اشعاری از جواد محدثی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اشعاری از جواد محدثی - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید














  • محمّد ساقي بزم وجود است
    ولايت همچو مي در جام هستي
    است

    علي عطر و جهان گُلخانه
    اوست

    محمد دين عقل و فطرت
    آموخت

    شما اي عترتِ مبعوثِ
    خاتم

    شما از اهل بيتِ
    آفتابيد

    جهان جسم و شما جان
    جهانيد

    شما اسرار هستي را
    امينيد

    امير كشور دل ها
    شماييد

    شما يك نور در چندين
    رواقيد

    فروزان مشعل همواره
    جاويد

    ديانت بي شما كامل
    نگردد

    كدام عاشق در اين ره، در بلا
    نيست؟

    اگر در سوگتان شد ديده
    نمناك

    گواه عشق ما اين ديده و
    دل

    شما راه سعادت را
    دليليد

    شما حقّيد و دشمنها
    سرابند

    شما تفسير «نور» و «والضحي»
    ييد

    اماميد و شهيديد و
    گواهيد

    شما راه خدا را باز
    كرديد

    فدا كرديد جان، تا دين
    بماند

    شما نور خدا در روي
    خاكيد

    توّلاي شما فرض خدايي
    است

    هر آنكس را كه در دين رسول
    است

    ولايت با برائت ختم
    گردد

    اگر پيمان مردم با «ولي»
    بود

    نه فرمان نبي از ياد
    ميرفت

    نه بر روي زمين ميماند
    قرآن

    نه حق، بي ياور و مظلوم
    ميماند

    نه زهرا كشته ميشد در
    جواني

    نه از دست ستم ميخورد
    سيلي

    نه بازويش كبود از
    تازيانه

    نه تيغ كينه در دست جنون
    بود

    نه خون دل نصيب مجتبي
    بود

    نه زينب بذر غم ميكاشت در
    دل

    بقيع ما نه غم افزاي جان
    بود

    كنون ماييم و درد
    داغداري

    غدير ما محرّم دارد
    امروز

    ولايت گنج عشقي در دل
    ماست

    شما آل رسولِ خاتم
    استيد

    كريمان با بدان هم بد
    نكردند

    اگر ناقابليم و
    شرمساريم

    اگر ناقابليم و
    شرمساريم



  • جهان مست از مي جود و شهود است
    غدير خم، خُم اين شور و مستي است
    حقيقت، برگي از افسانه اوست
    مرام دوستي با عترت آموخت
    شما اي برترين اولادِ آدم
    گل جان محمد را گلابيد
    شما هم آشكار و هم نهانيد
    فروغ آسمان، روي زمينيد
    شما آئينههاي حق نماييد
    شما نور حجازيد و عراقيد
    شماييد و شماييد و شماييد
    بجز با عشقتان، دل، دل نگردد
    كدامين دل شما را مبتلا نيست؟
    اگر از عشقتان دل گشت غمناك
    رساند «اشك» و «غم» ما را به منزل
    شما مقصودِ هر ابن السّبيليد
    كفي پوچند و چون نقشي برآبند
    شما معناي قرآن و دعاييد
    مصون از هر خطا و اشتباهيد
    شهادت را شما آغاز كرديد
    به خون خفتيد، تا آئين بماند
    صراط مستقيم و راه پاكيد
    قبول و ردّ آن مرز جدايي است
    ولايت، مُهر و امضاي قبول است
    پس از «لبّيك»، شيطان رجم گردد
    اگر پيوند با «آل علي» بود
    نه رنج و زحمتش برباد ميرفت
    نه «قدرت» تكيه ميزد جاي «برهان»
    نه امّت از علي محروم ميماند
    نه ميشد خسته از اين زندگاني
    نه رويش ميشد از بيداد، نيلي
    نه دفن او شبانه، مخفيانه
    نه محراب علي رنگين زخون بود
    نه پرپر لالهها در كربلا بود
    نه ميزد سر زغم بر چوب محمل
    نه ويران و چنين بي سايهبان بود
    كنون ماييم و اشك و سوگواري
    محرّم بذر غم ميكارد امروز
    محبّت هم سرشته با گِل ماست
    كه با جود و كرم ميثاق بستيد
    كسي را از در خود ردّ نكردند
    بجز عشق شما چيزي
    نداريم

    بجز عشق شما چيزي
    نداريم










  • شما در ظاهر و باطن اميريد
    عنايت كرده، ما را دست گيريد



  • عنايت كرده، ما را دست گيريد
    عنايت كرده، ما را دست گيريد



(مدينه ـ غدير
1411)

/ 8