ايمان مذهبى
از مباحث پيش روشن شد كه انسان نمى تواند بدون داشتن ايده و آرمان و ايمان، زندگى سالم داشته باشد و يا كارى مفيد و ثمر بخش براى بشريّت و تمدّن بشرى انجام دهد.آرى در اصل ضرورت پيوستن به يك مكتب و يك ايده ترديدى نيست. آن چيزى كه لازم است مورد توجّه واقع شود اين است كه تنها ايمان مذهبى قادر است انسان را به صورت يك «مؤمن» واقعى درآورد; هم خودخواهى و خودپرستى را تحت الشّعاع ايمان و عقيده و مسلك قرار دهد، و هم نوعى «تعبّد» و «تسليم» در فرد ايجاد كند. به طورى كه انسان در كوچكترين مسأله اى كه مكتب عرضه مى دارد به خود ترديد راه ندهد، و هم آن را به صورت يك شئ عزيز و محبوب و گرانبها درآورد در حدّى كه زندگى بدون آن برايش هيچ و پوچ و بى معنى باشد و با نوعى غيرت و تعصّب از آن حمايت كند.
گرايش هاى ايمانى مذهبى موجب آن است كه انسان تلاش هايى على رغم گرايش هاى طبيعى فردى انجام دهد و احياناً هستى و حيثيّت خود را در راه ايمان خويش فدا سازد. اين در صورتى ميسّر است كه ايده انسان جنبه تقدّس پيدا كند و حاكميّت مطلق بر وجود انسان بيابد. تنها نيروى مذهبى است كه قادر است به ايده ها تقدّس ببخشد و حكم آن ها را در كمال قدرت بر انسان جارى سازد.
ايمان مذهبى پيوندى است دوستانه ميان انسان و جهان، و به عبارت ديگر نوعى هماهنگى است ميان انسان و آرمان هاى كلّى جهان; امّا ايمان وآرمان هاى غيرمذهبى نوعى «بريدگى» از جهان و ساختن جهانى خيالى براى خود است كه به هيچ وجه از جهان بيرون حمايت نمى شود.
[ 1ـ شش بال، ص 305.
]
ايمان مذهبى تنها يك سلسله تكاليف براى انسان على رغم تمايلات طبيعى تعيين نمى كند، بلكه قيافه جهان را در نظر انسان تغيير مى دهد; عناصرى علاوه بر عناصر محسوس، در ساختمان جهان ارائه مى دهد; جهان خشك و سرد مكانيكى و مادّى را به جهانى جاندار و ذى شعور و آگاه تبديل مى كند. ايمان مذهبى تلقّى انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون مى سازد.
گذشته از همه اين ها گرايش به سوى حقايق و واقعيّاتى مقدّس و قابل پرستش، در سرشت فردفرد بشر هست. انسان كانون يك سلسله تمايلات و استعدادهاى غيرمادّى بالقوّه است كه آماده پرورش است. تمايلات انسان منحصر به تمايلات مادّى نيست و گرايش هاى معنوى صرفاً تلقينى و اكتسابى نيست. اين حقيقتى است كه علم آن را تأييد مى كند.
«ويليام جيمز» مى گويد:
هر قدر انگيزه و محرّك ميل هاى ما از اين عالم سرچشمه گرفته باشد، غالب ميل ها و آرزوهاى ما از عالم ماوراى طبيعت سرچشمه گرفته، چرا كه غالب آن ها با حساب هاى مادّى جور در نمى آيد. (1)
اين ميل ها چون وجود دارد بايد پرورش يابد و اگر درست پرورش نيابد و مورد بهره بردارى صحيح واقع نشود در يك مسير انحرافى واقع مى شود و زيان هاى غيرقابل تصوّرى به بار مى آورد، همچنانكه بت پرستى ها، انسان پرستى ها، طبيعت پرستى ها و هزاران پرستش هاى ديگر معلول همين جريان است. «اريك فروم» مى گويد:
هيچ كس نيست كه نسبت به دينى نيازمند نباشد و حدودى براى جهت يابى و موضوعى براى دلبستگى خويش نخواهد. او خود ممكن است از مجموعه معتقداتش به عنوان دين، ممتاز از عقايد غير دينى آگاه نباشد، و ممكن است برعكس، فكر كند كه هيچ دينى ندارد و معناى دلبستگى خود را به غاياتى ظاهراً غيردينى مانند قدرت و پول يا كاميابى، فقط نشانه علاقه به امور عملى و موافق مصلحت بداند. مسأله بر سر اين نيست كه انسان دين دارد يا ندارد، بلكه اين است كه كدام «دين» را دارد. (2)
مقصود اين روان شناس اين است كه انسان، بدون تقديس و بدون پرستش نمى تواند زندگى كند; فرضاً خداى يگانه را نشناسد و نپرستد، چيزى ديگر را به عنوان حقيقت برتر خواهد ساخت و او را موضوع ايمان و پرستش خود قرار خواهد داد.
[ 1ـ دين و روان .
2ـ روانكاوى و دين.
]
پس چون ضرورت دارد بشر ايده و آرمان و ايمانى داشته باشد، و از طرفى ايمان مذهبى تنها ايمانى است كه قادر است بشر را زير نفوذ واقعى خود قرار دهد، و از طرف ديگر انسان به حكم سرشت خويش در جستجوى چيزى است كه آن را تقديس و پرستش كند، تنها راه اين است كه ايمان مذهبى را تقويت كنيم.
قرآن كريم اوّلين كتابى است كه اوّلا در كمال صراحت، ايمان مذهبى را نوعى هماهنگى با دستگاه آفرينش خوانده است:
اَفَغَيْرَ دينِ اللّهِ يَبْغونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَرْضِ. (1)
آيا چيز ديگرى جز دين خدا را جستجو مى كنند و حال آنكه هر كه در آسمان ها و زمين است سر بر فرمان اوست.
و ثانياً ايمان مذهبى را جزءِ سرشت انسان ها معرّفى كرده است:
فَاَقِمْ وَجْهَكَ لِلّدينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيْها. (2)
حق گرايانه روى خود را به سوى دين كن، همان كه سرشت خدايى است كه مردم را بر آن سرشته است.