نمونه اى از آيات «توفّى»
اكنون براى اينكه نمونه هايى از آياتى كه در آن آيات از مرگ به «توفّى» تعبير شده است و در بعضى از آن ها يك سلسله اعمال حياتى به انسان ها بلافاصله پس از مرگ نسبت داده شده (از قبيل مكالمه، آرزو، تقاضا) به دست دهيم، سه آيه از چهارده آيه اى كه در آن ها تعبير «توفّى» آمده است مى آوريم:1. إنَّ الَّذينَ تَوَفّيهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى أنْفُسِهِمْ قالوا فيمَ كُنْتُمْ قالوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الاْرْضِ قالوا أَلَمْ تَكُنْ أرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِروا فيها فَاوُلئِكَ مَأويهُمْ جَهَنَّمُ وَ سائَتْ مَصيراً. (1)
همانا كسانى كه در حالى كه ستمگر بر خود بودند فرشتگان (ماموران خدا) آنان را به تمام و كمال دريافت كردند فرشتگان به آن ها گفتند: در چه وضعى بسرمى برديد؟ آنان گفتند: ما مردمى زبون و زيردست و محكوم محيط بوديم. فرشتگان به آن ها گفتند: آيا زمين خدا فراخ نبود كه بدانجا كوچ كنيد؟ پس جايگاه آن ها جهنّم است و بد سرانجامى است.
اين آيه گذشته از اينكه از مرگ با كلمه «توفّى» تعبير كرده است، رسماً از يك جريان مكالمه و احتجاج ميان فرشتگان و انسان در لحظات پس از مرگ سخن مى گويد. بديهى است كه اگر واقعيّت انسان باقى نباشد و همه واقعيّت انسان لاشه بى حسّ و بى شعور باشد، مكالمه معنى ندارد. اين آيه مى فهماند كه پس از آنكه انسان از اين جهان و از اين نشئه مى رود، با چشم و گوش و زبان ديگر با موجودات نامرئى به نام فرشتگان به گفت و شنود مى پردازد.
2. وَ قالوا أإذا ضَلَلْنا فِى الأرْضِ أئِنّا لَفى خَلْق جَديد بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ كافِرونَ. قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذى وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إلى رَبِّكُمْ تُرْجَعونَ. (2)
و گفتند: آيا آنگاه كه ما گم شديم در زمين آيا ما در آفرينشى جديد قرار خواهيم گرفت؟ (اين سخنان بهانه است) حقيقت اين است كه اين ها (از روى عناد) ملاقات پروردگار خويش را منكرند. بگو همانا فرشته مرگ كه موكّل بر شماست شما را در حين مرگ به تمام و كمال دريافت مى كند. سپس به سوى خدا بازگردانده مى شويد.
در اين آيه، قرآن كريم يكى از اشكالات منكران را در مورد معاد و حيات اخروى ذكر مى كند و پاسخ مى گويد. اشكال اينجا اين است كه پس از مرگْ هر ذرّه ما نابود مى شود، به جايى مى رود و اثرى از ما نيست، چگونه ممكن است مورد آفرينش تازه اى قرار گيريم؟
[ 1ـ نساء / 97 .
2ـ سجده / 10 ـ 11.
]
پاسخ قرآن ضمن اشاره به اينكه اين شبهات بهانه جويى هايى است كه در اثر حالت عناد و انكار ابراز مى دارند، اين است كه برخلاف ادّعاى شما، شما (من واقعى و شخصيّت واقعى شما) آن چيزى نيست كه شما فكر مى كنيد گم مى شود. شما به تمام شخصيّت و كلّ واقعيّت در اختيار فرشته خدا قرار مى گيريد.
عين اين شبهه كه مربوط است به متفرّق شدن و گم شدن اجزاى بدن، در آيات ديگر قرآن نيز آمده است وجواب ديگرى به آن داده شده است و آن اينكه همه اين «گم شدن ها»، از نظر شما گم شدن است; براى بشر دشوار و بلكه ناممكن است كه اين ذرّات را جمع آورى كند، امّا براى خدا كه علم و قدرتش نامتناهى است هيچ اشكالى نيست. [ (1) ]
در آيات مذكور سخن منكران مستقيماً در باره اجزاى بدن است كه چگونه و از كجا جمع آورى مى شود؟ ولى در اينجا به گونه ديگر جواب داده است، زيرا در اينجا سخن صرفاً در اين نيست كه اجزاى بدن هر كدام به جايى مى افتد و اثرى از آن ها نيست، بلكه در اين است كه با گم شدن اجزاى بدن، ما گم مى شويم و ديگر «ما» و «من» در كار نيست. به عبارت ديگر، سخن شبهه كنندگان اين است كه با متفرّق شدن اجزاء بدن شخصيّت واقعى ما نيست و نابود مى شود. قرآن در اينجا اين گونه پاسخ مى گويد كه برخلاف گمان شما شخصيّت واقعى شما هيچ وقت گم نمى شود تا نيازى به پيدا كردن داشته باشد; از اوّل در اختيار فرشتگان ما قرار مى گيرد.
3. اللّهُ يَتَوَفَّى الاْنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتى لَمْ تَمُتْ فى مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتى قَضى عَلَيْها الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الاُخْرى إلى أجَل مُسَمًّى إنَّ فى ذلِكَ لآيات لِقَوْم يَتَفَكَّرونَ. (2)
خداوند نفوس را در حين موت، و آن كه نمرده است، در حين خواب، به تمام و كمال دريافت مى كند; پس آن كس را كه مقرّر شده است بميرد نگه مى دارد و ديگرى را تا مدّت معيّنى باز مى فرستد.
اين آيه شباهت و سنخيّت خواب و مرگ ـ و ضمناً شباهت و سنخيّت بيدارى و بعث اخروى ـ را بيان مى كند. خواب، مرگ ضعيف و كوچك است و مرگ، خواب شديد و بزرگ، [ (3) ] و در هر دو مرحله روح و
[ 1ـ ر ك: سبأ / 3، قيامت / 3 ـ 5 .
2ـ زمر / 42.
3ـ در آيه 60 از سوره انعام واژه توفّى در خصوص خواب به كار رفته است: «و هو الذى يَتَوفيكم بِالليل». در روايتى از امام باقر (عليه السلام) سؤال شد مرگ چيست؟ امام فرمود: «هو النوم الذى يأتيكم فى كلّ ليلة الاّ انّه طويلٌ مدّتُه. مرگ همان خوابى است كه هر شب به سراغتان مى آيد، جز آنكه مدّتش طولانى است».(صدوق، معانى الاخبار، مؤسسة النشر الاسلامى، ص 289; فيض كاشانى، المحجّة البيضاء، مؤسسة النشر الاسلامى، ج 8، ص 255.
]
نفس انسان از نشئه اى به نشئه ديگر انتقال مى يابد با اين تفاوت كه در حين خواب، انسان غالباً توجّه ندارد و هنگامى كه بيدار مى شود نمى داند كه در حقيقت از سفرى بازگشته است، برخلاف حالت مرگ كه همه چيز بر او روشن است.
از مجموع اين سه آيه كاملا مى توان فهميد كه ماهيّت مرگ از نظر قرآن نيستى و نابودى و تمام شدن نيست، بلكه انتقال از نشئه اى به نشئه ديگر است. ضمناً ماهيّت خواب از نظر قرآن نيز روشن شد، معلوم شد كه خواب هر چند از نظر جسمى و ظاهرى تعطيل قواى طبيعت است، ولى از نظر روحى و نفسى نوعى گريز و رجوع به باطن و ملكوت است. مسأله خواب نيز مانند مسأله مرگ از نظر علم از مجهولات است. آنچه علم در اين زمينه مى شناسد قسمتى از جريانات جسمانى است كه در قلمرو بدن صورت مى گيرد.