آشنايي با پاسداران صدر اسلام - آشنایی با پاسداران صدر اسلام (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آشنایی با پاسداران صدر اسلام (3) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آينده سازان ـ شماره 124، ارديبهشت 62

نگرشي بر تاريخ اسلامي .

آشنايي با پاسداران صدر اسلام

3.بلال

شرح زندگاني بلال

بلال فرزند «رياح» و مادرش «حمانه » نام داشت، كنيه او را بطور مختلف ابوعبدالله، ابوعمرو، ابوعبدالكريم و اباعبدالرحمن نوشته‌اند. پدر و مادرش اهل حبشه بودند و او در سرزمين عربستان متولد شد، از ابتداي تولد برده و بنده محسوب مي‌شد.

و از غلامان طايفه «بني جمح» كه در مكه مي زيستند بشمار مي رفت برخي نيز گفته‌اند كه بلال از اهل «حضر» و از غلامان بني‌تميم مي باشد. بلال از نژاد حبشي است با قامتي بلند ـ پيكري سياه و اندامي نحيف با صورتي لاغر، موهاي مجعد و گونه‌هاي كوچك پدر و مادرش او را از حبشه آورده و بمقدار ناچيزي فروخته بودند، او در زمان خداياني بدنيا آمده بود كه قومش آنها را مي‌پرستيدند، و در برابر آنها اظهار فروتني و كوچكي مي‌كردند، بلال جوان نيز چون ميديد قوم و قبيله‌اش آن خدايان را مي پرستيدند خود او نيز به پيروي از قبيله‌اش عليرغم ميل باطني‌اش آنها را مي‌پرستيد ولي همواره از خود مي پرسيد براي چه اين خدايان را مي‌پرستي؟ چه عظمت و بزرگي از اين خدايان ديده‌اي؟ و...

اين سئوالات دائما در افكار و انديشه‌هاي او، او را بخود مشغول مي‌داشت.

شعله جنگ و ستيزي در اندرونش زبانه مي‌كشيد كه باعث مي‌گشت تا در ايمان او تزلزل، ايجاد گشته و سرانجام تشكيک در مبناي عقيدتي او حاصل شود.

بلال برده عنصري زورمند و شهوت‌ران و متمكن بنام «امية بن خلف» بود كه مجسمه‌اي از غرور و شهوت و خشم جاهلي مي‌بود تازيانه‌‌‌‌‌هايش اندام اين برده سياه پوست سپيددل را بجرم يكتاپرستي و آزادي‌خواهي هماره مي‌‌آزرد.[1]

«بلال سر پرست كاروان بني جمح»

بلال در خانه امية بعنوان برده به رتق و فتق كارهاي صاحب خود مي پرداخت و همراه كاروانيان، او نيز

در فروش كالاهاي امية در سفرهاي تجارتي همت مي‌‌گماشت.

در آخرين سفر ماموريتي كه از جانب امية بن‌خلف جهت فروش كالا و تجارت داشت بعنوان سرپرست قافله بني جمح همراه با كاروانيان و قريش عازم شام گرديد.

بزرگان كاروانيان و قريش در اجتماعي بگفت و شنود پرداخته بودند. بلال از آنجا عبور مي‌نمود او را ديدند و از او دعوت كردند بلال پذيرفت. ابوبكر ابي‌قحافه به او نظري افكند و گفت چقدر صوت تو زيبا بود. هماني كه رنج سفر را فراموش كرده و طول مسافت را بر ما كوتاه كرد. در اواخر سفر ابوبكر ابي‌قحافه و بلال با هم كاملا آشنا شدند و انس گرفتند.

/ 8