موازين و معيارهاى سنّت
(صحاح ستّه و كتب اربعه در عرصه تقريب)
استاد زهير الشّاويش مترجم: مصطفى فضائلىمقدّمه مترجم
آنچه در پيش رو داريد، ترجمه مقاله اى است كه به زبان عربى در شماره53 از فصلنامه «الرصد» (نشريه رايزنى فرهنگى جمهورى اسلامى ايران در بيروت) به چاپ رسيده است. اصل اين مقاله ـ همان گونه كه در صدر آن آمده است ـ در هشتمين كنفرانس وحدت اسلامى در تهران ارائه گرديده است. نويسنده، در تلاش براى يافتن راههايى جهت تقريب در عرصه حديث است. به اين منظور، مطالعه و بازنگرى در اصول و منابع حديثى معتبر را ضمن تأكيد بر موازين و معيارهاى گذشتگان در روايت حديث، لازم مى داند. امّا برخلاف عنوان مقاله اش، به كتب اربعه شيعه نپرداخته؛ با اين عذر كه: آنها در تلقّى، تدوين، عرضه و استدلال، شيوه خاصّ خود را دارند و پايان سند هر خبر، به يك امام ختم مى شود و آميختن ميان آنها با كتب ستّه اهل سنّت، به آشفتگى در معيارهاى گذشته و موازين ابتكارى مى انجامد. (گويا سنن و صحاح را بر معيارهاى گذشته و كتب اربعه را بر موازين ابتكارى استوار دانسته است!) استاد الشّاويش كه بر ضرورت طرد و ترك تعصّبات و اجتناب از هرگونه پيش داورى در مطالعه بنيانهاى اصلى مذاهب (يعنى منابع معتبر حديثى) تأكيد دارد، به نظر مى رسد كه خود، چندان از اين مقوله مصون نمانده است. وى كه عواطف و تعصّبات را در روايت حديثْ بى تأثير نمى داند، در عين حال، صاحبان كتب ستّه را از آنْ برى مى داند؛ با اين تعبير كه: آنان تعصّب مذهبى را هرگز نمى شناختند و اصلاً تعصّبات مذهبى در آن زمان شايع نبود. وى، حرمت و اعتبار صحاح را به حدّى رسانده كه مى گويد نقد آنها كارى عبث و موجب رسوايى ناقد است. وى مدّعى است كه صحاح و سنن، از هر ثقه اى (با قطع نظر از مذهبش) حديث روايت كرده اند. نويسنده، اهل سنّت را به اين دليل كه تنها به مجموعه واحدى روى نياورده اند، بلكه علاوه بر علومى كه شيعه دارد، علوم كسانى را كه شيعه آنها را رها و طرد كرده نيز با خود دارند، برتر ازشيعه دانسته و به اين برترى افتخار مى نمايد. وى مى گويد اگر بخواهيم در راه وحدت تلاش كنيم، بايد به اين كتب (صحاح و سنن) تمسّك جوييم. امّا على رغم نكاتى از اين دست، پيشنهادها و راهكارهايى به منظور تحقّق يافتن تقريب در عرصه حديث ارائه داده كه حقيقتاً در خور تأمّل است. وى معتقد است كه بايد در هر مذهبى، گروهى مشخّص به مطالعه و تحقيق در اصول حديثى آن مذهب بپردازد وآنگاه حاصل مطالعه، تحقيقات و نقدهاى خود را به گروهى متشكّل از علماى مذاهب مختلف تقديم كند. اين گروه، پس از بحث و مقارنه در آنچه كه از گروههاى مطالعاتى ـ تحقيقاتى مذاهب دريافت كرده، دستاورد خود را به اهل علم و تخصّص تقديم كند تا مرجع آنان باشد. وى، در مورد برخى راويان كه روايت آنان مورد اختلاف فِرَق است و به طور خاص در مورد ابوهريره (ضمن اينكه خود معتقد است هر حديثى كه اسنادش به او درست باشد، پذيرفته است و در هيچ يك از احاديثى كه اسنادش به ابوهريره ثابت شده، چيزى كه نشانه دشمنى او با على ـ ع ـ و فرزندانش باشد، وجود ندارد)، پيشنهاد مى كند گروهى از معتدلان علماى فريقين اجتماع كنند و به تحقيق در او بپردازند. به هر تقدير، الشاويش با تأكيد بر تقريب و نه توحيدِ مذاهب، مى گويد بايد در آنچه كه اتّفاق داريم، همكارى كنيم و در آنچه اختلاف داريم، يكديگر را معذور داريم. وى مى گويد بياييم يكديگر را همانگونه كه هستيم بپذيريم؛ يعنى بپذيريم كه سنّى سنّى است نه ناصبى؛ و شيعى شيعى است نه رافضى. او، در نهايت، توصيه مى كند كه: اگر در جهت وحدتْ تلاش نمى كنيم، لا اقل به تفرقه دامن نزنيم و از برانگيختن اسباب تفرقه بپرهيزيم كه از جمله آنهاست: مانوردادن روى كسانى كه تغيير مذهب داده اند، و پرداختن به گذشته (بويژه خلافت و مانند آن كه به تعبير وى، اين اختلافها را نمى توان در زمره اختلاف مباح و مندوب در مسائل فقهى دانست). در مجموع، به نظر مى رسد كه مطالعه مقالاتى از اين دست، مى تواند در گشايش افقهايى نو در راه تقريب مذاهب و وحدت مسلمانان مؤثّر باشد؛ وتنها به اين منظور به ترجمه ونشراين مقاله اقدام گرديد. باشد كه اين گام نخست، علما و محقّقان ما را به انديشه و نگارش در اين زمينه برانگيزد! بديهى است كه مجلّه علوم حديث از مقاله هاى علمى در اين خصوص، استقبال مى كند. فضائلىزهير الشّاويش، در سال 1344ق/1925م، در دمشق به دنيا آمد؛ در مبارزات ضدّ استعمارى مردم سوريّه (در 1945م) و مردم فلسطين (در 1948م) شركت جست؛ و در طول دهه هاى گذشته، تحقيقات دينى بسيارى، در زمينه هاى عقايد و حديث و فقه، از سوى او به انجام رسيده و منتشر شده است. وى، عضو مجلس نمايندگان سوريه و هيئت قانونگذارى اين كشور بود، با شمار زيادى از تشكّلهاى اسلامى، همكارى داشته و در بسيارى از كنگره هاى علمى ـ دينى حضور يافته است. او همچنين مؤسّس «المكتب الاسلامى للطباعة والنشر» است كه در دمشق، بيروت و عَمّان فعاليت مى كند و تاكنون، هزاران كتاب منتشر نموده است. الشّاويش، خود، در تأليف و تحقيق بيش از صد كتاب مشاركت داشته و دهها مقاله و كار تحقيقى، در نشريّات، به چاپ رسانده است.
[1] . آل عمران، آيه102 [2] . نساء، آيه1 [3] . احزاب، آيه 70ـ71 [4] . طه، 25ـ 28 [5] . كتب اربعه شيعه عبارتند از: كافى، تأليف علّامه محمّد بن يعقوب كلينى (م329ق)؛ فقه من لايحضره الفقيه، از امام محمّد بن بابويه قمى (م381ق)؛ التهذيب و الإستبصار، هردو از شيخ محمّد بن حسن طوسى (م460ق). [6] . با تأملى كه به عمل آمد، روشن گرديد كه مقصود مؤلف از «حديث ثلاثى» در اين مقاله، حديثى است كه تنها با سه واسطه به پيامبر(ص) مى رسد. (مترجم) [7] . مختصر صحيح الإمام البخارى، محمّد ناصرالدين الآلبانى، منشورات لجنة إحياء السّنّة. گفتنى است كه در مختصرسازى صحيح بخارى، تاكنون، كتب متعدّدى به چاپ رسيده است. [8] . صحيح الجامع الصغير، ح6519، طبق تنظيم و ترتيب من. [9] . همان، ح6763 [10] . رشد به معنى هدايت است. نويسنده مى خواهد بگويد مورّخان شيعه، ترمذى را از آن رو در زمره اعلام خود نياورده اند كه تصوّر كرده اند او سنّى شده است؛ و از سنّى شدن به رشد و هدايت تعبير كرده است! (مترجم) [11] . افرادى مانند شيخ محمود أبوريّة، صاحب كتاب «أضواء على السنّة المحمديّة» … و اين روزها نهال تازه اى ظاهر شده است و او نصرحامد ابوزيد است كه حامل ترديدها و ايرادهايى بر گذشتگان و معاصران در اين باب است! موضوع نصرحامد أبوزيد، در اصل، از اين قرار است: وى كه مدرّس دانشگاه است، به بحثى (به گمان خود علمى) درباره اصول فقه از نظر امام شافعى مى پردازد، و آن را براى ترفيع مدارج دانشگاهى ارائه مى دهد. گروهى از استادان آن دانشكده، طبق معمول به مطالعه آن مى پردازند و به اين نتيجه مى رسند كه بحثِ ارائه شده، ارزش علمى ندارد تا موجب ترفيع عرضه كننده آن باشد … مى بينند در اين بحث، از درِ سفاهت، به قرآن كريم و سنّت نبوى و تاريخ صدر اسلام حمله شده و با قرآنْ همچون اثرى ادبى (مانند شعر جاهلى و افسانه هاى كهن) برخورد شده است. دانشگاه تصميم به عدم ترفيع اين مهاجم مى گيرد؛ امّا ابوزيد اين موضوع را با عنوان دشمنى با آزادى انديشه، ميان مردم شايع مى كند ـ حال آن كه اگر مى گفت دشمنى با كفر، به واقع نزديكتر مى نمود. برخى نيز او را در اين امر يارى كردند. موضوع به محكمه كشيده شد و حكم به ارتداد ابوزيد داده شد. اينجا بود كه قيامت كفر و الحاد برپا شد و فتنه انگيزان و مغالطه گران (كه برخى حتّى بر كار ابوزيد آگاه نبودند و از آنان كه آگاه بودند نيز برخى به دليل جهل و ناآشنايى شان با موضوع، توان فهم آن را نداشتند)، آب به آسياب او ريختند و از او طاهاحسينِ ديگرى و سلمان رشدى شهيدى ساختند. «و خدا بر كار خود تواناست!» همه اين دسيسه ها دست به دست هم داده اند تا اصول و مصادرِ ما را سست بنمايانند و مردم را گمراه كرده، از بنيانهاى حياتشان و برپايى دينشان و تأمين سعادت دنيا و آخرتشان دورسازند. [12] . نگاه كنيد: رسالة أبى داود إلى أهل مكّة فى وصف سننه، تحقيق الدكتور الشيخ محمّد بن لطفى الصبّاغ. [13] . همان، ص286 [14] . صحيح الجامع الصغير، ح1058، طبق تنظيم صاحب اين قلم. [15] . التاريخ الكبير، بخارى، ج1، ص232 [16] . شيخ آلبانى در مقدمه «ضعيف سنن أبى داود» (صفحه8) به اين موضوع اعتراف كرده، آنجا كه مى گويد: در واقع وقتى من حديثى را در هيچ يك از تأليفهايم تخريج شده نمى يابم، آن را فراخوانده و بر آن، به مقتضاى صناعت، به تضعيف يا تصحيح حكم مى كنم، برحسب اِسناد خاصّ آن به يكى از كتابهاى «سنن چهارگانه»؛ و گاهى پس از آن، اين امكان براى من فراهم مى آيد كه حديث را با نظر به طرق ديگر در كتب ديگر استخراج علمى كنم و حكم حديث را از آن بگيرم و در كتاب ديگرى از «سنن» قرار دهم؛ از اين رو، بروز اختلافْ نتيجه طبيعى اختلاف طريقِ حكم مى نمايد. براى مثال، از اين جمله، حديث اُمّ سلمه است كه پيامبر(ص) آيه شريفه را اين گونه قرائت مى كرد: «إنّه عمل غير صالح». ترمذى آن را اخراج كرده (حديث 3112)، من زير آن گفته ام: «ضعيف الإسناد» و اين چنين است. امّا در «سنن أبى داود» در مورد آن گفته ام: «صحيح» (صحيحه 2809). من مى گويم: اگر دقت مى كرد، مى دانست كه حديث امّ سلمه از مدّتها قبل از ترمذى تخريج و مورد عمل واقع شده بود.