هرگاه يك يا چند روايت، در باب خاصي مضبوط نشده باشد و در كنار و حاشيه ابواب و يا اصولاً جداي از آنها بيايد «نوادر» ناميده ميشود. مثل «نوادر الصلاة» و «نوادر الزكاة» البته اصطلاح نادر و نوادر را نبايد با اصطلاح «شاذ» اشتباه گرفت. و اما بر اساس آنچه گفته شد، ممكن است گاهي بر نوادر، اصل يا كتاب و چه بسا تصنيف هم منطبق بشود. امام در اين مورد فرمودهاند: «فيقال له مصنفات او له من المصنفات كتاب كذا و قد يعبر بالنوادر، و قد يقال له روايات و اخبار»(6)
اثر فقهي و رجالي «اصل»
برخي از عالمان معتقدند كه هر گاه فردي داراي اصل (يا كتاب و مانند آن) باشد، صرف داشتن «اصل» سبب اعتبار و وثاقت او ميشود، چنانكه علامه بحرالعلوم، زيد نرسي را بر اين اساس كه صاحب اصل بوده معتبر و موثق دانسته است. در حالي كه صرف صاحب اصل بودن از نظر فقهي، سبب وثوق و اعتبار شخص نميشود، مگر آنكه قرائن و شواهدي بر اعتبار و وثاقت او باشد. بلي صاحب اصل بودن فقط مزيت و امتيازي را ميتواند اثبات كند. حضرت امام (رضوانالله عليه) در نقد نظريه بحرالعلوم بيان دقيق و مفصلي آورده و سپس فرمودهاند: «هذه جملة حول الاصل و الكتاب، و قد اتضح عدم دلالة قولهم: ان له اصلا علي اعتماد به او بصاحبه، فضلا عن قولهم له كتاب».(7)
سماع، قرائت، مناوله
از ديگر اصطلاحات علم درايه كه در مباحث فقهي بكار گرفته ميشود، اصطلاحات ياد شده است، چه اينكه يكي از پايههاي مهم استنباط، احاديث است و از طريق تحمل حديث، سماع، قرائت و مناوله ميباشد. البته برخي براي تحمل حديث تا هشت طريق ذكر كردهاند كه، اكنون در مقام استقصاي آن نيستيم. 1- سماع: عبارت است از شنيدن حديث از شيخ حديث. 2- قرائت: عبارت است از خواندن حديث نزد شيخ حديث. 3- مناوله: عبارت است از اعطاي كتاب حديث به راوي، ( چه بنحو تملك يا عاريه باشد و چه به صورت اجازه). در مقايسه ميان سه طريق ياد شده، برترين طريق و مطمئنترين آنها، سماع است و پس از آن قرائت و در مرحله نازلتر مناوله قرار دارد. زيرا قرائت از استحكام بيشتري برخوردار است و آفات آن كمتر از مناوله ميباشد. اين اصطلاحات و اين مرزبندي در ارزشگذاري و تعيين ابهامهاي حديثي مؤثر است و حضرت امام قدسسره در مواردي از مباحث فقهي اين اصطلاحات را مورد بهرهگيري قرار دادهاند. بعنوان مثال دو حديث از امام صادق عليهالسلام نقل شده است كه ظاهر آن دو با هم ناسازگار است. 1- «ما من جبار الا و معه مؤمن يدفع الله عزوجل به من المؤمنين و هو اقلهيم حظاً في الاخرة يعني اقل المؤمنين حظاً بصحبة الجبار». 2- «ما من سلطان الا و معه من يدفع الله به عن المؤمنين، اولئك اوفر حظاً في الاخرة». مرحوم شيخ انصاري در جمع بين اين دو حديث بيان مطلبي دارد كه مورد پسند حضرت امام نبوده است، بدين جهت معظمله به جمع ديگري پرداخته و فرموده است: «و من المحتمل ان يكون لفظ «حظاً» في رواية مهران بتقديم الخاءالمعجمه علي الطاءالغير المعجمه و كان التفسير من بعضالرواة، و كان الاصل الذي فيه الرواية مأخوذاً بالمناوله لا بالقرائه و كان تفسيره لاشتباه وقع في الخط ....... سيمامع قرب وقوع الاشتباه كثيرا في مثل الكلمه المذكورة التي يكون منشأ الاشتباه فيها تغيير محل النقطة قليلاً … .»