جانشينى علم و ايمان - دروس معارف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس معارف - نسخه متنی

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جانشينى علم و ايمان

پس از آنكه شناختيم نقش علم چيست و نقش ايمان چيست، [  دانسته مى شود  ] كه نه علم مى تواند جانشين ايمان گردد ـ كه علاوه بر روشنايى و توانايى، عشق و اميـد ببخشد، سطح خواسته هاى ما را ارتقاء دهد و علاوه بر اينكه ما را در رسيدن به مقاصد و هدفها و در پيمودن راه به سوى آن مقاصد و اهداف مدد مى دهد، مقاصد و آرمـان ها و خواسته هايى از ما را كه به حكم طبيعت و غريزه بر محور فرديّت و خودخواهى است از ما بگيرد و در عوض، مقاصد و آرمان هايى به ما بدهد بر محور عشق و علاقه هاى معنوى و روحانى، و علاوه بر اينكه ابزارى است در دست ما جوهر و ماهيّت ما را دگرگون سازد ـ و نه ايمان مى تواند جانشين علم گردد، طبيعت را به ما بشناساند، قوانين آن را بر ما مكشوف سازد و خود ما را به ما بشناساند.

تجربه هاى تاريخى نشان داده است كه جدايى علم و ايمان خسارت هاى غيرقابل جبران به بار آورده است. ايمان را در پرتو علم بايد شناخت; ايمان در روشنايى علم از خرافات دور مى ماند. با دور افتادن علم از ايمان، ايمان به جمود و تعصّب كور و با شدّت به دور خود چرخيدن و راه به جايى نبردن تبديل مى شود. آنجا كه علم و معرفت نيست، ايمان مؤمنان نادان وسيله اى مى شود در دست منافقان زيرك، كه نمونه اش را در خوارج صدر اسلام و در دوره هاى بعد به اشكال مختلف ديده و مى بينيم.

علم بدون ايمان نيز تيغى است در كف زنگى مست; چراغى است در نيمه شب در دست دزد براى گزيده تر بردن كالا. اين است كه انسان عالِمِ بى ايمان امروز، با انسان جاهل بى ايمان ديروز، از نظر طبيعت و ماهيّت رفتارها و كردارها كوچكترين تفاوتى ندارد. چه تفاوتى هست ميان چرچيل ها و جانسون ها و نيكسون ها و استالين هاى امروز با فرعون ها و چنگيزها و آتيلاهاى ديروز؟

ممكن است گفته شود علم هم مى تواند جهان را بسازد و هم انسان را; پس هم كار خودش را انجام مى دهد (جهان سازى) و هم كار ايمان را (انسان سازى). پاسخ اين است كه قدرت و توانايى علم، از نوع قدرت و توانايى ابزار است; يعنى بستگى دارد به اراده و فرمان انسان. انسان در هر ناحيه بخواهد كارى انجام دهد با ابزار علم بهتر مى تواند انجام دهد. اين است كه مى گوييم علم بهترين مددكار انسان است براى وصول به مقاصد و پيمودن راههايى كه انسان براى طى كردن انتخاب كرده است.

امّا سخن در جاى ديگر است. سخن در اين است كه انسان پيش از آنكه ابزار را به كار اندازد مقصد را در نظر گرفته است. ابزارها همواره در طريق مقصدها استخدام مى شوند. مقصدها از كجا پيدا شده است؟ انسان به حكم اينكه از روى طبْع حيوان است و به صورت اكتسابى انسان، يعنى استعدادهاى

انسانىِ انسان تدريجاً در پرتو ايمان بايد پرورش يابد، به طبع خود به سوى مقاصد طبيعى حيوانىِ فردىِ مادّىِ خودخواهانه خود حركت مى كند و ابزارها را در همين طريق مورد بهره بردارى قرار مى دهد; از اين رو نيازمند نيرويى است كه ابزار انسان و مقصد انسان نباشد، بلكه انسان را مانند ابزارى در جهت خود سوق دهد; نيازمند به نيرويى است كه انسان را از درون منفجر سازد و استعدادهاى نهانى او را به فعليّت برساند; نيازمند به قدرتى است كه بتواند انقلابى در ضميرش ايجاد كند، به او جهت تازه بدهد. اين كارى است كه از علم و كشف قوانين حاكم بر طبيعت و بر انسان، ساخته نيست. اين گونه تأثير مولود تقدّس يافتن و گرانبها شدن برخى ارزش ها در روح آدمى است و آن خود مولود يك سلسله گرايش هاى متعالى در انسان است كه آن گرايش ها به نوبه خود ناشى از برداشتى خاص و طرز تفكّرى خاص در باره جهان و انسان است كه نه در لابراتوارها مى توان به آن دست يافت و نه از محتواى قياسها و استدلال ها. آن برداشت ها همان هاست كه در آينده توضيح خواهيم داد كه از دسترس علم بيرون است.

تاريخ گذشته و حال نشان داده كه تفكيك علم و ايمان از يكديگر چه نتايجى به بار مى آورد. دو سه قرن گذشته را مى توان دوره پرستش علم و گريز از ايمان دانست. دانشمندان بسيارى معتقد شدند كه همه مشكلات بشر با سرانگشت علم گشوده خواهد شد، ولى تجربه خلاف آن را ثابت كرد. امروز ديگر انديشمندى يافت نمى شود كه نياز انسان را به نوعى ايمان ولو ايمان غيرمذهبى ـ كه به هر حال امرى ماوراى علم است ـ انكار كند. «برتراند راسل» با آنكه گرايش هاى مادّى دارد اعتراف مى كند كه:

كارى كه منظور آن فقط درآمد باشد، نتيجه مفيدى بار نخواهد آورد. براى چنين نتيجه اى بايد كارى پيشه كرد كه در آن «ايمان» به يك فرد، به يك مرام، به يك غايت نهفته باشد. (1)

امروز ماترياليست ها هم ناچارند مدّعى شوند كه ما از جنبه فلسفى، ماترياليست و از جنبه اخلاقى، ايده آليست مى باشيم; يعنى از جنبه نظرى، مادّى و از جنبه عملى و آرمانى، معنوى هستيم. (2) اينكه چگونه ممكن است انسان نظراً مادّى باشد و عملا معنوى، مشكلى است كه خود مادّيين بايد بدان پاسخ بگويند.

جورج سارتن دانشمند مشهور جهانى و نويسنده كتاب معروف تاريخ علم در كتاب شش بال نارسايى و ناتوانى علم را در انسانى ساختن روابط بشر و نياز فورى انسان را به نيروى ايمان چنين بيان مى كند:

علم در بعضى زمينه ها ترقّيات عظيم و شگفت كرده است، ولى در زمينه هاى ديگر، مثلا
[ 1ـ زناشويى و اخلاق.

2ـ ژرژ پوليتسر: اصول مقدّماتى فلسفه.
]

سياست ملّى يا بين المللى كه مربوط است به روابط افراد انسان با يكديگر، هنوز خود را ريشخند مى كنيم.

«جورج سارتن» اعتراف دارد كه ايمانى كه مورد نياز انسان است ايمان دينى و مذهبى است. وى در باره نياز انسان به مثلّث «هنر و دين و علم» چنين مى گويد:

هنرْ زيبايى را آشكار مى سازد و همين جهت مايه شادى زندگى مى شود; دينْ محبّت مى آورد و موسيقىِ زندگى است; علم با حقّ و راستى و عقل سر و كار دارد و مايه هوشيارى نوع بشر مى شود. به هر سه اين ها نيازمنديم; هم به هنر، هم به دين، هم به علم. علم به صورت مطلقى براى زندگى لازم است، ولى هرگز به تنهايى كافى نيست. (1)

/ 243