استدلال هاى قرآن (2)
گرچه از آن نظر كه ايمان و اعتقاد ما به قيامت از ايمان به قرآن و گفتار پيامبران سرچشمه مى گيرد لزومى ندارد كه در باره قيامت به ذكر برهان و استدلال بپردازيم و يا شواهد و قرائن علمى بياوريم، ولى نظر به اينكه خود قرآن كريم ـ لااقل براى نزديك كردن مطلب به اذهان ـ به ذكر يك سلسله استدلال ها پرداخته است و خواسته است افكار ما از راه استدلال و به طور مستقيم هم با جريان قيامت آشنا شود، ما به طور اختصار آن استدلال ها را ذكر مى كنيم.استدلال هاى قرآن يك سلسله جواب هاست به منكران قيامت. اين جواب ها [ 1 ] برخى در مقام بيان اين است كه مانعى در راه قيامت نيست و در حقيقت پاسخى است به كسانى كه قيامت را امر ناشدنى فرض مى كردند. [ 2 ] برخى آيات ديگر يك درجه جلوتر رفته و مى گويد در همين جهان چيزهايى شبيه به قيامت وجود داشته و دارد و با ديدن چنين چيزها جاى انكار و استبعاد نيست. [ 3 ] برخى آيات از اين هم يك درجه جلوتر رفته و وجود قيامت را يك امر ضرورى و لازم و نتيجه قطعى خلقت حكيمانه جهان دانسته است. بنابراين مجموع آياتى كه درآن ها در باره قيامت استدلال شده است، سه گروه است و به ترتيب ذكر مى كنيم.
1. در سوره يس آيه 78 [ و 79 ] مى گويد:
وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلا وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِى الْعِظامَ وَ هِىَ رَميمٌ. قُلْ يُحْييهَا الَّذى أنْشَأها أوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْق عَليمٌ..
براى ما مَثَلى آورد و خلقت خود را فراموش كرد، گفت اين استخوان هاى پوسيده را كى زنده مى كند؟ بگو همان كس كه اوّلين بار آن را ابداع كرد و او به هر مخلوقى آگاه است.
[ 1ـ كنوز الحقايق، باب دال.
2ـ مجموعه آثار، ج 2، ص 537 ـ 525 ; زندگى جاويد يا حيات اخروى، ص 54 ـ 37.
]
اين آيه پاسخ به مردى از كافران است كه استخوان پوسيده اى را در دست گرفته، آمد و آن استخوان را با دست خود نرم كرد و به صورت پودر درآورد و سپس آن را در هوا متفرّق ساخت; آنگاه گفت چه كسى مى تواند اين ذرّات پراكنده را زنده كند؟ قرآن جواب مى دهد همان كس كه اوّلين بار او را آفريد.
انسان گاهى با مقياس قدرت و توانايى خود، امور را به شدنى و ناشدنى تقسيم مى كند; وقتى چيزى را ماوراء قدرت و تصوّر خود ديد گمان مى برد آن چيز در ذات خود ناشدنى است. قرآن مى گويد با قياس به توانايى بشر البتّه اين امر ناشدنى است، ولى با مقايسه با قدرتى كه اوّلين بار حيات را در جسم مرده آفريد چطور؟ با قياس به آن قدرت امرى است ممكن و قابل انجام.
آيات زيادى در قرآن كريم آمده كه در همه آن ها با تكيه به قدرت الهى در باره قيامت بحث مى كند. [ (1) ] مفاد همه اين آيات اين است كه مشيّت خداى عادل حكيم چنين اقتضا دارد كه قيامت وجود داشته باشد و هيچ مانعى در راه اين مشيّت نيست. همان طور كه اوّلين بار معجزه حيات و خلقت از اين مشيّت سرزد و جهان را و انسان را و حيات را آفريد، بار ديگر در قيامت انسان را زنده مى كند.
2. گروه دوم آياتى است كه به ذكر نمونه مى پردازد. اين گروه به نوبه خود به دو دسته تقسيم مى شود:
الف. آياتى كه جريان خاصّى را در گذشته شرح مى دهد كه مرده اى از نو زنده شده است، مانند آياتى كه در داستان حضرت ابراهيم آمده است كه به خداوند گفت: پروردگارا! به من چگونگى زنده كردن مردگان را بنمايان. در پاسخ او گفته شد: مگر به آن ايمان ندارى؟ او گفت : چرا. اين تقاضا براى اين است كه قلبم مطمئن گردد. به او گفته شد: چهار مرغ را بگير و سرهاى آن ها را ببر و بدن هاى اين ها را تكّه تكّه بكن و هر قسمتى را بر كوهى قرار بده و سپس آن مرغها را بخوان، خواهى ديد به امر خدا آن مرغ ها زنده خواهند شد و به سوى تو خواهند آمد. [ (2) ]
[ 1ـ رك: بقره / 148; هود / 4; نحل / 77 ; عنكبوت / 20; روم / 50 ; فصلت / 39 ; شورى / 9 و 29; احقاف / 23; حديد / 2.
2ـ بقره / 260: «وَ اذ قال ابراهيم رَبّ أَرِنى كيفَ تُحِيى الْمَوتى قال أوَلَمْ تُؤمِنْ قالَ بَلى ولكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلبى قال فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّيرِ فَصُرْهُنَّ اليكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَل مِنْهُنَّ جُزاً ثُمَّ ادعُهُنَّ يأتينكَ سعياً وَ اعْلَمْ أَنّ اللّه عزيزٌ حكيمٌ». همچنين نگاه كنيد به: بقره / 259 (زنده شدن عزير) ; بقره / 243 (زنده ساختن گروهى از بنى اسرائيل) ; بقره / 67 ـ 73 (احياى كشته بنى اسرائيل) ; بقره / 55 و 56 ; اعراف / 155 (احياى هفتاد تن از قوم موسى). ]
ب. آياتى كه به يك امر خارق العاده و استثنايى مانند داستان ابراهيم استناد نكرده است، بلكه نظام موجود و مشهود را كه همواره زمين و گياهان در فصل پاييز و زمستان مى ميرند و سپس در بهار زنده مى گردند مورد استناد قرار مى دهد، مى گويد همان طور كه مكرّر در طول عمر خود مشاهده مى كنيد كه زمين پس از طراوت و حيات و شادابى به سوى مردگى و افسردگى مى رود و بار ديگر با تغيير فصلْ شرايط عوض مى شود و زمين و درختان و گياهان حيات خود را از سر مى گيرند، در نظام كلّ جهان، جهان رو به خاموشى و سردى و افسردگى خواهد رفت، خورشيد و ستارگان همه متلاشى و پراكنده خواهند شد، تمام جهان يكسره مى ميرد، امّا اين مردنْ هميشگى نيست،بار ديگر همه موجودات جهان زندگى را در وضعى ديگر و با كيفيّتى ديگر از سر مى گيرند.
توضيح آنكه ما انسان ها اكنون در روى زمينى زندگى مى كنيم كه در ظرف سيصد و شصت و پنج روز يك دوره موت و حيات را طى مى كند و چون عمر ما معمولا پنجاه و شصت و احياناً تا صد سال و يا بيشتر ادامه مى يابد، دهها بار اين نظام موت و حيات را مشاهده مى كنيم و از اين رو از اينكه زمين مى ميرد و حيات خويش را از سر مى گيرد تعجّب نمى كنيم; امّا اگر فرض كنيم كه عمر ما انسان ها برابر بود فقط با چند ماه ـ آنچنانكه بعضى حشرات چنين اند ـ و فرض كنيم كه سواد و خواندن هم نمى دانستيم و از طريق نوشته به تاريخ زمين و گردش هاى سالانه اش آگاه نبوديم، در آن صورت چون خود ما شاهد و ناظر موت زمين و تجديد حيات آن نبوديم هرگز باور نمى كرديم كه زمين مرده بار ديگر زنده شود. مسلّماً براى يك پشه كه در بهار پديد ميآيد و در پاييز و زمستان مى ميرد تصوّر تجديد حيات يك باغ غيرقابل تصوّر است.
آيا كرمى كه در يك درخت و پشه اى كه در يك باغ زندگى مى كند كه همه دنياى او همان درخت و همان باغ است، مى تواند تصوّر كند كه اين درخت و يا اين باغ جزء و تابع يك نظام عظيم تر است به نام مزرعه و سرنوشتش بسته به سرنوشت آن مزرعه است و باز آن مزرعه به نوبه خود تابع يك نظام ديگر است به نام شهرستان و آن، جزء و تابع نظامى ديگر به نام استان و نظام استان تابع نظام كشور و نظام كشور تابع نظام كلّى زمين و نظام زمين تابع نظام خورشيدى؟
ما چه مى دانيم، شايد همه منظومه خورشيدى ما و همه ستارگان و كهكشان ها و هرچه ما آن را به نام نظام طبيعت مى شناسيم تابع يك نظام كلّى تر باشد و همه ميليون ها و ميلياردها سالى كه از جريان طبيعت سراغ داريم به منزله قسمتى از يك فصل و يا به منزله يك روز از يك فصل از يك گردش كلّى تر
باشد و اين فصل كه فعلاً فصل حيات و زندگى است تبديل به فصلى ديگر خواهد شد كه فصل خاموشى و افسردگى است و باز آن نظام كلّى تر كه همه منظومه شمسى ما و ستارگان و كهكشان ها جزئى از آن است حيات و زندگى را به شكلى ديگر از سر خواهد گرفت.
پيامبران از خرابى و خاموشى همه جانبه جهان و سپس زندگى جديد و حشر مردگان زمين در يك نظام جديد ما را از جانب خدا آگاه ساخته اند و ما كه به دلايلى متعدّد صدق گفتار آن ها را دانسته ايم به آنچه آن ها گفته، از آن جمله تجديد حيات كلّى جهان پس از يك دوره خاموشى، ايمان و اعتراف داريم.
قرآن از آن جهت نظام موت و حيات روى زمين را مثال مى آورد كه ما آن را به عنوان نمونه كوچكى از يك حيات كلّى تر بشناسيم و در كار قيامت استبعاد نكينم و آن را خارج از مجموعه نظامات و سنن آفرينش ندانيم.
قرآن كريم مى گويد قيامت تجديد حيات است و تجديد حيات چيزى است كه نمونه كوچك آن را در روى زمين مى بينيم. در حديث است كه پيغمبر اكرم فرمود: «إذا رَأيْتُمُ الرَّبيعَ فَأكْثِروا ذِكْرَ النُّشورِ». هر وقت بهار را ديديد بسيار از قيامت ياد كنيد. يعنى بهار مثالى و الگويى از قيامت است.
مولوى مى گويد:
اين بهار نو زبعد برگْريز
آتش و باد، ابر و آب و آفتاب
در بهاران سرّها پيدا شود
بر دمد آن از دهان و از لبش
رازها را مى كند حق آشكار
چون بخواهد رُست تخم بد مكار
هست برهان بر وجود رستخيز
رازها را مى برآرند از سراب
هر چه خورده است اين زمين رسوا شود
تا پديد آيد ضمير و مذهبش
چون بخواهد رُست تخم بد مكار
چون بخواهد رُست تخم بد مكار
فرو شدن چو بديدى بر آمدن بنگر
كدام دانه فرو رفت در زمين كه نرست
چرا به دانه انسانت اين گمان باشد
غروب، شمس و قمر را چرا زيان باشد
چرا به دانه انسانت اين گمان باشد
چرا به دانه انسانت اين گمان باشد
وَ اللّهُ الَّذى أرْسَلَ الرّياحَ فَتُثيرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إلى بَلَد مَيِّت فَأحْيَيْنا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشورُ. (1)
[ 1ـ فاطر / 9 .
]
خداست آنكه بادها را فرستاد، پس ابرى را پراكنده و دگرگون كرد، سپس آن ابر را به سوى سرزمين مرده اى رانديم و آنگاه زمين را كه مرده بود زنده كرديم; زنده شدن در قيامت نيز چنين است.
نيز در سوره حج آيات 5 ـ 7 مى فرمايد:
وَ تَرَى الأرضَ هامِدَةً فَإذا أنْزَلْنا عَلَيْها الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْج بَهيج. ذلِكَ بِأنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ اَنَّهُ يُحْيى الْمَوْتى وَ اَنَّهُ عَلى كُلِّ شَىْء قديرٌ. و أنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها وَ انَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبورِ..
زمين را مى بينى در حالى كه افسرده و مرده و ساكن است، امّا همينكه باران بر آن فرود آورديم، به جنبش آيد و برآيد و از هر نوع گياه بهجت افزا بروياند. آن بدان جهت است كه منحصراً ذات خدا حقّ است و او مرده ها را زنده مى كند و او بر همه چيز تواناست و قيامت آمدنى است بدون شك، و خداوند آنان را كه در قبرها خوابيده اند بر مى انگيزاند.
آيات ديگر از اين قبيل كه قيامت را خارج از نظام موت و حيات عالم هستى كه نمونه كوچكش را در زمين مى بينيم، نمى داند فراوان است و ما به همين دو آيه قناعت مى كنيم.
تفاوت اين گروه آيات با گروه اوّل در اين است كه تن ها به قادر بودن خداوند تكيه نمى كند بلكه نمونه مشابه مى آورد كه در جهان محسوس قدرت خداوند به همين صورت تجلّى كرده و عمل نموده است.
[ 3. ] گروه سوم آياتى است كه قيامت را امر ضرورى و حتمى معرّفى مى كند و نبود آن را مستلزم يك امر ناروا (محال) در باره ذات خداوند مى داند.
اين مطلب از دو راه بيان شده است: يكى از راه عدل الهى و اينكه خداوند به هر مخلوقى آنچه را كه استحقاق دارد و شايسته آن است عنايت مى كند،ديگر از راه حكمت خداوند و اينكه ذات اقدس الهى مخلوقات را براى غايت و هدفى آفريده است، حكمت الهى ايجاب مى كند كه موجودات را به كمال لايق و غايت ممكنشان سوق دهد.
قرآن كريم مى گويد: اگر قيامت و حيات جاويد و سعادت جاويد و پاداش و كيفر اخروى نباشد بر ضد عدل خداوندى است و نوعى ظلم است و ظلم بر خداوند نارواست، و هم مى گويد اگر حيات جاويد و پايان ثابت و ابدى در كار نباشد خلقت عبث و پوچ است و عبثكارى بر خداوند نارواست.
آياتى كه با تكيه بر عدل خداوندى و يا حكمت خداوندى، بازگشت به خدا و حيات جاويدان را امرى
حتمى و تخلّف ناپذير خوانده است بسيار است. اكنون دو مورد از دو سوره قرآن مى آوريم كه در هر دو مورد، هم بر عدل الهى تكيه شده است و هم بر حكمت او:
1. در سوره مباركه «ص» پس از ذكر اين مطلب كه كسانى كه از راه خدا منحرف شده اند، به موجب اينكه روز حساب را فراموش كرده اند عذاب شديد خواهند داشت، در آيه 27 و آيه 28 در باره روز حساب (روز قيامت) چنين مى فرمايد:
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَروا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَروا مِنَ النّارِ. أمْ نجعَلُ الَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ كَالْمُفسدينَ فِى الأرضِ أم نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ..
ما آسمان و زمين را باطل و پوچ نيافريده ايم. آن (انديشه اينكه خلقت بر پوچى است) گمان كسانى است كه با حقيقت از در عناد آمده اند. پس واى بر چنين كسان از آتش. آيا ما كسانى را كه (به خدا و معاد و پيامبر) ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند مانند تباهكاران قرار خواهيم داد يا پرهيزكاران را مانند اهل فسق و فجور قرار خواهيم داد؟
چنانكه مى بينيم در آيه اوّل از اين دو آيه به حكيم بودن خدا و حكيمانه بودن خلقت و در آيه دوم به عدل الهى و عادلانه بودن آفرينش استناد شده است.
2. در سوره مباركه جاثيه آيه 21 و 22 چنين آمده است:
أم حَسِبَ الَّذينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كالَّذينَ آمَنوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَواءً مَحْياهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما يَحْكُمونَ. وَ خَلَقَ اللّهُ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزى كُلُّ نَفْس بِما كَسَبَتْ وَهُمْ لايُظْلَمونَ..
آيا آنان كه مرتكب كارهاى بد مى گردند گمان كرده اند كه آن ها را مانند مردمى كه ايمان آورده اند و كار شايسته كرده اند قرار دهيم در حالى كه زندگى و مردگى شان يكسان است؟ حكمى كه رانده اند بد حكمى است. و خداوند آسمان ها و زمين را به حق (نه به باطل و پوچى) آفريده است و براى اينكه هر كسى به جزاى (پاداش يا كيفر) آنچه كسب كرده برسد. و آنان هرگز مورد ظلم قرار نخواهند گرفت.
در آيه اوّل از اين دو آيه به اصل عدل اشاره شده است ودر آيه دوم به اصل حكمت، و در ذيل آيه دوم بار ديگر عدل الهى به عنوان غايت و هدف از قيام قيامت ذكر شده است.
اينجا لازم است توضيحى در باره اين دو اصل بدهيم كه چگونه است كه عدل الهى و هم حكمت الهى حيات جاويدان را ايجاب مى كند؟ و چگونه است كه اگر فرض كنيم حيات جاويدانى در پى اين
حيات محدود نباشد كه هر كس به نتيجه جاويد كردارش برسد، آفرينش جهان و انسان، هم از نظر عدل الهى غيرقابل توجيه است و هم از نظر حكمت الهى؟ از عدل الهى آغاز مى كنيم.