منتخبي از جَليل‏ترين موسوعة حديثي إمامي - منتخبی از جلیل ترین موسوعه حدیثی امامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

منتخبی از جلیل ترین موسوعه حدیثی امامی - نسخه متنی

رضا بهارجو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فصلنامه كتابهاي اسلامي-شماره11،زمستان81

منتخبي از جَليل‏ترين موسوعة حديثي إمامي

المختصر من الكافي، اخْتَصَرَه وعَلَّقَ عليه: حسين بركة الشّامي، چاپ يكم, لندن: دارالإسلام، 1423 هـ .ق.

رضا بهارجو

1. كتابِ شريفِ كافي كه جليل‏ترين موسوعة حديثي إمامي است، حدود شانزده هزار حديث دارد و از اين حيث چونان هر كتابِ حجيم و سودمند ديگر مختصرسازي و گُزيده‏پَردازي را بر مي‏تابَد.

يكي از جديدترين گزيده‏هاي اين موسوعه ارجمند، المختصر من الكافي آقاي حسين بركة الشّامي است.

المختصر من الكافي مجموعاً مشتمل بر 1725 حديث است كه از آغاز تا پايان شمارة مُسَلْسَل دارَند. در ترقيمِ آنها از شماره‏هاي اصلي‏شان در كافي شريف پيروي نشده (و چه‏بسا ضرورتي هم براي اين پيروي نبوده) است.

آقاي حسين بركة الشّامي در تدوين اين گزيده سندهاي روايات را حذف كرده‏اند (نگر: ص 11) كه به زعمِ راقمِ اين سطور كارِ بجايي بوده است. زيرا اولاً، كساني كه اهل مطالعاتِ سَنَد شناختي و نقدِ رجالي حديث باشند غالباً به متنِ كامل كافي دسترسي دارند و به آن رجوع مي‏كنند؛ ثانياً، در أحاديثِ مربوط به معارفِ عقيدتي، به ويژه در كتابِ شناخته و موردِ اعتمادي چون كافي، سند روايت و زنجيرة رُوات نقشِ محوري و اهمّيت و خُطورَتي را كه در ديگر مسائلِ شرعي مانندِ فقه و احكام دارد، واجِد نيست.

آن‏گونه كه گزيده‏گرِ محترم در پيشگفتارشان توضيح داده‏اند، در گزينشِ خود از چندگونه از روايات در گذشته‏اند: روايات مُكَرَّر در يك باب، رواياتِ طولاني داراي دلالتها و معاني مكرّر، رواياتِ أبوابِ فقه و آنچه اجزاي فروع كافي بر آن اشتمال دارد، رواياتِ متضمّن مدلولهاي تاريخي و مذهبي در حيطة اختلاف و درگيريهاي فِرَق اسلامي (نگر: ص 11).

در بابِ درگذشتن از روايتهاي قِسمِ اخير و مُرادشان از اين قِسم جاي تأمّل هست. همچُنين در گذشتن از رواياتِ فروعِ كافي اين كتاب را تبديل به برگزيدة اصولِ كافي مي‏كند كه در جاي خود اشكالي ندارد ولي وجهِ تعليلِ گُزيده‏گرِ محترم در اين‏باره درنگ‏آفرين است. ايشان علّتِ اين امر را، ذكرِ اين احاديث در مجاميعِ حديثي ديگر مانندِ وسائل الشّيعةي شيخ حُرِّ عاملي ـ رضوانُ اللهِ عليه ـ گفته‏اند (نگر: ص 11).

بهتر بود در اين‏‏باره به كاربُردِ عمومي‏تر و بنيادين‏ترِ احاديثِ اصول كافي تكيه مي‏كردند،

ورنه اگر احاديثِ فروع را به خاطرِ وسائل الشّيعه نياوريم، احاديثِ اصول را هم به خاطر وافي فيض

ـ قُدِّسَ سِرُّه ـ و برخي موسوعه‏هاي حديثي ديگر نبايد بياوريم!

گزيده‏گر محترم حواشي و توضيحاتي در هوامش آورده‏اند. هدف از اين حواشي و توضيحات

ـ چُنان‏كه خود گفته‏اند (ص 11) ـ توضيح مُفْرَدات و مسائلِ غامِض و معرّفي برخي شخصيتها و جايهاي مذكور در نُصوص بوده است.

وجودِ چُنين حواشي و توضيحاتي در گُزيده‏هاي متونِ حديثي ضروري است و حتّي به گمانِ نگارنده ميزانِ توضيحات و حواشي موجود در اين گزيده بسي كمتر از آن است كه بايد باشد.

آقاي حسين بركة الشّامي، «دانشمندان و پژوهشندگان و رجالِ حديث و محقِّقان و خطيبان و واعظان و عموم فرهيختگان و اهتمامگران به تُراث و تاريخ و ادب» را مخاطب گزيدة خويش مي‏دانَد (نگر: ص 11) و رجامَند است «دعوتگران به اسلام و مبلّغانِ رسالت و احكامِ اسلامي» از اين گزيده منتفع شوند (ص 12) كه ـ إِن‏شاءَ‏الله ـ چُنين نيز خواهد شد. ليك جاي آن بود با توجّه به اين خيلِ پُرشمارِ مخاطَبان و به ويژه با عنايت به كاربَري چُنين منتخبي در سَفَر و حَضَر و جلساتِ ديني و مَنابِر و سفرهاي تبليغي، در شكل و اعراب و توضيحِ بيشترِ پاره‏اي از پيچيدگي‏هاي متن اهتمامي فزون‏تر بروَد تا نفع مُتَوَقِّع، مُحَقَّقَ‏تر و عام‏تر گردد.

2. آقاي حسين بركة الشّامي نوشته‏اند: «تا آنجا كه مي‏دانم جُز محمّد بن جعفر بن محمّد صفي ناعسي هيچ‏كس مختصري از كافي فراهم نياورده و آن نيز همچُنان مخطوط است...» (ص 10)؛ آنگاه در هامِش خاطرنشان كرده‏اند كه: دست‏نوشت اين مختصر در 65 برگ در كتابخانة [اهدايي] سيد محمّد مشكاة [به دانشگاه طهران] موجود است كه تاريخِ 1273 هـ . ق. دارد (نگر: ص 10، هامش).

مي‏گويم: اين سخنِ گزيده‏گرِ محترم صحيح نيست و نه فقط متأخّران، كه متقدّمان نيز، به گزيده‏پردازي از كتابِ شريفِ كافي پرداخته‏اند.

شايد قديمترين گزيدة كتابِ شريفِ كافي، از شيخِ صدوق (ابو جعفر محمّد بن علي بن بابويه /381 هـ . ق) باشد كه از وجودِ دست‏نوشتي از منتخب اصول كافي فراهم آوردة وي در كتابخانة عمومي اميرالمؤمنين ـ عليه‏السّلام ـ (در نجفِ اشرف) خبر داده‏اند.[1] بروكلمان نيز از سه منتخبِ مخطوطِ كتابِ شريفِ كافي خبر داده است.[2]

گزيدة كافي استاد محمّد باقرِ بهبودي هم از مُنتَخَباتِ معاصرِ اين كتابِ گرامي به شمارست كه با ترجمه و توضيح در شش دفتر منتشر گرديده. يكي دو منتخبِ ديگر نيز تقريباً مقارن با كتاب آقاي حسين بركة الشّامي در ايران منتشر شده (و صاحبِ اين قلم خود آنها را ديده). بنابر آنچه آمد، المختصر من الكافي آقاي حسين بركة الشّامي، نه اوّلين مختصرِ اصولِ كافي است و نه حتّي «نخستين گزيدة سنجيده و آئين‏ْ‏مندِ» آن (يعني: «اوّل اختصار عِلمّي مَدْروس...» كه خود گفته‏اند / ص10).

چه، نمونه را، استاد محمّد باقرِ بهبودي در دفترِ نخستِ گزيدة كافي با منهجي مشخَّص به گزينش و ترجمه و توضيحِ احاديثِ اصولِ كافي دست يازيده‏اند. گروهِ پُرشماري از محققانِ شيعه با اين‏كه احاديثِ مُنتَخَبِ استاد بهبودي، منحصِراً، صِحاح كافي تلقّي شوند مخالفند، ولي اين بدان معنا نيست كه سنجيدگي و آئين‏مَنْدي عامِ انتخابِ ايشان را نپذيريم، زيرا سخن ما بر سرِ گزينش صِحاحِ كافي نيست، بلكه بر سر سامان دادنِ «گزيدة سنجيده و آئين‏مندِ» كافي است و سابقة آن، و آئين‏مَندي اعم از اختيارِ صِحاح است.

3. كتابِ شريفِ اصولِ كافي تاكنون بارها چاپِ سنگي و حروفي شده است.[3] و جاي آن بود آقاي حسين بركة الشّامي به مشخّصاتِ چاپهايي از اين كتاب كه موردِ استناد و نقلِ ايشان واقع شده, در مقدّمه اشاره مي‏كردند كه مع‏الأسَف نكرده‏اند. اين ضرورت آنگاه بيشتر نُمود مي‏يابد كه مي‏بينيم گه‏گاه در هوامش به ضبطِ بعضِ چاپهاي اين كتابِ شريف اشاراتي رفته يا به اختلافِ نُسخ توجّهي داده شده است ـ كه در مواردي خالي از ابهام نيز نيست ـ : «في نسختَي دارالتعارف و دارالكتب الإسلاميه...» (ص 70)، «في نسخة دارالتعارف بيروت...» (صص 76 و 89 و 136 و 151)، «في مرآة العقول... ولم يستبعد أن يكون تصحيفاً...» (ص137)، «في نسخة...» (ص 160)، «في بعض النسخ» (ص 197)، «...كما في بعض النسخ...» (صص 255، و: 344)، «بناءً علي بعضَ النسخ...» (ص 474).

آقاي حسين بركة الشّامي در حواشي اغلب كوتاه خود، احياناً به دلالتهاي احاديث اشارتي كرده (نگر: صص 41 و 42)، به بحثي عقيدتي دست يازيده (نگر: صص 54 و 78 و 104)، لقبِ امامي از ائمه ـ عليهم‏السّلام ـ را كه در متن از آن حضرت به طورِ غيرِ صريح يا با كنيه ياد شده است موردِ تصريح قرار داده (نگر: صص 58 و 62 و 66 و 67 و 205) يا به كيستي احتمالي راويي كه در بابِ نامِ كاملِ او ترديد و ابهام حاكم است، توجّه داده (نگر: ص 65)، يا در مسئله‏اي اختلافي رأيي را خاطرنشان نموده است (نگر: ص 195).

بي آنكه بخواهيم از قدر و ارجِ كارِ ايشان بكاهيم، بايد در مقامِ نقد و ارزيابي خاطرنشان كنيم كه هم ضبطِ نصِّ المختصر من الكافي و هم پاره‏اي از حواشي آن نياز به اصلاح و بازبيني دارد.

در هامشِ حديثِ شريفِ «من فارق جماعة المسلمين قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه»، دو حاشيه زده‏اند:

اوّل: «جماعة من المسلمين: هم أهل الحق و إن قلوا»؛

دوّم: «ربقة الإسلام: كناية عن قطع علاقته بالإسلام والمسلمين» (نگر: ص 173).

مي‏نويسم:

اوّلاً، آنچه در متن حديث است: «جماعة المسلمين» است، نه «جماعة من المسلمين»، و تفاوتِ فراوانِ اين دو تعبير پنهان نيست؛

ثانياً، آن معناي كِنايي كه در حاشية دوّم نوشته‏اند، از آنِ «خلع ربقة الإسلام من عنقه» است، و نه «ربقة الإسلام».

در المختصر من كافي دربارة امامِ هادي ـ عليه‏السّلام ـ آمده است: «وامّه اُم ولد يقال لها: سمانة» (ص222).

گزيده‏گرِ محترم در هامش نوشته‏اند: «وقيل بأن اسم أمه أم الفضل بنت المأمون» (همان ص).

منشأ اين قول را ننوشته‏اند و به نظر مي‏آيد نادرست باشد. امّ‏الفضل دخترِ مأمون همسرِ امامِ جواد ـ عليه‏السّلام ـ بود, ولي از آن حضرت فرزندي نياورد و چُنانكه گفته‏اند او امام ـ عليه‏السّلام ـ را مسموم ساخت و هم به پاسِ اين جنايتِ خود به حَرَمِ خليفة عبّاسي، معتصم، راه يافت.[4]

امامِ ارجمندِ امامِ هادي ـ عليه‏السّلام ـ كه احتمالاً أُمِّ ولد بوده‏اند، به قولي كنية «أُمّ الفضل» داشته‏اند.[5] شايد همين اشتراكِ كنيه سبب شده باشد اين جليلة مُعَظَّمه ـ را كه در ستودگي و جلالتِ مقام او هم روايت رسيده است[6] ـ با دخترِ مأمونِ عبّاسي اشتباه بگيرند.

حديثِ 804 اين گُزيده از اين قرار است:

«عن عبدالله بن سنان، قال: قال ابوعبدالله ـ عليه‏السّلام ـ : أوحي الله تبارك و تعالي إلي بعض أنبيائه عليهما‏السّلام عليهم‏السّلام الخلق الحسن يميت الخطيئة كما تميت الشمس الجليد.» (ص 275).

مي‏نويسم:

اولاً، پياپي آمدن «عليهما‏السّلام» و «عليهم‏السّلام» وجهي ندارد و سهوِ حروف‏نگاشتي است. «عليهماالسّلام» در اينجا چندان وجيه به نظر نمي‏رسد و علي‏الظّاهر صحيح همان «عليهم‏السّلام» است كه در مرآة العقول هم آمده،[7] يا «عليه‏السّلام» كه در بعضِ نسخِ ديگر هست.[8]

ثانياً، آنچه «يميت» و«تميت» چاپ شده، «يميث» و«تميث» است (از: «ميث» و «موث»).[9]

در حديث 856 (ص 283)، «الرّفيق» غلطِ حروف‏نگاشتي است و«الرِّفق» صحيح است (چُنان‏كه در مرآة العقول و اصول الكافي طبعِ اسوه نيز همين آمده).

در هامشِ حديثِ 1158 (ص 347) در توضيح واژة «سلا (سَلي)» نوشته‏اند: «الجلدة من الشاة الملطخة دماً...». اين توضيح صحيح نيست. «سَلا (سَلَي)»، پوسته و پرده‏اي نازك است كه جَنين را در زهدانِ مادر در بر مي‏گيرد.[10]

در هامشِ حديثِ شريفِ «الغيبة أسرع في دين الرّجل المسلم من الأكلة في جوفه» (ش 1263، ص 366)، نوشته‏اند: «الآكلة: مرض خبيث يتآكل لحم الجسم بسببه. فكذا الغيبة تأكل في الدّين و لذا نجد القرآن الكريم قد شبه الغيبة بأكل اللّحم».

مي‏نويسم: جهتِ تشبيهِ قرآني موردِ اشارتِ گزيده‏گر، غير از آن است كه در توضيح ايشان آمده است. تشبيهِ غيبت كردن به خوردنِ گوشتِ برادر، در حالي كه مرده است (نگر: قرآن كريم، سورة حُجُرات، آية 12)، از حيثِ غايتِ ناخوشايندي اين امر و از حيثِ شباهتِ تصرّفي كه با غيبت در شخصيت (و آبرو) مي‏شود به تصرّفي كه با خوردن گوشت در شخص (جسم) صورت مي‏بندَد، مي‏توانَد بود؛ همچنين شخصي كه غيبتِ او مي‏شود، از حيثِ عدمِ حضور، به مرده‏اي كه جان به جان آفرين تسليم كرده و حضوري در اين جهان براي دفاع از خود ندارد بي شباهت نيست.[11] بدينسان آن‏گونه تشبيهِ غيبت كردن در قرآن، غايتِ زشتي تصرّفي ناخوشايند و منفور را به مؤمنان گوشزد مي‏كند.

امّا تشبيه غيبت به «آكله» ـ بنا بر قرائتي كه در المختصر من الكافي آمده[12] ـ از جهتِ ديگري است، و آن جهت، سرعتِ إضرار و إفناء و هلاكتْ‏زائي و نابودكنندگي در دينِ شخص است.

4. گزيده‏گرِ ارجمند، كتاب خود را به «محمّدين ثلاثه»ي متقدّم، يعني شيوخِ بزرگوار كليني و صدوق و طوسي ـ رَضِي الله عَنْهُم و أرضَاهُم ـ هديه كرده (نگر: ص 5) كه كاري به سزا و متضمّنِ تنبيهي ارجمند به حقِ عظيمي است كه اين بزرگواران بر گردنِ ما دارند و متأسّفانه حتّي در جامعة علمي ما أداي دينِ شايسته‏اي به اين حاملانِ مواريثِ نُبُوَّت و امامت صورت نگرفته است.

ما نيز سخن خود را با اداي احترام به همة مروِّجان و خادمان و تدوينگران و احياكنندگانِ احاديث شريف به پايان مي‏بريم و توفيق روزافزون همگان را در خدمت بدين ميراثِ تابناك و مقدّس از خداوند خواهانيم.

[1] . نگر: ثامر هاشم حبيب العميدي، الشّيخ الكليني البغدادي وكتابه الكافي (الفروع)، قم: 1414 هـ . ق، ص 172.

[2] . نگر: همان، همان ص.

[3] . نگر: همان، صص 174 و 175.

[4] . نگر: رسولِ جعفريان، حياتِ فكري و سياسي امامانِ شيعه (عليهم‏السّلام)، قم: انتشاراتِ انصاريان، 1381 هـ . ش، صص 481 و 482.

[5] . نگر: أبو علي محمّد بن همّام بن سهيل الكاتب الاسكافي، منتخب الأنوار في تاريخ الائمة الأطهار (عليهم‏السّلام)، تحقيق و استدراك: علي رضا هزار، قم: دليلِ ما، 1422 هـ . ق، ص 84؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبي طالب (عليهم‏السّلام)، دارالأضواء، ج 4, ص 433، الشّامي، الدّرّ النّظيم في مناقب الائمة اللّهاميم (عليهم‏السّلام)، تحقيق و نشر: مؤسّسة النّشر الاسلامي، ص 721؛ الشّيخ عبّاس القمي، الأنوار البّهية، مؤسّسة النّشر الاسلامي، ص 273؛ مُنْتَهَي الآمال، تحقيق ناصرِ باقري بيدهندي، چ: 1، قم: دليل، 1379 هـ.ش.، ص 1835.

[6] . نگر: الدرّ النّظيم، ص 721.

[7] . نگر: مرآة العقول، تصحيح سيد هاشم رسولي، ج 8, ص 169.

[8] . نگر: اصول الكافي، دارالأسوة للطّباعة والنّشر، 1418 هـ.ق. ج 2, ص 129.

[9] . نگر: مرآة العقول، همان ج، همان ص.

[10] . دربارة معناي «سَلا (سَلَي)»، نگر: مرآة العقول، تصحيح سيد هاشم رسولي، ج 10, ص 177؛ الطُّرَيحي، مجمع البحرين، اعداد: محمود عادل، 2 ج, ص 413؛ حسين الحسيني البيرجندي، غريب الحديث في بحار الأنوار، ج 2, ص 245.

[11] . از براي اين جهات و وجوه، نگر: الشّيخ علي بن الحسين بن أبي جامع العاملي، الوجيز في تفسير القرآن العزيز، حقّقه و راجعه: مالك المحمودي، قم: دارالقرآن الكريم، 1417 هـ.ق، ج 3, ص 230؛: أمين الدّين أبو علي الفضل بن الحسن الطَّبْرِسي، تفسير جوامع الجامع, تحقيق و تعليق: دكتر ابوالقاسمِ گرجي، 1378 هـ . ش، ج 4, ص 157؛ محمّد جواد مغنيه، التّفسير المبين، دارالكتاب الاسلامي، ص 686؛ السيد محمّد الحسيني الشّيرازي، تبيين القرآن، دارالعلوم، 1423 هـ . ق، ص 530.

[12] . اين را تذكّر مي‏دهم چون قرائتِ ديگري نيز از اين واژه مطرح است، نگر: مرآة العقول، ج 10, ص 406.

/ 1