بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مشکل عمده اين است که اهل عرفان و فلسفه غالباً روش علمي ندارند و آنهايي هم که با روش تاريخي و انتقادي آشنا هستند غالباً به مباحث عرفاني و فلسفي عنايت نميورزند. مثلاً از اهل فلسفه متأخّر تنها علّامه طباطبائي و استاد مطهّري داراي نظم فکري لازم براي بيان مطالب بودهاند و توجّه به تطّور و پيشرفت در پيدايش و سير مسائل داشتهاند. خصوصيّت دکتر پورجوادي در بيان مقولات و مقالات عرفاني اين است که ايشان هم احاطه و اشراف يک شرقي علاقهمند به عرفانيّات را دارند و هم با ديد ابژکتيو يک محقق معاصر آشنا با روش علمي غرب به موضوع مورد مطالعه مينگرد. مقالات «رؤيت ماه در آسمان» که پيشتر در نشر دانش منتشر شده بود اينک به صورت ويراسته و مجموع، يکجا در معرض ملاحظه و داوري اهل نظر و تحقيق قرار ميگيرد. عنوان کتاب از حديث معروفي گرفته شده است که ميفرمايد: «انّکم سترون ربّکم کما ترون هذا القمر....» (ص 78، به نقل از صحيحين). رؤيت پروردگار که در قرآن هم نفي («لن تراني»، اعراف 139) و هم اثبات شده است (وجوه يومئذ ناضرة الي ربّها ناضرة، قيامة، 23) از مهمترين مطالب کلامي و عرفاني است و بين معتزله، اشاعره، اهل حديث سنّي، شيعيان، صوفيان مورد بحث بوده است. دکتر پورجوادي با دقّت و حوصله به مسأله نزديک شده و به ترتيب تاريخي از قديمترين متون حديث و کلام و عرفان، که به نحوي با مسأله رؤيت ارتباط دارد، و اصطلاحات و کلمات مربوط به آن سود جسته و به تحليل پرداخته است و اگر آشنايي بيواسطه نويسنده به او کمک نميکرد به صرف مراجعه به مآخذ مربوط نميتوانست چنين توصيف و بيان درخشاني از موضوع ارائه دهد. به گمان من نکته اصلي اين است که تا نوعي تجسيم و تشبيه لحاظ نشود، نظر و رؤيت و سپس محبّت و عشق قابل تصوّر نيست. لذا در اديان و مذاهبي که به نوعي تمايل تجسيمي و تشبيهي در آنها هست با محبّت هم مواجه هستيم؛ مثلاً در مسيحيّت عشق به مسيح به همان نسبت است که مجسّمه و نقّاشي در آن عموميّت دارد. در اديان و مذاهب هندي و نيز آيينهاي کهن راز و نياز و گفتگوي عاشقانه با معبود مجسّم صورت ميگيرد. اصولاً کلمه بت [که احتملاً محرّف «بودا» است] در ادب و عرفان هم بر معبود مجسّم اطلاق ميشود هم بر معشوق. محققان بزرگ قديم ما به اين نکات توجه داشتهاند. جاحظ مينويسد: «....مشبّهي، هر جا ذکر رؤيت الهي در ميان ميآيد، ميگريد و نعره ميکشد و غش ميکند، و اين عشق به خداي مجسّم يا نزديک به مجسّم.... در مسيحي عامي نيز که خدا را انسان تصوّر ميکند يا مسيح را پسر خدا ميپندارد ديده ميشود که عشق و محبّتش به خداي بشري يا بشر خدايي بسيار حادتّر است از علاقه به خداي دست نيافتني» (زندگي و آثار جاحظ، عليرضا ذکاوتي قراگزلو، انتشارات علمي و فرهنگي، 1367، ص 95 و 96).