اسلام به عنوان يك باور در انديشه و عمل پيروانش، «انديشه اي را» درباره آفريدگار تثبيت مي كند كه مفاد آن چنين است: خداوند بالاتر از تمامي صفات و همانندي هايي است كه ممكن است انسان مسلمان آنها را در تجربه و واقعيت عيني زندگي اش ببيند، بدين معنا كه مجسم كردن خداوند بر وفق شكل و پديده اي مشخص محال است و اين، بر خلاف آن چيزي است كه انسان در ارتباطش با خدا بدان پناه مي برد، تا آن را واسطه اي ميان خود و خدا قرار دهد و اين واسطه ممكن است به شكل هاي مختلفي باشد: تصويرها، بت ها، تنديس ها، طبقه كاهنان و يا بشر كه به صورت فرد باشد، يا طبقه و يا طايفه و يا هر شكل اجتماعي ديگر و اين، همان چيزي است كه آيه قرآن بدان تأكيد مي كند: «و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [ بگو ] من نزديكم و دعاي دعاكننده را ـ به هنگامي كه مرا بخواند ـ اجابت مي كنم. پس آنان بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند».11 اسلام پيروانش را ملزم مي سازد كه به منظور ارتباط با خداوند بلند مرتبه، از هر واقعه اي كه موجب مي شود آنان از وقايع مادّي و بشري و از سلطه آفريدگان آزاد و رها شوند، دوري گزيند. ليكن اين پيوستن به كمال مطلق بدين معنا نيست كه آفريدگار جهان، جدا از هستي است، بلكه نشانه هاي او در سراسر هستي پراكنده است و از اين جا انسان مسلمان به ايجاد تعادل در رابطه توحيد با محيط طبيعي و مادّي اش مي پردازد، بدون اين كه هيچ كدام از اين پديده هاي هستي را با آفريدگار بلند مرتبه اش مقايسه كند بلكه وي در اين پديده ها نسبيت، محدوديت، دگرگوني و جزئيت را مي بيند، در حالي كه خداوند نامتناهي و مطلق است و اين ويژگي ها در او راه ندارد. از آن جا كه خدا مطلق است، راه نيز پايان ندارد و اين راه همان راه انسان به سوي خدا است. او به اندازه پيشرفت واقعي كه به سوي خدا دارد، در حال نزديك شدن دايم به اوست. ليكن اين نزديكي، نسبي است و انسان گام هايي را به سوي خدا برمي دارد، بدون اين كه بتواند آن را طي كند. به بياني روشن تر: انسان زمينه ابداع و خلاقيت و زمينه پيمودن راه تكامل تا بي نهايت را دارد.12 مجموعه شعايري كه مسلمانان به انجام آنها مي پردازند، در همين فضاي اعتقادي قرار مي گيرد; زيرا هدف آنان از انجام اين شعاير آن است كه به خدا نزديك شوند و او را تعظيم كنند و بر ضدّ هر آن چه مانع از اين حركت توحيدي مي شود، بشورند; چراكه انجام شعاير به معناي تعظيم خود چيز نيست، بلكه باعث نزديكي شخص به خداوند مي شود: «اين است «فرايض خدا] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن [حاكي» از پاكي دل هاست».13 با اين معنا، شعار حج، مفهوم و شيوه توحيدي فراگير پيدا مي كند كه انسان مسلمان در ظاهر و صورت و با زحمات از طريق رفتار سياسي و اقتصادي و با نگاهي كه به خود و ديگران دارد آن را در پيش مي گيرد.