سفر پى در پى ماجراجويان به شرق
اينكه گفتيم نام وياد جزيرة العرب،از زمان هاى دور در برخى از منابع غربى آمده، درست است; زيرا هيرودوت مورخ قرن پنجم قبل از ميلاد در كتابش آن را ذكركرده است وهمچنين ثيوفرست، شاگرد ارسطو، در كتابش «تاريخ النبات» مباحث جالبى از گياهان عطرىِ مشهور كشورهاى عربى آورده است.جغرافى دان يونانى استرابون (حدود اوايل قرن اول ميلادى) و مورخ ايتاليايى، بلينى در قرن دوم ميلادى، الواحى از اسامى قبيله ها و شهرها و روستاهاى موجود در ميان شبه جزيرة العرب، درست كرده است. اما همه آنچه اين نويسندگان نوشته اند، براى كنار شناساندن حقيقت شبه جزيره عربى، كافى نبوده است. گر چه براى برانگيختن همّت دولت ها، در كشف اين حقيقت پنهان كافى بوده است.
در عمق ادامه برخوردها و درگيرى هاى ميان اسلام و غرب، بسيارى از حقايق اسلام و سرزمين آن براى غربيان ناشناخته و در نهان ماند و در پشت پرده اى انبوه از دود محو گرديد و سرانجام دانسته هاى آنها به اينجا منجر شد كه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) در جزيرة العرب متولّد شده است و دو شهر مقدس مسلمانان; مكه مكرمه و مدينه منوره مى باشد. و نيز اين عقيده خطا در ميان آنان رواج يافت كه جسم پيامبر گرامى، در هوا معلّق است! و...
«پيتر برينت» نويسنده غربى مى نويسد: «خرافات و اسطوره هايى به ما اروپاييان رسيده است كه دشمنان ما به وسيله آن توصيف مى شوند. دشمنان ما به راحتى در اروپا رفت و آمد مى كنند، اما از منطقه شرق اسلامى براى ما آگاهى هايى بسيار ناچيز رسيده است.
آگاهى هاى كه نشان و علامت از شايعه و ترس و نگرانى و حسد دارد و به جاى بحث و تفحّص و بينش در امور، نشان دهنده خرافات و موهومات است. كشورها و شهرهاى عرب، بهويژه مكه، صرفاً مناطقى خرافى شده اند كه خطر در آن ها كمين كرده است و آن اصل و مركز همان دينى است كه رأساً و اساسا، كيان مسيحيت را تهديد مى كند. پس خيابانها و زمينش، بر كفارِ غريب و نا آشنا و ممنوع است و شمشير و سلاح، حمايت از آن را بر عهده دارد و تعصب كور بر مدافعان مكه، كاملاً مستولى است و حقيقت مكه بر اروپاييان دور مانده و آنان در باره مكه با هيچ تفكرى، جز همين خرافات، آشنايى ندارند.
گردشگران اروپايى كه به اين سرزمين رفته اند، همواره از ظلم و جهلِ همراه با ابرى انبوه و متراكم را ارائه مى كنند و القا مى كنند كه در آنجا خطرها آغوش خود را گشوده است و اين كه اين منطقه، سرزمينى است بى نظم و نزديك شدن به آن جايز نيست مگر درحالى كه خطر مرگ تهديد كننده اى در پيش باشد.
در آن سوى مرزهاى سوريه و پشت كوه هاى يمن و در منطقه داخل آن طرفِ درياى سرخ، اسطوره هاى خرافى و وحشتناك وجود دارد و كانونى براى ميليون ها نمازگزار و نيايشگر و زادگاه دشمنان مسيحيت است.
«برينت» گفتارش را اين گونه ادامه مى دهد:
«و جزيرة العرب شهرهايى اسطوره اى شد و شايعات و حدسياتى در خصوص اين نام رايج گرديد. از آنجا كه برخى از گردشگران و جهانگردان براى كشفيات (جديد) به اين سرزمين آمده و بسيار دقيق و وسواسانه، به تكميل تحقيقات خود پرداختند و از آنجا كه اروپاييان نتوانستند پرده از اسرار اين منطقه اسلامى بردارند، آن جا سرزمين اسرارآميز شد و شهرهاى عربى، با همين سحر وانگيزش، درخلال قرن ها وقرن ها، در برابر اروپايى ها محفوظ و مصون ماند. پس در چنين موردى، چه رأى و عقيده اى مى توان ابراز داشت؟! درمورد مقدس ترين پايگاهى كه قبله گاه نماز ميليون ها انسان است. از غرناطه تا دهلى، و از سارايوو تا تمبكتو، چه عقيده اى بايد داشت؟! و چنين است كه هماورد طلبى هاى ضمنى موجود، در چنين اوضاع و احوالى، در نهايت پايدار نبود و چنان كه مى بينيم، پايدارى در برابر آن، ممكن نشد و بدين گونه ماجراجويان زيرك و هوشيار، حيله ها و مكرهاى گوناگونى را براى پرده بردارى از اسرار مكه و مدينه، همين دو شهر مقدسى كه با رمزها و رازها، پوشيده شده و با تعصب...! محفوظ گشته بود، به كار گرفتند. اين ماجراجويان، با شوق و علاقه، پى در پى براى شناخت اين دو شهر و تمامى شبه جزيره، سفرهاى خويش را آغاز كردند، گرچه انگيزه هاى آنان تفاوت هاى بسيار داشت، اما با شدت و ضعف در جريان بود.