مستدركات علم رجال الحديث
سفينه، سال اول، شماره2، بهار83معرفي كتاب علامه شيخ علي نمازي شاهرودي
محقّق وناشر: حسن نمازي شاهرودي، هشت جلد، در 4315 صفحه،1412 - 1415 ق.دانش رجال از جمله علومي است كه در استنباط احكام فقهي و شناخت دقيق احاديث نقش عمده اي دارد به طوري كه فقيهان بدون آشنايي با اين علم نمي توانند سر احاديث را از ناسره تمييز دهند. به اين لحاظ ، دانشمندان شيعي از ديرباز به اين دانش عنايتي ويژه داشته اند و كتابهايي بس گران وارزشمند در اين علم نگاشته اند كه قدمت آنها به سد دوم هجري مي رسد.نجاشي رجالي نامدار شيعي جمعي از شاگردان ائمه عليهم السلام مانند حسن بن محبوب، عبدالله بن جبله، محمد بن خالد برقي وفضل بن شاذان را بر مي شمارد كه در اين علم كتابي نوشته اند.در سده هاي اخير نيز عالماني همچون شيخ عبداللّه مامقاني، شيخ محمد تقي تستري و آيت اللّه سيد ابوالقاسم خوئي را مي توان بر شمرد كه به تأليف و تهي سه موسوع بزرگ رجالي به نامهاي تنقيح المقال ، قاموس الرجال و معجم رجال الحديث همّت ورزيده اند.كوشش همه مؤلفان رجالي اين است كه ابتدا اطلاعات مربوط به راويان را گرد آوري و تنظيم كنند، آنگاه به تجزيه و تحليل آنها بپردازند تا از اين ميان، تعيين درجه اعتبار راوي، شناخت احاديث مقطوعه و موصوله، ضبط اسناد و تصحيح اسامي راويان ميسّر گردد. [1]
. سوگمندانه با اين همه تلاش پر ستايش ، هنوز كتابي روشمند، كار آمد و جامع در علم رجال تأليف نشده است. ولي اميد مي رود كه در آيند نه چندان دور ، به مدد سيستمهاي رايانه اي و همّت عالمان ديني ، مجموعه اي گره گشا و علمي فراهم آيد.كتاب «مستدركات علم رجال الحديث» مجموعه اي گران سنگ در علم رجال الحديث است كه تا اندازه اي كاستي هاي اطلاعاتي كتابهاي رجالي پيش از خود را جبران مي كند. مؤلّف اين كتاب ، عالم رّباني وفقيه صمداني آيت اللّه شيخ علي نمازي شاهرودي (1364 ش) است.ايشان از شاگردان نامدار فقيه اهل البيت آيت اللّه ميرزا مهدي اصفهاني در مشهد مقدس بود. و پانزده سال در حوز فقهي و معارفي معظم له حضور داشته است. حاصل تلاشهاي چندين ساله وي تأليف كتابهاي بسيار از ، جمله دو موسوع بزرگ مستدرك سفينة البحار (در ده جلد) ومستدركات علم رجال الحديث (در هشت جلد) مى باشد.مرحوم نمازي در مطالعات گسترد خود كه به طور عمده بر روي بحار الانوار انجام داد ، در سلسله اسناد و متون احاديث اين كتاب بزرگ ، اطلاعات ارزشمند رجالي يافت كه كتابهاي رجالي فاقد آنها است.از اين رو پنج مرتبه دور كامل بحار الانوار را با دقّت تمام، از نظر گذرانيد و يافته هاي رجالي خود را به مجموع پيش گفته انتقال داد. اين يافته ها ، نتايج و دستاوردهاي مهمّي درعلم رجال داشت كه در اينجا فقط به دو مورد آن اشاره مي شود:1. اسامي هزاران تن از راويان احاديث شيعه و مشايخ بزرگ در كتابهاي اربعه و غير آنهارا ذكر كرده كه نام آنها در كتابهاي رجالي نيامده است. براي نمونه ايشان در باب ميم فصل محمّد، نام 1532 تن را ذكر كرده كه هيچكدام از آنها در كتب رجال، مذكور نيست. همچنين براي سپاسداري از كار گذشتگان، مطالب آنان را درباره راويان معلوم و مشهور، تكرار نكرده و تنها به ذكر نام اين دسته از راويان اكتفا نموده است.[2] 2. اطلاعات تازه اي درباره بسياري از راويان ارائه مي دهد كه موجب توثيق، تقويت و رفع
جهالت از آنان گرديده است.يكي از آنان حكيم بن جبلّة العبدي است كه در كتابهاي رجالي از او با عنوان «رجل صالح» ياد كرده اند و مستند آنها نوشت برخي ازتاريخنگاران است. مثلاً محدّث نوري اين عنوان را با واسطه كتاب «الدرجات الرفيعه» از تاريخنگاري نقل كرده و قرينه هايي را هم براي درستي اين سخن آورده است.( خاتمة مستدرك الوسائل7/ 305) اما مرحوم نمازي اين عنوان را از امير المؤمنين عليه السلام يافته و چنين نقل كرده است:«حُكيم بن جبلة العبدي من أصحاب الرسول واميرالمؤمنين عليهما و آلهماالسلام. هوالرجل الصالح بشهادة امير المؤمنين عليه السلام كما في بحارالانوار 28/113 و ج 32/92. و حارب طلحة و الزبير قبل قدوم اميرالمؤمنين عليه السلام بالبصره و قتلاه واعترضا علي اميرالمؤمنين عليه السلام بقولهما: استبددت برأيك عنّا و رفضتنا رفض التريكة و ملكت امرك الاشتر و حكيم بن جبلّة و غير هما من الاعراب. بحار الانوار 32/24».مؤلّف براساس اين يافته هاي ارزشمند در باره وي مي نويسد:«يستفاد من ذلك قوّة ايمانه و كماله وانّه من رؤساء الشيعه و لانحتاج إلي اثبات صلاحه إلي الاستشهاد بقول ابن اثير وغيره والحمدللّه ربّ العالمين». ( مستدركات علم الرجال 3/245 ؛ مستدرك سفينة البحار 3/348 و 349)ديگري يونس بن ظبيان است كه علاّمه حلّي قدّس سرّه او را از راويان ضعيف شمرده و گفتار نجاشي را در ضعف وي نقل كرده است. (خلاصة الاقوال / 266) امّا مؤلفّ، روايتهايي را درباره يونس بن ظبيان گردآورده كه دلالت بر وثاقت و جلالت وي مي كند واز روايت هايي كه موهم ضعف مي باشد پاسخ كامل داده است. (مستدركات علم الرجال 8/301)سه ديگر، محمّد بن سنان از اصحاب حضرت كاظم، رضا و جواد عليهم السلام است كه رجاليان بزرگ مانند نجاشي، كشي و شيخ طوسي براساس روايت هايي كه درباره معجزات ومقامات الهي ائمّه عليهم السلام نقل كرده است، وي را غالي و ضعيف دانسته اند وعلاّمه حلّي در بار وي توقف نموده است. (رجال النجاشي / 328، رجال الكشي 322/، تنقيح المقال 3/124، خلاصة الاقوال /394) [3]
امّا مؤلّف براساس مباني خود در باب غلّو، وي را ثقه جليل، صاحب اسرار، صحيح الاعتقاد و مورد لطف ائمّه عليهم السلام مي داند (مستدركات علم الرجال 7/121) و در معني غلوّ مي فرمايد كه آن ادّعاي الوهيّت وربوبيّت براي پيغمبر و امام و شريك دانستن آنان در علم و قدرت خداست. و مراد از شركت اين است كه پيغمبر و امام به ذات خود - بدون تعليم پروردگار - دانا و توانا باشند. سپس مي افزايد:«همه كمالات و علوم محمّد و عترت پاكيزه او صلوات اللّه عليهم ، به تمليك و احسان پروردگار جهان و جهانيان است و آنان به ذات خود چيزي ندارند واين التزام است به مخلوقيّت و محدوديّت آنان... غلّو و تجاوز از حدّ وحقيقت ، به آن است كه شخص منكر عبودّيت و مخلوقيّت آنان شود و براي ايشان مقام ربوبيت و الوهيّت قائل گردد يا آنكه براي ائمّه هدي مقام نبوت ادّعا كند. وليكن بعضي از كوته فكران ، چون از معرفت ائمّه عليهم السلام قاصرند واز ادراك غرايب احوال ايشان وعجايب شؤون آن بزرگواران عاجزند، به همين جهت بسياري از ثقات و بزرگواران، راويان اين احاديث را كه غرايب معجزات را نقل كرده اند ضعيف مي شمرند و نسبت به غلوّ مي دهند. و كار به جايي رسيده كه قول به آنكه پيغمبر و امام، گذشته و آينده را مي داند جزء غلّو دانند.با اينكه در اخبار كثيره وارد شده كه فرمودند: ما را پروردگار ندانيد و ديگر هرچه خواهيد بگوييد و هرگز به كنه معرفت ما نخواهيد رسيد». (اثبات ولايت، ص 229 و 231 - 233)بدينسان صدها روايت محمد بن سنان و مانند او كه در ابواب مختلف فقه ومعارف نقل شده است ، قابل استناد و عمل مي شود. مرحوم آيت اللّه سيّد محسن حكيم قدّس سرّه در مسئله آب كرّ مي فرمايد:الظاهر جواز العمل بأخبار محمد بن سنان لثبوت وثاقته.( مستمسك العروة 1/75)كتاب مستدركات علم رجال از يك مقدّمه ، بيست وهشت باب و يك خاتمه تشكيل مي شود كه ابواب آن مربوط به اسامي رجال و خاتمه دربار كنيه ها و لقب ها و زنان راوي [4] است.مقدّمه عالمانه اين كتاب در هشت فصل و يك خاتمه تنظيم شده است و به نظر مي رسد كه دست اجل فرصت تكميل نهايي آن را به مؤلف نداد.مؤلّف در فصل اوّل تا سوّم مقدّمه به تعريف علم رجال، موضوع و فائد آن مي پردازد و در ضمن آن ، به اين مطلب مهّم اشاره مي كند كه:«حجيّت خبر، متوقّف بر اطمينان به آن است و وثوق با مراجعه به احوال راوي ومتن روايت به دست مي آيد؛ چه ، متن روايت هايي مثل توحيد مفضّل و زيارت جامعه موجب وثوق به راوي مي گردد . و گواه بر اين مطلب ، روايت حضرت كاظم عليه السلام است كه مي فرمايد: هر گاه دو حديث مختلف پيش روي داشتي آنها را بر كتاب خدا و احاديث عرضه كن. اگر به آن دو شباهتي داشتند، حقّ است ودر غير اين صورت باطل مي باشد».(مستدركات علم الرجال 1/7)فصل چهارم در بيان تاريخ مواليد و وفيات چهارده معصوم عليهم السلام است و در فصل پنجم اصحاب اجماع را معّرفي مي كند .اصحاب اجماع آن دسته از راويان را گويند كه فقيهان همگي به توثيق و درستي نقل آنها اعتراف دارند، گرچه در سلسله راويان پيش از آنان، جهل يا ضعفي از ديدگاه ما وجود داشته باشد.برخي از اينان عبارتنداز: زراره، محمد بن ابي عمير، جميل بن درّاج و يونس بن عبدالرحمان.فصل ششم شامل روايت هايي است كه ائمّه عليهم السلام جماعتي از راويان را ستوده يا نكوهيده اند. به طور مثال، حضرت صادق عليه السلام در حديث معروف شرايع الدين ، دوست داشتن اشخاصي مانند سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد، عمّار و حذيفة بن يمان و....را واجب مي شمارد. (بحار الانوار 22/325)در فصل هفتم مبناي مهمّ رجالي خود را بيان مي دارد كه همان اعتبار كتابهاي چهارگانه شيعه و قطعي الصدور بودن روايتهاي آنهاست. مؤلّف در اين باره مي نويسد:«پيشينيان و پسينيان از عالمان شيعي، بر درستي و صحّت روايتهاي كتب چهارگانه گواهي داده اند، و گواهي آنان صحيح و فوق بيّنه است ومعارض هم ندارد. ولي اين به آن معني نيست كه مي توان به هر حديثي از احاديث كتابهاي چهار گانه عمل كرد، زيرا آنها صدور اين احاديث را قطعي دانسته اند نه وجه صدور آنها را. ممكن است برخي از احاديث با [5] قول مشهور يا اجماع تعارض كند و يا اينكه از روي تقيّه صادر شده باشد . واگر در كتابهاي فقهي برخي از احاديث كتابهاي چهارگانه تضعيف شده است، مراد از آن تضعيف اصطلاحي نيست، بلكه به لحاظ مخالفت با مشهور يا اجماع ، ضعيف و مرجوح شمرده شده است».(مستدركات علم الرجال 1/32 و 34 و 35)سرانجام در فصل هشتم مواردي را بيان مي كند كه به واسط آنها وثاقت و حُسن راويان ثابت مي شود، مانند تصريح ائمّه عليهم السلام، دعاي آن بزرگواران، وكالت و قيمومت امور آنان.درخاتم كتاب، منابع و مآخذ آن را بر مي شمارد واز كتابهايي نيز ياد مي كند كه درعصر حضور ائمّه عليهم السلام به رشته تحرير در آمده است.اين كتاب در هشت جلد براي نخستين بار به سال 1412 هجري با اشراف فرزند برومند ودانشمند ايشان حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسن نمازي به زينت طبع آراسته گرديد.از مطالع اين كتاب، چنين به نظر مي رسد كه مؤلّف دانشمند، اگر مهلتي بيشتر مي يافت كتابي كاملتر از اين ارائه مي داد.واميد آنكه در چاپهاي بعدي اين كار ميّسر گردد.برخي از موارد قابل تكميل واصلاح در اين كتاب به اين قرار است:1. براي وجود عدّه اي از اشخاص يا مطالب آنها مدركي ارائه نشده است: مانند قباح بن جلهمة الحميري، ابو عبيدة المعتزلي، ابوالعباس الحمّاني، عمرو بن الجموح، زيدبن خالد ابي دجَانة الانصاري، حمزة بن مصعب، مروان انصاري ابي.2. برخي از اسامي، امكان راوي بودن را ندارند ولي دراين كتاب نام آنها آمده است مانند: محسن بن اميرالمؤمنين عليه السلام، محسن بن الحسين عليه السلام و مدركة بن الياس از نياكان پيامبر صلي الله عليه وآله وابوطالب مكّي (386 ق) صاحب قوت القلوب.3. عدّه اي از اشخاص ارتباطي باعلم رجال ندارند، ولي نام آنها راآورده است، از جمله اينكه مي نويسد: علامه وحيد بهبهاني شاگرداني داشته است كه نام چهارتن از آنان مهدي است:[6] 1- سيدمهدي بحرالعلوم
2- ملاّ مهدي نراقي
3- ميرزا مهدي شهرستاني
4- سيّد مهدي موسوي شهيد ثالث.(مستدركات علم الرجال، 8/39)والحمدلله كماهواهله
علي اكبر تلافي دارياني