مهدى مهريزى مطالعه در پيشينه علوم, نشان مى دهد كه دانش ها به يكباره شكل نگرفته اند؛ بلكه در گذر زمان و در پرتو علل و عوامل گوناگون به فرهنگ و معارف بشرى پيوسته اند. بسا اوقات, رويارويى با يك پرسش و يا برخورد با يك مشكل, زمينه ساز پيدايش دانشى گشته است. بدين صورت كه تلاش براى پاسخگويى به يك پرسش يا حل يك مشكل, مسئله اى را شكل داده و از تركيب چند مسئله, دانشى سامان يافته است. در مرحله پس از پيدايش نيز پژوهش, ژرفكاوى, تعليم و تعلّم, به رشد و بالندگى دانش ها كمك مى كنند. از اين رو, تعريف علوم نيز تكامل تدريجى دارد كه از تعاريف بَدْويِ غير منقّحْ شروع مى شود و به تعريف هاى دقيق و حدّ و رسم دارِ منطقى مى رسد. اين, سرنوشت تماميِ دانش هاست و طبعاً علوم اسلامى هم از اين قاعده مستثنا نيستند؛ بلكه به آسانى مى توان در تماميِ آنها اين قاعده و روند را نشان داد. يكى از علوم اسلامى كه اين گفتار بِدان اختصاص دارد, (علم حديث) يا (علوم حديث) است. بررسيِ اجمالى پيدايش اين دانش و تطوّرات آن, موضوع اين نوشتار است. البته بايد دانست كه تاريخ حديث, غير از تاريخ علوم حديث است و موضوع سخن در اين مقال, عنوان دوم است. [1] در اين نوشتار, تلاش مى شود تا زمينه دستيابى به پاسخ اين پرسش ها فراهم آيد: علم حديث يا علوم حديث, از چه زمانى به عنوان يك دانشْ رسميت يافته است؟ در آغاز, آن را چگونه تعريف كرده اند؟ چه مراحل و تطوّراتى را پشت سر نهاده است؟ وضعيّت كنونى علوم حديث و تعريف آن چيست؟ آيا مى توان تعاريف گذشته و حال را نقّادى كرد؟ معيار نقد اين تعاريف, كدام است؟ چه قالب ها و تعاريف جديدى در اين دانش بايد شكل بگيرد؟ چه دانش هايى بايد بر آن افزوده گردد؟ اينها پرسش هاى جدّى اى هستند كه نيازمند مطالعات تاريخى و دقّت نظرند, تا به ساماندهى منطقيِ اين دانش, كمك كنند.