مهمترين خطري كه هر حكومت را تهديد ميكند و رابطه حكومت را با توده مردم ميگسلد، دنياطلبي و تجمّلگرايي زمامداران و مسؤولان حكومتي است كه به تدريج به سوي لذتهاي دنيوي گرايش مييابند و با تمايل به دنيا و عيش و نوشهاي آن از مسؤوليت خود به عنوان برپاكنندگان عدالت حاميان قشرهاي پايين جامعه فاصله ميگيرند و رابطه عاطفي آنان با قشرهاي فرودست جامعه قطع ميگردد و كمكم حاميان واقعي خود را از دست ميدهند. علي(ع) در اين زمينه، حتي در مورد وارستهترين عاملان و كارگزاران حكومتي خود اغماض نشان نداده و كوچكترين نشانه تمايل آنان به دنيا را مورد نكوهش قرار داده و آنان را توبيخ كردهاست. از جمله اين نكوهشها، نامه امام به «عثمان بن حنيف» عامل بصره است كه در آن نامه امام زهد و قناعت خود را به عنوان حكمران اسلامي و الهي مطرح ميكند و البته اضافه ميفرمايد: كه از ديگر كارگزاران توقع چنين زهدي نميرود، اما آنان ميتوانند با پاكدامني و تلاش خويش در حد توان، پيشواي خود را ياري كنند: «ألا و انَّ أمامكم قد اكتفي من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه. ألا و إنكم لا تقدرون علي ذلك و لكن أعينوني بورع و اجتهاد و عفةٍٍ و سدادٍ. فوالله ماكنزت من دنياكم تبراً و لاادّخرت من عنائمها وفرا، و لا أعددت لبالي ثوبي طمراً...»« بدان كه پيشواي شما از پوشيدني و خوردني اين جهان به دو جامه فرسوده و دو گرده نان بس كردهاست، آري شما توان چنين روشي نداريد، اما ميتوانيد با پارسايي و بازكوشي و پاكدامني و دوري جستن از خطا مرا ياري دهيد، به خداي كه از دنياي شما پارهاي زر و سيم نيندوختم و از غنيمتهاي آن مالي نينباشتم و جز پيراهني و ردايي جامهاي نپرداختم...»[9] امير مؤمنان يادآوري ميفرمايد كه لذّتهاي دنيا را ميشناسد و ميتواند از آنها بهره بگيرد، امّا زمامدار اسلامي بايد نگران گرسنگان و محرومان در دورافتادهترين و فقيرترين نقاط جامع باشد. كه چه بسا نتواند كمترين غذايي بخورند. امام، سيري زمامدار را در برابر گرسنگي و محروميّت توده مردم مايه سرافكندگي او ميداند:« و لو شيئت لا هتديت الطريق إلي مصفّي هذا العسل ولباب هذا القمح و نسائج هذا القزّ و لكن هيهات أن يغلبني هواي و يقودني جشعي إلي تخيّر الأطعمة و لعّل بالحجاز أو التيامة من لاطمع له في القرص و لا عهدله بالشبع، أو أبيت مبطاناً و حولي بطوّن غرثي و أكباد حرّي او أكون كما قال القائل: و حسبك داءاً أن تبيت ببطنةٍٍ و حولك أكبادّ تجنّ إلي القّد «اگر ميخواستم به شهد پاكيزه و مغز گندم و بافتههاي ابريشمين راه داشتم. امّا دور باد كه هوس بر من پيروز گردد و آز آتشين مرا به نوشخواري كشاند حالي كه در حجاز و يمامه مردمي باشند كه به گردهاي نان اميد نداشته و شكمي سير به خود نديده باشند،[10] دور باد كه من با شكمي انباشته و آماسيده از طعام روز به شب آورم و در پيرامون من گرسنگان و جگر سوختگان باشند يا چنان باشم كه شاعر گفت:«درد تو اين بس كه شب سير بخوابي و گرداگردت جگرهايي بود در آرزوي پوست بزغالهاي».[11] در ادامه اين نكوهشنامه، مولاي متقيان با صنعت زيباي التفات و با آرايه تشخيص دنيا را مخاطب ساخته و نافذترين بيانات را ايراد ميفرمايدكه حقيقت نوعي شيوه تمثيلي و هشدار به صاحبان دنياست كه اسير و گرفتار زرق وبرقهاي دنيا گشتهاند. امام دنيا را از خود ميراند و خويشتن را آزاد از دلبستگيهاي جهان قلمداد ميكند وبا سرزنش ميفرمايد كه «كجايند آنان كه بازيچه دنيا شدند؟ و آنگاه پاسخ ميفرمايد كه آنان در قعر گورها خفتهاند.»[12] 3ـ پاسداري از حقوق قشرهاي مختلف جامعه: اصليترين وظيفه حكومت پاسداري از حقوق مسلّم قشرهاي مختلف جامعه است، قرآن نيز مهمترين وظيفه پيامبران را برقراري عدالت اجتماعي قلمداد است. «لقد أرسلنا رسلنا بالبينات و أنزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم النّاس بالقسط و أنزلنا الحديد فيف بأش شديّد و منافع للنّاس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قويّ عزيز» (حديد، آيه 25) «ما پيغمبران خود را با دلايل روشن فرستاديم و همراه آنها كتاب و مقياس و وسيله اندازهگيري فرستاديم تا مردم بر ميزان عدالت عمل كنند، آهن فرستاديم كه فلزي محكم و با صلابت است و منافعي براي حيات بشر در بردارد! ديگر فرستادن پيغمبران اين است كه آمدن آنها وسيله امتحان باشد و معلوم و روشن شود كه چه كسي به ياري حق ميشتابد و چه كسي نميشتابد، خداوند نيرومند و غالب است.»[13] بيشترين اهتمام امام علي(ع) در امر حكومت، استقرار عدالت اجتماعي است كه «آن را ناموس بزرگ اسلامي تلقي ميكرده و از هر چيزي بالاتر ميدانسته سياستش بر مبناي اين اصل تأسيس شده بود. ممكن نبود به خاطر هيچ منظوري و هدفي كوچكترين انحراف و انعطافي از آن پيدا كند.»[14] علي(ع) «فلسفه پذيرفتن خلافت را بعد از عثمان به هم خوردن عدالت اجتماعي و منقسم شدن مردم به دو طبقه «سيرسير» و «گرسنه گرسنه» ذكر ميكند و ميفرمايد: لولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذالله علي العلماء أن لا يقارّوا علي كظّة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت حبلها علي غاريها و لسقيت آخرها يكأس أولها، اگر نبود كه عدهاي به عنوان يار و ياور به در خانهام آمدند و بر من اتمام حجت شد و ديگر اين كه خداوند از دانايان و روشن ضميران عهد و پيمان گرفته كه هر وقت اوضاعي پيش آيد كه گروهي آنقدر اموال و ثروتها و موهبتهاي الهي را به خودشان اختصاص بدهند و آن قدر بخورند كه از پر خوري بيمار شوند و عدهاي آنقدر حقوقشان پايمال بشود كه مايه سّد جوعي هم نداشته باشند، در همچو اوضاع و احوال اين دانايان و روشن ضميران نميتوانند بنشينند و تماشاچي و حداكثر متأسف باشند، اگر همچو وظيفهاي را در حال حاضر احساس نميكردم، كنار ميرفتم و افسار خلافت را در دست نميگرفتم و مانند روز اول پهلو تهي ميكردم.»[15]امام در نامه معروف به مالك اشتر توصيههاي مكرر به عدالت اجتماعي و رعايت حقوق عمومي ميفرمايد كه در حقيقت تعيين مرزهاي عدالت است و ميفرمايد كه: اگر والي به عدالت بين مردم رفتار نكند، به دشمني با خدا برخاسته است و طبيعي است كه در اين پيكار، خداوند در كمين ستمكاران است تا حق ستمديدگان را از آنان بگيرد: «أنصف الله و أنصف النّاس من نفسك و من خاصّة أهلك و من لك فيه هوي من رعيتك، فانك الا تفعل تظلم! و من ظلم عبادالله كان الله خصمه دون عباده و من خاصعه الله أدحض حجّته و كان لله حرباً حتي ينزع اويتوب. و ليس شئءّ أدعي إلي تغيير نعمة الله و تعجيل نقمته من إقامة علي ظلم، فان الله سميع دعوة المضطهدين و هو للظالمين بالمرصاد . در مورد حق خداي و حقوق مردم و شخص خويش و خاندانت و كساني كه به آنان مهر ميورزي، انصاف رعايت كن كه اگر چنين نكني، بيداد كرده باشي و هر كه با بندگان خداي بيداد كند، خداي به جاي بندگان خود با او خصمي كند و هر كه با خداي در افتد، حجتش نپذيرد و تا دست از بيداد نكشد و توبه نكند، همچنان با خداي در پيكار بودهباشد و براي دگرگون ساختن نعمت خداي و دچار شدن به قهر بيامان او چيزي همچون پاي فشاري در بيدادگري نيست، چه خداي بيش از هر چيز دعاي ستمديدگان را ميشنود و در كمين ستمكاران است.»[16] و نيز توصيه ميفرمايد به ميانهروي و اعتدال و عدالتگستري و خشنودي عامّه بر خاصّه، امام خشنودي اكثريت رابر رضايت اقليت ترجيح ميدهد و ميافزايد كه خشنودي دسته نخست نارضايتي دسته دوم را بياثر ميكند و پايههاي حكومت بر دوش طبقه نخست استوار ميگردد:«و ليكن أحب الامور إليك أوسطها في الحق، و أعمّها في العدل و أجمعها لرصي الرّعية، فان ّ سخط العامّة يحجف يرضي الخاصّه، و ان سخط الخاصّة يغتفر مع رضي العامّة».« بايد ميانهروي در حق و گسترش عدالت و عمل به آنچه را كه بيشتر مايه دلخوشي توده مردم است، بيش از هر چيز دوست بداري، چه ناخشنودي توده مردم، خرسندي خواص را بياثر ميسازد و در زمينه خشنودي توده ميتوان از ناخرسندي خاصّان چشم پوشييد.»[17] امام در مورد طبقات فرودست جامعه حسّاسيّت بيشتري نشان ميدهد:« ثمّ الله ألله في الطبقة السّفلي من الذين لا حيلة لهم، من المساكين و المحتاجين و أهل البؤسي والزّمني» و ديگر درباره گروه فرودست بيچاره، از بينوايان، نيازمندان و ناتوانان كه دستگير و كارسازي ندارند، خداي را در نظر گير»[18] علي (ع) در برپاداشتن بناي عدالت نقش همه طبقات اجتماعي را يادآور ميشود و به اهميت همه قشرها در ساختار جامعه اشاره ميكند:« و أعلم أنّ الرّعية طبقات لا يصلح بعضها الا ببعض و لا غني ببعضها عن بعض، فمنها جنودالله و منها كتاب العامّة و الخاصّة و منها قضات العدل و منها عمّال الانصاف و الرّفق و منها أهل الجزية و ألخراج من أهل الذّمة و مسلمة الناس و منها التّجّار و أهل الصنّاعات و منها الطّبقه السّفلي من ذوي الحاجة و المسكنة و كلّا قد سمّي الله له سهمه و وضع علي حدّه فريضة في كتابه أو سنّة نبيّة ـ صلي الله عليه و سلّم ـ عهدا منه عندنا محفوظاً. بدان كه توده مردم به دستهها تقسيم شدهاند و كار هيچ دسته جز به دسته ديگر راست نيايد. هيچ دسته از دسته ديگر بينياز نيست، گروهي از آنان سپاهيان خدايند و پارهاي از دبيران راز دار و برخي دادرسان كه بايد عدالت را بر پاي دارند و جمعي كارگزاران كه بايد به انصاف و مدارا به كار مردمان برسند، برخي ديگر از اهل ذمّه و از مردم مسلمان كه باجده و خراجگزارند و جماعتي سوداگران و پيشهورانند و جمعي فروماندگاني از نيازمندان و درويشان و خداي نصيب هر يك را مقرّر فرموده و در كتاب خود يا سنت رسول خويش(ص) حدود آن را به نحو فريضه با مقررّاتي كه ما از آن آگاهيم و نزد ما محفوظ است، معين كردهاست.»[19] امام(ع) علاوه بر دستهبندي فوق و توصيه كلي، برخي از اين قشرها را جداگانه نيز مطرح كرده و اهميت آنان را يادآوري فرمودهاند، از جمله: الف) نظاميان كه دژهاي استوار امنيت مردم و زينت بخش حكومت هستند و مايه آرامش و آسايش«سپاهيان به اذن خداي دژهاي توده مردمند و زينت فرمانروايان و عزّت دين و وسيله امنيت كه مردم بيآنان آسايش نخواهند داشت.»[20] ب ) دبيران و كارگزاران(كارمندان) و قاضيان، «كه داوارن عقود و معاملاتند و مجريان ساير امور كه در شأن آنان است و كارگزاران كه سودها را فراهم ميآورند (مأموران مالياتي) و دبيران كه در كارهاي كلي و جزيي مايه آسايش مردمانند.»[21] ج) بارزگانان و سوداگران و پيشهوراني كه «به سوداي سود گرد هم ميآيند و بازار داد و ستد ميآرايند و به داد و ستد ميپردازند و جز آنان هيچ كس به اين كار توانا نيست.»[22] د) فرودستان و نيازمندان «كه ارباب نياز و مسكنتاند هستند و شايسته ياري و مساعدت و لطف حق همه اين دستهها را فراگرفته و بر همه گسترش يافتهاست و هر يك را به منزله شايستگي كار برگردن والي حقي است.»[23] در هر صورت برپايي قسط و عدالت در جامعه مباركترين وسيله جلب نظر توده مردم به جانبداري و حمايت از حكومت است كه عاليترين و پايدارترين پشتوانه حكومت و مديريت جامعه به شمار ميروند، امام در رعايت حقوق همگاني، والي را به ميانهروي بين مدارا و شدت عمل دعوت ميفرمايد، چرا كه درشتي و نرمي به هم در به است: «فاستعن بالله علي ما أهمتك و اخلط الشدّة بضغث من اللّين و ارفق ماكان الرّفق أرفق و اعتزم بالشدّة حين لا تغني عنك الا الشدّة و اخفض للرعّية جناحك وابسط لهم وجهك وألن لهم جانبك و آس بينهم في اللّحظة و النّظرة والاشارة و التّحية، حتّي لا يطمع العظماء في حيفك و لا ييأس الضّعفاء من عدلك، پس در هر كاري كه در چشم تو بزرگ نمايد، از اللّه ياري طلب و درشتي را با پارهاي نرمي درآميز و هر جا كه مدارا شايستهتر، مدارا كن و آنجا كه جز به سختي كار برنيايد، به سختي پرداز. با توده مردم فروتن باش و روي گشادهدار و آنان را به نرمي بارده، در نظر كردن با مردم به گوشه چشم يا به روياروي و در اشارات كردن و بدرود گفتن به آنان يكسان باش تا توانمندان طمع نورزند كه ميتوان آرام آرام كفه مهر تو را به سود خويش سنگين كنند و ناتوانان از عدالت نااميد نگردند.»[24]