عوامل معنوى
در مثال هاى گذشته آنچه راجع به علل و اسباب و عوامل مؤثّر در تغيير سرنوشت ذكر كرديم از حدود عوامل مادّى و تأثيرات آن ها تجاوز نمى كرد. بديهى است از نظر جهان بينى مادّى تنها بايد به همين عوامل و روابط علّى و معلولى ميان آن ها اكتفا كرد. امّا از نظر جهان بينى الهى كه واقعيّت را در چهارچوب مادّه و جسم و كيفيّات و انفعالات جسمانى محدود و محصور نمى داند، دنياى حوادث داراى تار و پودهايى بيشتر و پيچيده تر است و عواملى كه در پديدآمدن حوادث شركت دارند بسى افزون تر مى باشند.از نظر مادّى عوامل مؤثّر در اجل و روزى و سلامت و سعادت و خوشبختى منحصراً مادّى است. امّا از نظر جهان بينى الهى، علل و عوامل ديگرى كه عوامل روحى و معنوى ناميده مى شوند نيز همدوش عوامل مادّى در كار اجل و روزى و سلامت و سعادت و امثال اين امور مؤثّرند.
از نظر جهان بينى الهى، جهان يك واحد زنده و با شعور است; اعمال و افعال بشر حساب و عكس العمل دارد; خوب و بد در مقياس جهان بى تفاوت نيست; اعمال خوب و بد بشر مواجه مى شود با عكس العمل هايى از جهان كه احياناً در دوره حيات و زندگى خود فرد به او مى رسد.
ايذاءِ جاندار، اعمّ از حيوان و انسان، خصوصاً ايذاء به صاحبان حقوق، از قبيل پدر و مادر و معلّم، آثار سوئى در همين زندگى دنيايى بار مى آورد; در طبيعت مكافات هست. اين آثار و نتايج، خود قسمتى از مظاهر قضا و قدر است. بديهى است كه اين گونه قضايا و ارتباطات ميان حوادث و پديده ها با جهان بينى الهى كه جهان را يك دستگاه واحد زنده صاحب اراده و شعور مى داند، قابل توجيه است و بخشى از روابط علّى و معلولى را تشكيل مى دهد و امّا با طرز تفكّر مادّى و جهان بينى ماترياليستى قابل توجيه نيست.
از نظر جهان بينى الهى، جهان هم شنواست و هم بينا; ندا و فرياد جاندارها را مى شنود و به آن ها
پاسخ مى دهد. به همين جهت دعا يكى از علل اين جهان است كه در سرنوشت انسان مؤثّر است، جلوى جريان هايى را مى گيرد و يا جريان هايى به وجود مى آورد. به عبارت ديگر، دعا يكى از مظاهر قضا و قدر است كه در سرنوشت حادثه اى مى تواند مؤثّر باشد يا جلوى قضا و قدرى را بگيرد.
الدُّعاءُ يَرُدُّ الْقَضاءَ (بَعْدَ ما اُبْرِمَ) اِبْراماً. (1)
دعا قضا را برمى گرداند هر چند آن قضا محكم شده باشد.
وَ اِذا سَأَلَكَ عِبادى عَنِّى فَاِنّى قَريبٌ اُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ. (2)
هرگاه بندگانم مرا از تو بخواهند، من نزديكم; خواسته آن كه مرا بخواند اجابت مى كنم.
همچنين صدقات و احسان ها يكى ديگر از عوامل و مظاهر قضا و قدر است كه از مجارى معنوى در تغيير و تبديل سرنوشت ها مؤثّر است.
به طور كلّى گناه و طاعت، توبه و پرده درى، عدل و ظلم، نيكوكارى و بدكارى، دعا و نفرين و امثال اين ها از امورى مى باشند كه در سرنوشت بشر از نظر عمر و سلامت و روزى مؤثّر مى باشند. امام صادق (عليه السلام) فرمود:
مَنْ يَموتُ بِالذُّنوبِ اَكْثَرُ مِمَّنْ يَموتُ بِالآجالِ، وَ مَنْ يَعيشُ بِالاِحْسانِ اَكْثَرُ مِمَّنْ يَعيشُ بِالاَعْمارِ. (3)
عدد كسانى كه به واسطه گناهان مى ميرند از كسانى كه به واسطه سرآمدن عمر مى ميرند بيشتر است و عدد كسانى كه به سبب نيكوكارى زندگى دراز مى كنند از كسانى كه با عمر اصلى خود زندگى مى كنند افزون است.
مقصود حديث اين است كه گناهان اجل را تغيير مى دهند و احسان ها و نيكوكارى ها عمر را زياد مى كنند. يعنى با اينكه اجل و عمر به حكم قضا و قدر الهى تعيين شده اند، اين امورْ عامل تغيير و تبديل قضا و قدر مى باشند و البتّه چنانكه قبلا گفته شد خود اين تغيير هم به قضا و قدر الهى است.
ما در اينجا نمى توانيم به بررسى كيفيّت تأثير امور معنوى در امور مادّى بپردازيم و مجارى علّى و معلولى اين قضيّه را نشان بدهيم. در اينجا نظرات فلسفىِ دقيقى كه با تعبيرات مذهبى نيز كاملا سازگار است اظهار شده. و همچنين در مقام بيان شرايط تأثير علل معنوى نيستيم كه مثلا دعا يا صدقات و همچنين ظلم و ستم و پامال كردن حقوق در چه شرايطى عكس العمل هايى ايجاد مى كند. شايد
[ 1ـ سفينة البحار، مادّه دعا.
2ـ بقره / 186.
3ـ بحار الانوار، (چاپ جديد)، ج 5 ، ص 140.
]
توضيح و شرح اين مطلب با توجّه به قضايا و مشهودات و تجربيّاتى كه افراد بشر دارند كتابى پرحجم را تشكيل دهد. مقصود ما فقط تذكّر اين نكته بود كه از مثال هايى كه گفته شد اين توهّم پيش نيايد كه سلسله علل و معلولات جهان منحصر است به امور مادّى و محسوس.