حكيم به دنبال ناصرالدين به منصوريه رفت او رابه بزم گاه راه ندادند اين قطعه را سروده بار خواست
اى خصم تو پست و قدر والا اى كرده به خدمت همايونت اى پار گشاده بند امسال هم دست تو دستگاه روزى راى تو كه كسوت كواكب ملك چو بنات را كشيدست آنى كه گر آسمان كند دست بگشايد روز انتقامت من بنده به عادتى كه رفتست گفتند كه تو خبر ندارى اى ذره به باغ رفت خورشيد اينك به درم نشسته حيرانبرخوانم راحلون اگر نيست برخوانم راحلون اگر نيست
وى عقل تو پير و بخت برنا هفت اختر و نه فلك تولا و امروز بديده نقش فردا هم پاى تو پايگاه بالا بر چرخ كنند ازو مطرا در سلك نظام چون ريا با كين تو در كمر چو اعدا بند كمر از ميان جوزا رفتم به در سراى والا كان كوه وقار شد به صحرا وى قطره به كوشك رفت دريا با رشك نهان و اشك پيدااميد به مرحبا و اهلا اميد به مرحبا و اهلا