داستان ابراهيم در قرآن
«ابراهيم در خانه يكي از بزرگ ترين خادمان شهر، چشم به جهان گشود كه بت ها را مي تراشيد و آنها را مي فروخت و از بت بزرگ نگهباني مي كرد و از طريق عقيده و نيز از طريق خادمان با آن تماس مي گرفت». ليكن در همين فضاي حاكميت بت پرستي، ابراهيم به نابود كردن بت ها پرداخت; رويدادهايي كه در پي اين بت شكني به وقوع پيوست، به سفر او به سرزمين شام انجاميد و از اين جا، وي مأمور شد كه راهي درّه تنگي شود كه كوه هاي صاف از هر سو آن را در ميان گرفته است و گرسنگي، سخت بر او فشار آورد. نيز ابراهيم مأمور مي شود كه همسر و نوزادش را «در آن درّه» رها كند و به اين فرمان تن در دهد. تشنگي بر كودك غلبه مي كند و مادر را وا مي دارد كه به جست وجوي آب بر خيزد، در حالي كه مي داند: در جستجوي اسباب، هيچ گونه تضادي با ايمان و اعتماد به خدا ندارد. اين مادر، در عين اين كه نگران است، نا اميد نيست و ايمانش كامل است».18 چه، حركت هاجر در اين جا آميخته اي از ايمان و اعتقاد به خدا و اتكاي به خود است و براي يافتن آب تلاش مي كند. در اين داستان، مفاهيم متعدد رواني، عاطفي و فكري به چشم مي خورد و نقطه اوج آن در وجود بانويي ديده مي شود كه در سرزميني دور دست و خشك قرار دارد. همچنين در داستان مي بينيم كه ابراهيم به سربريدن فرزندش اسماعيل تصميم مي گيرد و بدان اقدام مي نمايد و سپس به جاي او قرباني مي كند; زيرا هدف سر بريدن اسماعيل نبوده بلكه هدف سر بريدن محبتي بوده كه با محبت الهي كشمكش و تضاد داشته است و اين محبت با قرار دادن كارد بر گلوي اسماعيل، سر بريده شد. اسماعيل به دنيا آمد، تا زندگي كند، شكوفا شود و فرزند بياورد و در ميان فرزندان او، آخرين پيامبر، گام در عرصه هستي بگذارد.19 داستان هاي مختلفي كه در قرآن آمده است، خط پيوندي را منعكس مي كند كه اسلام ميان مكتب محمدي و خط توحيد و قيام بر ضد بت پرستي و حكومت و پرستش بت ها ـ خواه اين بت ها به صورت اجسامي بي جان باشند و يا به صورت انسان ـ كشيده است. خط توحيد در نگاهي كه به تاريخ دارد ـ آن گونه كه داستان ابراهيم و ديگر داستان ها بيان مي كند ـ شيوه روشني را تثبيت مي كند كه بر پيوند دوره هاي گوناگون تاريخ گذشته بشري استوار است. بنابراين، اسلام هم خودش را به كلي از تجربه ها و وقايع پيش از خود، بريده و جدا نمي داند، بلكه خود را نتيجه و پايانه خط برخوردها و درگيري ها با بنيادهاي گوناگون و رسوم و عادت هايي مي داند كه مي خواسته به خط توحيد ضربه وارد كند و خط شرك و بت پرستي بر قرار سازد، خطي كه خودش را با اشكال گوناگون عرضه مي كند و نقطه مشترك همه اين اشكال شرك آن است كه بت، يا فرد و يا گروه مشخصي را مركز جهان هستي و منبع قدرت آن بسازد. ديدگاه اسلامي درباره حركت تاريخ و در پرتو آنچه پيش تر گفته شد، تقسيم بندي تاريخ به چند مرحله مشخص را ردّ مي كند. اين تقسيم بندي از يك معيار تجزيه گرايي نشأت مي گيرد و هر مرحله بعدي را نابود كننده مرحله قبلي اش مي داند و همچنين براساس ويژگي هايي كه بر پايه واقعيت تجربه صنعتي در جامعه معاصر غربي وجود دارد، يك خط تكاملي براي حركت تاريخ ترسيم مي كند.مكتب ماركسيم، سطح تحول نيروي تكنولوژيك را معيار پيشرفت و عقب افتادگي مي داند. در حالي كه مكتب جامعه شناسي بر اين باور است كه حالت فكري معيار تكامل تاريخي مي باشد. بر اين اساس، براي معيارهاي پيشرفت و عقب افتادگي، ديدگاه نابه ساماني به وجود مي آيد كه معيارهاي عدالت را از معيارهاي نيرو (تكنولوژي و علوم) جدا مي سازد و حتي پا را از اين فراتر مي گذارد; زيرا معيارهاي عدالت را وابسته و يا پيرو معيارهاي نيرو قرار مي دهد. از اين جا مي فهميم كه اين مكتب به تدريج، آلت دست جوامع صنعتي در هنگام رويارويي آنان با جوامع عقب افتاده قرار گرفته است كه سياست تخريبي و ويران گري جوامع پيش رفته را در حق جوامعي كه از لحاظ نيرو و ثروت به پايه آن ها نمي رسند، توجيه مي كند، تا آن جا كه انسان مي بيند كه فلسفه هاي معاصر غربي، معيارهايي را پذيرفته اند كه ويژه جامعه صنعتي است و همين معيارها را معيار حق و عدالت (حق و عدالت خود) قرار داده اند. از اين جا در مي يابيم كه چه قدر اين ايدئولوژي ها به سادگي به زباني تبديل مي شود كه خشونت جوامع صنعتي در رويارويي با جوامع عقب افتاده را توجيه مي كند. مگر نه اين است كه فرانسه با شعار انقلاب فرانسوي مصر را اشغال كرد؟ و آيا اتحاد جماهير شوروي با شعار پيشرفت و سوسياليزم، به افغانستان تجاوز نكرد؟ اين فلسفه ها پس از آن كه از شعارهاي خويش سپر محكمي براي نگهداري از تن خود مي سازد، در بين راه آنها را مي خورد.
به عنوان نمونه، بلعيدن اصل «برابري» در انديشه ليبراليستي و اصل «از ميان بردن استثمار» در انديشه ماركسيستي از سوي اين دو مكتب بر روي ميزِ بازي ابزاركار و بازار آزاد انجام شد; زيرا برابري و آزادي در اين جا به معناي آزادي مالك ابزار كار و مالك بازار است. در هيچ حالتي امكان ندارد كه انديشه اسلامي با اين گونه فلسفه ها سازش كند; زيرا در هيچ حالتي امكان ندارد كه مسلمانان جامعه فرعوني را پيشرفته تر از جامعه ابراهيم خليل(عليه السلام) بدانند، آن هم به اين دليل كه جامعه فرعوني از قدرت و ثروتي بيش تر برخوردار است. چنان كه امكان ندارد كه مسلمانان جامعه عباسي و اموي را ـ كه پيش از آن بوده است ـ يك الگوي پيشرفته تر از حكومت مدينه بدانند كه پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) آن را بينان نهاد و دليل آن هم اين باشد كه اين دو جامعه از لحاظ مادي و تكنولوژي از جامعه مدينه پيشرفته تر بوده اند. چه، مسلمانان حكومت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را الگويي مي دانند كه حكومت هاي آينده را بر اساس آن قرائت مي كنند و به مقدار نيرويي كه حكومت مدينه و يا هر حكومت ديگر از آن برخوردار است، كاري ندارند.
در اين جا معيارهاي عدالت و توحيد و تقوا باقي مي ماند و همين معيارهاست كه عنصر پايدار در قرائت سرشت پيوستگي اجزاي پديده حج است. بالطبع اين سخن به هيچ وجه بدين معنا نيست كه اسلام اصلي را مطرح مي كند كه در تضاد هميشگي با ديگر معيارهاست بلكه واقعيت آن است كه اسلام معيار توحيد را محور سامان دهنده و حاكم بر معيارهاي نيرويي مي داند كه بر اساس خط توحيد و عدالت سنجيده مي شود و لذا اين معيارها يا با معيار توحيد پيوند دارد، يا با آن متفاوت است و يا ناقض آن مي باشد. بدين سبب، مي توانيم بفهميم كه چرا مسلمانان تجربه مدينه را معيار قرائت و شناخت تجربه هاي بعدي مي دانند؟ دليل اين نظرگاه مسلمانان آن است كه تجربه مدينه معيار عدالت و توحيد است، هر چند اين معيار با معيارهاي مدنيّت و نيروهاي مادّي تفاوت دارد. بدين ترتيب، اسلام انديشه اي را ارائه كرده است كه در هيچ حالتي به افراد مسلمان يا به قرآن امت اسلامي و يا به جهان مستضعفين در سطح جهاني، خيانت نمي كند. به دلايلي كه گفته شد، مي گوييم: اسلام آن چه را كه پيش از او بوده است و در نتيجه، غير خودش را نفي نمي كند بلكه ديدگاهي را براي پيروانش به وجود مي آورد كه در برخورد با ديگران به آنان اجازه دهد كه تجربه توحيدي را از تجربه بت پرستي جدا سازند و شيوه توحيدي را فرا گيرند و شيوه بت پرستي را طرد كنند. از جمله چيزهايي كه اين شيوه و اين ديدگاه را توجيه مي كند، وضعيت حج در زمان پديدار شدن اسلام و برخورد اسلام با آن است. به عنوان نمونه قريشيان در آن زمان به همراه حاجيان وارد عرفات نمي شدند بلكه در حرم درنگ مي كردند و مي گفتند: ما خانواده خداوند در شهر او; و ساكنان خانه او هستيم و نيز مي گفتند: ما «حُمس» هستيم. هدف آنان از اين رفتار، اين بود كه از ديگران جدا شوند و موقعيت دوران جاهليت خويش و مقام و برتري را كه داشتند، حفظ كنند. از اين رو، خداوند اين امتياز جاهلي آنان را از ميان برد و به آنها دستور داد كه همانند ديگر مردمان عمل و در عرفات وقوف كنند و فرمود: «سپس به طريقي كه همه مسلمانان باز گردند، برگرديد».20 از نشانه هاي حج در دوران جاهليت اين است كه حج يكي از اعياد مردم اين دوره و نيز جايگاهي براي مباهات به نژادهاي قبيله اي و آثار پدران و سرگرمي و دشمني بوده است. از اين رو، قرآن اين رفتار را رد كرده، در آيه اي مي گويد: «در اثناي آن جماع نكند و فسقي از او سـر نـزنـد و جـنـگ نـكـنـد».21 نشانه هاي اين روش در چيرگي شيوه شرك و بت پرستي، از آن جا آشكار مي شود كه اعمال مشخصي را استوار مي سازد و اعمال ديگري را كه در قبل رايج بوده است، دور مي افكند، تا مسير خالص توحيدي را ترسيم كند و ويژگي هاي تجربه ابراهيم و آثار او را جاودانه سازد و نيز دعوت و آموزه هاي او را از لحاظ اعتقادي و عملي تجديد كند. اين پيوند حج با خط توحيدي مكتب اسلام در گذشته، پس از گذشت سيزده قرن، از سوي مسلمانان در قرن بيستم نيز ادامه دارد. به عنوان نمونه، محمد اسد در توصيف تجربه خويش در حج مي گويد: «وقتي روي آن تپه ايستادم و به پايين به سمت دشت عرفات كه آن را نمي ديدم چشم دوختم، احساس كردم كه گويي زميني تيره رنگ پيش روي من است، زميني كه چند لحظه پيش مرده بود و اينك با حركت امواج انساني در آن، زندگي از نو آغاز شده است. فضاي عرفات مالامال از صداهاي شگفت انگيز ميليون ها زن و مردي است كه در قالب بيش از هزار و سي صد حج، فاصله ميان مكه و عرفات را پياده ويا سواره پيموده اند. چرا كه صداها و گام هاي آنان و نيز صداها و گام هاي حيواناتشان، بيدار و از نو شنيده مي شود: من آنان را مي بينم كه راه مي روند، سوار مي شوند و گرد هم مي آيند; يعني تمامي آن ميليون ها حاجي با لباس هاي سفيدشان در طي هزار و سي صد سال. برادراني دارم از سمت راست و برادراني دارم از سمت چپ و هيچ كدام آنها را نمي شناسم، ليك هيچ كدام از آنان با من بيگانه هم نيست».22 در تجربه حج ديگر چنين مي خوانيم: «انسان وقتي كه در مكه مكرّمه، خاستگاه اسلام و در مدينه منوره، جايگاه نخستين حكومت اسلامي حضور مي يابد، از خاطرات اين سرزمين ها درس هاي معنوي بزرگي مي گيرد: در اين جا وحي فرود آمده و از اين جا پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) برخاسته است، در حالي كه انسان ها را فرا مي خوانده و مژده و بيم مي داده است. در اين مكان ها نخستين دعوت كنندگان اسلامي شكنجه شده و برخي از آنان در رويارويي با طاغوت به شهادت رسيده اند و از همين مسير، مسلمانان از مكه به مدينه هجرت كردند».23 همان گونه كه تجربه حج با شيوه توحيدي در تاريخ پيوند دارد، پس از فراخواني اسلامي درگيري ميان خط عمل توحيدي و خط بت پرستي و حكومت ادامه دارد. از اين رو، در تاريخ اين پديده و واقعيت فعلي آن، مجموعه اي از پديده ها و عملكردهايي را مي بينيم كه تلاش مي كند بر اين تجربه ضربه بزند و يا دست كم آن را تضعيف كند و به صورت يك عمل ظاهري و بدون محتوا در آورد. به عنوان نمونه در بسياري از دوران هاي تاريخي پس از مرحله نخست اسلام مي بينيم كه نابه ساماني عمومي در ساختار جامعه اسلامي بر پديده حج بازتاب هايي داشته است; زيرا تعيين مسؤول حج از سوي سلاطين و امتيازات و فعاليت هاي مختلف ديگري كه از بايسته هاي اين مسؤوليت مي باشد، موجب مي شود كه اين مقام فرصتي را براي پيشرفت، گردآوري ثروت و توجيه شرعي در آمدها و منافع گوناگون پيش آورد.
چنان كه نابه ساماني عمومي در دوره هايي مشخص، موجب شده است كه چندين مسؤول براي حج تعيين شود و در نتيجه، فاصله جغرافيايي يا نژادي و يا مذهبي ميان حاجيان به وجود آيد. افزون بر اين نابه ساماني ها، گروه هاي بسياري در ميان راه به كاروان هاي حاجيان هجوم مي آورند و اموال آنان را به يغما مي برند. همچنين، بازرگانان و عرب هاي بياباني در مكه تلاش مي كنند كه حيوانات را با قيمت گزافي به آنان بفروشند. در حال حاضر، ما شاهد محدوديت هاي سياسي از سوي كشوري هستيم كه مسلمانان در آن زندگي مي كنند كه مانع از آزادي در اعمال حج مي شود، به ويژه محدوديت هايي را كه خود كشوري كه مكه در آن واقع شده ايجاد مي كند. چه، در آن جا محدوديت ها، مراقبت هاي امنيتي و سياسي و دخالت هايي به چشم مي خورد كه اجازه نمي دهد حاجيان آن گونه كه مي خواهند حج را برگزار كنند. با اين وجود، پديده حج همچنان زنده است و هر سال نيرومندتر و گسترده تر مي شود. تعداد حاجيان در سال 1980 نزديك به يك ميليون رسيد، در حالي كه در سال 1914 هفتاد هزار بوده است.24 سرانجام، درگيري ميان اين پديده و تمامي پديده ها و روابطي كه مانع از برگزاري آن به اين و يا آن شكل مي شود همچنان ادامه دارد.