز محيط خود را نمي تواند منعكس سازد ، طوطيي است كه در پس آيينه شرائط محيط قرار گرفته است ، و بر خلاف اجازه محيط طبيعي و اجتماعي كوچكترين جنبشي نميتواند بكند ، ماده خامي است كه در او اقتضاي حركت به سوي مقصد و هدف ويژه اي نيست . اما بنابر تلقي فطري از انسان ، انسان موجودي است داراي سرشت الهي ، مجهز به فطريت حقجو و حق طلب ، حاكم
برخويشتن و آزاد از جبر طبيعت و جبر محيط و جبر سرشت وجبر سرنوشت . بنابراين تلقي از انسان ، ارزشهاي انساني در انسان اصالت دارد ، يعني بالقوه به صورت يك سلسله تقاضاها در سرشت او نهاده شده است ، انسان به موجب سرشت هاي انساني خود خواهان ارزشهاي متعالي انساني است ، و به تعبير ديگر خواهان حق و حقيقت و عدالت و مكرمتهاي اخلاقي است و به موجب نيروي عقل خود مي تواند طراح جامعه خود باشد و تسليم سير كور كورانه محيط نباشد و به موجب اراده و نيروي انتخابگري خود طرحهاي فكري خود را به مرحله اجرا در مي آورد . وحي به عنوان هادي و حامي ارزشهاي انساني او او را ياري ميدهد و راهنمائي مينمايد . بدون شك انسان از محيط و شرائط خود متأثر مي شود ، ولي اين تأثر و تاثير يك جانبه نيست ، انسان نيز روي محيط خود تاثير مي كند اما - نكته اصلي اين جا است - تأثير انسان بر روي محيط صرفا به صورت يك عكس العمل جبري و غير قابل تخلف نيست ، انسان به حكم اين كه موجودي آگاه ، آزاد ، انتخابگر ، با اراده و مجهز به سرشتهاي متعالي است ، احيانا عكس العملهائي انجام ميدهد بر خلاف آنچه يك حيوان نا آگاه و محكوم محيط انجام مي دهد .

خصلت اساسي ويژه اي انسان كه معيار انسانيت اوست و بدون آن از انسانيت فقط نام مي ماند و بس ، نيروي تسلط و حاكميت انسان بر نفس خويش و قيام عليه تبه كاريهاي خود است ، روشنيهاي حيات انساني در طول تاريخ از همين خصلت ناشي مي شود و اين خصلت عالي در نظريه ابزاري ناديده گرفته شده است .

تلقي قرآن

بدون شك تعبير و تفسير قرآن از تاريخ ، به شكل دوم است . از نظر قرآن مجيد ، از آغاز جهان همواره نبردي پيگير ميان گروه اهل حق و گروه اهل باطل ، ميان گروهي از طراز ابراهيم و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم و پيروان مؤمن آنها و گروهي از طراز نمرود و فرعون و جباران يهود و ابوسفيان و امثالهم بر پا بوده است ، هر فرعوني موسائي در برابر خود داشته است " لكل فرعون موسي " . به تعبير مولوي همواره دو پرچم ، يكي سپيد و ديگري سياه ، در جهان افراشته بوده است :




  • دو علم افراخت اسپيد و سياه
    در ميان آن دو لشگر گاه زفت
    همچنين دور دوم هابيل شد
    همچنين اين دو علم از عدل و جور
    ضد ابراهيم گشت و خصم او
    چون درازي جنگ آمدند ناخوشش
    دور دور و قرن قرن ، اين دو فريق
    همچنين تا دور عهد مصطفي
    با ابوجهل آن سپهدار جفا



  • آن يكي آدم دگر ابليس راه
    چالش و پيكار ، آنچه رفت رفت
    ضد نور پاك او قابيل شد
    تا به نمرود آمد اندر دور دور
    و ان دو لشكر كين گزار و جنگجو
    فيصل آن هر دو آمد آتشش
    تا به موسي و به فرعون غريق
    با ابوجهل آن سپهدار جفا
    با ابوجهل آن سپهدار جفا



در اين نبرد و ستيزها گاهي حق و گاهي باطل پيروز بوده است ، ولي البته اين پيروزي ها و شكستها بستگي به يك سلسله عوامل اجتماعي ، اقتصادي و اخلاقي داشته است .

آموزندگي تاريخ

تكيه قرآن بر تاثير تعيين كننده عوامل اخلاقي موجب
شده كه تاريخ را بصورت يك منبع آموزشي مفيد درآورد . اگر وقايع تاريخي يك سلسله حوادث تصادفي و اتفاقي باشد و هيچ چيز شرط هيچ چيز نباشد ، تاريخ با افسانه تفاوت نخواهد داشت ، يك سرگرمي مي تواند باشد و غذاي خيال ، جنبه آموزندگي نخواهد داشت . و اگر تاريخ ضابطه و قاعده داشته باشد ، ولي اراده انساني نقشي نداشته باشد ، تاريخ از جنبه نظري آموزنده است ، نه از جنبه عملي ، بنابراين فرض آموزش تاريخ نظير آموزش حوادث دورترين كهكشانها است كه انسان در عين اطلاع كامل ، كوچكترين نقشي در تغيير و هدايت و تعيين جهت آنها نمي تواند داشته باشد .

و اگر ضابطه و قاعده داشته باشد و انسان نيز نقش مؤثر داشته باشد و عامل تعيين كننده را زور يا زر بدانيم ، تاريخ آموزنده است اما آموزنده بدي . همچنين اگر علم را بعنوان يك وسيله زور و قدرت ، عامل تعيين كننده بدانيم . اما اگر تاريخ را داراي قاعده و ضابطه ، و اراده انسان را مؤثر در تحولات تاريخ ، و نقش اصيل و نهائي را در سعادت و كمال جامعه براي ارزشهاي اخلاقي و انساني بدانيم ، آن
وقت است كه تاريخ هم آموزنده است و هم مفيد . قرآن با چنين ديدي به تاريخ نگاه مي كند . در قرآن به نقش به اصطلاح مرتجعانه " ملاء " و " مترفين " و " مستكبرين " و نقش حق طلبانه " مستضعفين " تصريح شده است ، در عين حال از نظر قرآن ، آن جهاد مستمر پيش برنده اي كه از فجر تاريخ وجود داشته و دارد ، ماهيت معنوي و انساني دارد نه مادي و طبقاتي .

جامعه ايده آل

آرمان قيام و انقلاب مهدي ( ع ) يك فلسفه بزرگ اجتماعي اسلامي است ، اين آرمان بزرگ گذشته از اينكه الهام بخش ايده و راه گشاي به سوي آينده است ، آينه بسيار مناسبي است براي شناخت آرمانهاي اسلامي . اين نويد ، اركان وعناصر مختلفي دارد كه برخي فلسفي و جهاني است و جزئي از جهان بيني اسلامي است ، برخي فرهنگي و تربيتي است ، برخي سياسي است ، برخي اقتصادي است ، برخي اجتماعي است ، برخي انساني ، يا انساني - طبيعي است ( 1 ) .

اكنون مجال بحث تفصيلي يا ارائه مدارك از قرآن و سنت نيست ، فقط براي اين كه ماهيت " انتظار بزرگ " روشن شود به طور اجمال درباره مشخصات اين نويد بزرگ به بررسي مي پردازيم :

1 - اين بنده در سال گذشته ( سال 53 ) هشت سخنراني درباره اين مطلب ايراد كرده و همه آنها يادداشت شده است . در جستجوي فرصتي كه آنها را بررسي مجدد و چاپ نمايد .

/ 14