وارتيما، نخستين متظاهر به اسلام - مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مأموریت های مشکوک در سرزمین های مقدس (1) - نسخه متنی

حسن سعید؛ مترجم: اصغر قائدان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید






















وارتيما، نخستين متظاهر به اسلام

آنچه كه از نوشته ها و منابع غربى برداشت مى شود، از دوران كهن، مكه مكرمه مورد توجه مورخان غربى قرارگرفته و تعدادى از سياحان غربى و شرق شناسان، موفق به ورود به مكه شده اند و در دوره هاى گذشته و حال، در مناسك حج، شركت كرده اند. البته پس از آنكه اسلام واقعى، يا غيرواقعىِ خود را اعلان كرده اند. براى شمارى از اينها، زمينه فراهم شده تا در مورد ماجراجويى ها و خطر پذيرى هاى خود چيزهايى بنويسند.

ما به اشاره اى در مورد افراد مشهور اكتفا مى كنيم. افراد گمنام و كسانى كه مأموريت هايشان هم چنان پنهان مانده است، تعدادشان بسيار بيش از افرادى است كه آشكارا فعاليت مى كردند و حداقل نزد ما مشهور بوده اند.

نخستين اروپايى كه در دوره هاى جديد، مكه و مدينه را زيارت كرده و در مورد سفرش كتاب نوشته و كتابش، سالم و روشن به ما رسيده است، مردى ايتاليايى و ماجراجو است به نام «لودويكو وارتيما». گرچه دشوار است كه تأكيد كنيم وارتيما نخستين اروپايى است كه براى گذر از صحراى عربى، وارد ماجراجويى مى شود. اما افراد بيش از يك تن، ادعا مى كنند كه پيش از او وارد مكه شده اند، مانند «جان كابوت» كه مدعى است، در دهه 80، سال 1480 م. به مكه رسيده است. البته او و افرادى مانند وى، چيزى ننوشته اند و هيچ گواهى مربوط به جهانگردى هاى خود به جا نگذاشته اند. لذا نتيجه مى گيريم كه «وارتيما» نخستين شخصى است كه پرده از، غوغا و جنجال و خرافات و رنج هاى مربوط به آن بر مى دارد; همان كسى كه قلب كشورهاى اسلامى را از چشم اروپايى ها پنهان داشت و آنچه ما درباره او مى شناسيم اين است كه «برينت» مى گويد: اين، همان ماجراجو و خطرپذيرى است كه، با غرور وخوشبختى و زيركى، بدان اقدام كرده است.

مورخان، در اصل وارتيما اختلاف دارند. برخى مى گويند: او مردى از بوليوى است. برخى گفته اند ايتاليايى است. گر چه آنان به اين مسأله تأكيد دارند، اما به طور كامل نمى دانند كه اين مرد، از كدام شهر ايتاليا است. آنچه بر دشوارى و پيچيدگى قضيه مى افزايد، اين است كه خود وارتيما، در مقدمه كتابش (Itainerario) مدعى است كه از اهالى بولونياى ايتاليا است. سپس در جاى ديگرى اشاره مى كند كه مردى از رومانى است و بدين سبب برخى از منابع لقب و نبيل ـ روما» به وى داده اند. اصل و ريشه او براى ما مهم نيست، بلكه مهم سفرنامه او است كه درخلال سى سال، بى انقطاع چاپ و ترجمه شده است. او در آنجا ادعا مى كند كه پزشك است، و با وجود اين، با اندكى اظهار اندوه و تأسف مى گويد: همسر و كودكانى را پشت سر گذاشته، كه ياد آن ها را كريمانه، مرور مى كند. سپس با اندكى فروتنى، خبر مى دهد كه موهبتى را دارا نيست. اما از مال، اندكى بهره مند است و با وجود اين بررسى هايش، نشان از مقدار زيادى زيركى و هوشيارى دارد.

او اين مهارتش را مانند يك نظامى، به كار مى گيرد و چه بسا فنون نظامى را مى آموزد و در خدمت برخى شخصيت ها، در ايتاليا بوده است. و چون راه هاى تجارى به سوى شرق و شمال افريقا در آن روز، ماجراجويان را جذب مى كرد، او تصميم مى گيرد، در اين ماجراجويى به هر قيمتى وارد شود. او خود مى گويد: قصد سفرى را كرده كه از مشكل ترين و دشوارترين انواع سفرها است و خيالش آن را بافته و بر انديشه هايش، غلبه كرده است.

اين مرد مى خواهد، نخستين مسيحى باشد كه وارد مكه مسلمان مى شود. او هنگامى كه ايتاليا را ترك مى كرد، اين انديشه بر ذهنش رسوخ يافت، بلكه روشن است هنگامى كه فرصت را مناسب تحقّق يافت، به تفكر درباره اين ماجراجويى پرداخت.

و آنچه مسلم است اين كه وارتيما برخى خيالات را در سر مى پروراند و در انتظار اقدام جديدى به سر مى برد; مانند انسان تشنه اى كه در انتظار آب سرد و گوارا است! در سال 1503 م. سفر دريايى خود را از بندقيه، آغاز كرد و به اسكندريه رسيد و پس از آنكه دژ بابلى ها را در مصر ديد، طبق گفته خودش، قصد ديدار طرابلس و انطاكيه بيروت و دمشق را كرد.

اينجا بود كه با مأمورى از مأموران مماليك رابطه اى دوستانه برقرار كرد و تصميم گرفت با او، به همراه كاروان سالانه حج، كه بسيارى از تشريفات و سنن از دمشق، بيروت مى رفت به مكه برود و ظاهراً گام هايى كه وارتيما برداشته بود، به دقت، محاسبه شده و صرفاً اتفاقى و تصادفى نبود. آن چه بر اين مطلب دلالت مى كند، مطالبى است كه نويسنده انگليسى، «بيتر برينت» ذكر كرده است: او به سرعت، از آغاز رسيدنش به دمشق، اقدام به يادگيرى زبان عربى كرد و مهيّاى آغاز سفر به سوى جنوب شد، سپس در كاروانى كه به مكه مى رفت پس از اقدام به برقرارى و پيمان دوستى با يكى از رهبران مماليك كه عازم مكه بود، جايى براى خود تأمين كرد و همراه با اين عقد محبت و دوستى، هدايا و دوستى هايى نثار كرد و به جايى رسيد كه او را به عنوان محافظى از پاسداران كاروان، معين كردند. هنگامى كه از او خواسته شد، دين اسلام را گردن نهد، ناراحت نشد. او فرزند نهضت نيكوكارى در ايتاليا بود و از زيركى و جذابيت بهره داشت، و در دورانى كه مسيحيت در پرتو آل مديشى و ديگران، از زمامداران روشنفكر برخوردار بود، او از گردن نهادن و تبعيت از دينى عجيب دچار انحراف نمى شد، و هنگامى كه از او خواستند تا اسمى برگزيند اسم جان را انتخاب كرد.

/ 13