زين الدين عبدالله از استر افتاده و حكيم به عيادت او نرفته بود اين قطعه در عذر تقصير خويش گفته
اى بزرگى كه از شمايل و قدر نور راى تو فالق الاصباح روزى خلق تو به يوم الدين زاسمان تا به پايه ى شرفت سقطه ى تو سواد مسكون را به من از كربت و بلا آورد نبود شين اگر بود عاجز قطره اى از تحمل كشتى اى سلامت به صحبتت عطشان ز ارزوى علاجت از دل پاك گفته بودم به خدمتت برسمنزد سيمرغ تب از آن خوشتر نزد سيمرغ تب از آن خوشتر
ملك را زينتى و دين را زين كف و كلك تو مجمع البحرين گشته در ذمت سخاى تو دين از زمين تا به آسمان مابين اى ز سكانش چون سواد از عين كه نياورد كربلا به حسين اى ز گيتى نه عجز ديده نه شين اشترى از تحمل كونين چون به آب حيات ذوالقرنين در حنين آمده عظام حنين خردم گفت اننا من اينكش عيادت كند غراب البين كش عيادت كند غراب البين