جزيرة العرب، كانون توجه و تلاش
پس از آنكه ترك ها شهر قسطنطنيه را در سال 1453 م. گشودند، نقشه هاى متعددى از سوى غربى ها براى تقسيم امپراتورى عثمانى طرح شد كه ديپلمات ايتاليايى ت. ج جوآرا (Djuwara)حداقل 92 مورد از اين نقشه ها را گردآورده است. برخى از آن ها توسط اسقف هاى معروفى چون باباليون دهم و كليمنت هشتم شرح گرديده است و برخى ديگر را پادشاهان و فرماندهان سياسى; مانند ماكسى ميليان اوّل، ناپلئون اوّل و ساير سرداران و نيز ديپلمات ها و مردان سياسى، مانند آلبرونى (Alberoni) و تاليران (Talleyran)طراحى كرده اند. همچنين افرادى از صاحب نظران و برخى از ايده آليست ها، نظير ليبنيتس (leibnits) راهب سان بيير... نيز در ايجاد چنين نقشه هايى، براى تقسيم دولت عثمانى شركت كردند. هنگامى كه «وليم بلغريف»، مشاهدات خود را دركتابى به عنوان «سياحت يك ساله در وسط و شرق جزيرة العرب» به سال 1873 م. نوشت، به اين مطلب نيز اشاره كرد: «اكنون زمان آن فرا رسيده كه جايگاه خالى موجود در نقشه آسيا را پر كنيم و اين همان هدفى است كه على رغم همه خطراتش به زودى به سوى آن پيش مى رويم، كه يا اين زمين پهناور رو به رويمان، گور ما خواهد شد يا اينكه به زودى از گسترده ترين گستره هاى آن عبور خواهيم كرد».او در اين كتاب، رؤياها و اهداف و مقاصد جهانگردانى را كه پيش از او به اين ديار سفر كرده بودند يا به زودى پس از او خواهند آمد، تشريح مى كند.
مشاهدات بلغريف به مقطع ويژه اى از تاريخ اختصاص نمى يابد. او تلاشى فراگير در صحراى شنزار جزيرة العرب را آغازيد و بلكه رؤياى گسترش اين تلاش ها را به شرق در ذهن خويش مى پروراند كه خودِ اين، عامل پيدايش اين انديشه در مخيله صليبيان گرديد.
و اين رؤيا با روح عصر نهضتى كه در اروپا شروع شده بود، ارتباط مى يافت و چشمانش را بر درياهاى دور و نزديك و مللى كه در آن ها سكونت داشتند مى گشود.
اوضاع مختلف سياسى و نظامى اروپا وارد مغرب زمين گرديده، در حال تغيير بود و هنوز قرن نوزدهم ميلادى پايان نيافته بود كه دولت هاى اروپايى بر بخش بزرگى از جهان اسلام مسلّط شدند، و در آن مناطق به نفوذ سياسى يا اقتصادى دست يافتند.
درخليج فارس، انگليس به تدريج به دنبال يك فرصت بى سابقه، به ويژه پس از پيروزى نيروى دريايى اش بر نيروى دريايى اسپانيا، در جنگ «الارماداء» به سال 1588 م.، با تأسيس شركت هند شرقى در سال 1600م. ، تسلّط خويش بر امارات عربى حاشيه خليج فارس را آغاز و ارتباطش با ايران و عراق براى نفوذ در آنها تحوّل ايجاد كرد.
بخش وسيعى از شمال آفريقا، در آغاز سال 1830 م. به دست اشغالگران فرانسوى سقوط كرد و روسيه تزارى نيز مناطق اسلامى در آسيا را به اشغال خود در آورد و در دست دولت عثمانى، چيزى غير از عراق و شام و جزيرة العرب باقى نماند. مصر نيز از سال 1798 م. هنگامى كه ناپلئون بناپارت با آن جنگيد، از سلطه دولت عثمانى خارج شد. اما تا سال 1882 م. در حالتى شبه استيلاء باقى ماند و در آن سال جزو متصرّفات و مستملّكات استعمار بريتانيا شد.
نقشه اروپا براى استيلا بر جهان اسلام از راه هاى مختلفى اجرا و تسهيل مى شد; مانند اشغال نظامى تدريجى، معاملات اقتصادى و تبليغات دينىِ كليسايى، سيّاحان و جهانگردان، استفاده ازكارگزاران و حاكمان مزدورِ محلّى (البته هر جاكه ممكن بود) و...
اسلام داراى نواحى و مناطق گسترده اى بود و در درونِ حصارِ دينى مستحكمى به سر مى برد و روح جهادش، اروپا را دچار ترس و اضطراب مى ساخت. در اين ميان، منطقه عربىِ آن به سبب موقعيت استراتژيكى و تاريخى كه داشت، بيش از همه مناطق اسلامى، مورد توجه واهتمام اروپاييان بود و جزيرة العرب ،كانون اين توجه و اهتمام به شمار مى رفت و...
در درگيرى مستقيم نيروى اسلامى با اروپا، به تدريج كفه ترازو به نفع اروپايى ها سنگينى كرد و موجب قطع روابط عربى ـ عثمانى شد.
روشن و واضح بود كه مكّه مكرمه و مدينه منوره، در رأس اولويت هاى توجه غربى ها به جزيرة العرب قرار گيرد.
ظهور و گسترش اسلام، كه سرچشمه هايش، از جلگه هاى مكه و زمين هاى پست وخشك آن مى جوشيد و معجزه جاويد پيامبر(صلى الله عليه وآله) ـ كه او وراه يافتگان هدايتش آن را محققساختند ـ در نشر و پخش اسلام، سرعت غافل گير كننده اى داشت، پيوسته در شرق و غرب پيش مى رود; به گونه اى كه هنوز انعكاس صداى آن در غرب و در اطراف و اكناف آن به گوش مى رسد.
اينجاست كه دانشمندانوشرق شناسان پيوسته در هر موضوعِ مرتبط بااين دعوت، به بحث و تحقيق مى پردازند; دعوتى كه مسلمانان با نور هدايتش، راهنمايى و روشنايى يافتند.
غربى ها به تحقيق پيرامون وضع مكه، كه اين نور از آن تابيده بود، پرداختند ومورّخانشان، همه مسائلى را كه به نحوى با آن ارتباط داشت، مورد بحث و بررسى قرار دادند.
نام مكه در ميان غربيان، وارد زبان ها شد و به صورت كلمه ويژه اى به فرهنگ ها وكتب لغت آنان راه يافت تا بتواند جهتى را كه مردم، رو به آن مى كنند، يا هموار به سوى آن مى روند، تشريح و تبيين سازد. البته آنان تنها به اين اكتفا نكردند، بلكه تمام گردشگران غربى نيز، به سوى آن بار سفر بستند و خود را به رنج و سختى انداختند تا به آن جا وارد شوند وناشناخته حج بگزارند و... .
برخى از آن ها به اين هدف رسيدند، اما بسيارى ديگر (از حضور در آن مكان) درماندند. از آنچه درباره اين بحث ها و تحمل دشوارى هاى آن نوشته شد، سرمايه و ذخيره علمىِ مهمى پديد آمد كه بر اهل بحث و تحقيق، احاطه بر همه آن ها دشوار است; بهويژه اين كه آنچه نوشته شده، به يك زبان زنده غربى نيست بلكه به زبان هاى متعدّد; از جمله مهمترين آن ها انگليسى، آلمانى و فرانسوى است.
مخفى نماند انگيزه ها و اهداف غربى ها از سفر به اين سرزمين را مى توان در موارد زير خلاصه كرد:
تبليغى; از طرف كشيش ها و كليسا. درس و بحث هاى علمى و در بيشتر موارد تجسس و اهداف سياسى.