4. سرنوشت اختصاصى و مشترك;
چهارمين تفاوتى كه بين نظام دنيا و نظام آخرت سراغ داريم اين است كه سرنوشت ها در دنيا تا حدّى مشترك است ولى در آخرت هر كس سرنوشتى جداگانه دارد. منظور اين است كه زندگى دنيا اجتماعى است و در زندگى اجتماعى همبستگى و وحدت حكمفرماست، كارهاى خوب نيكوكاران در سعادت ديگران مؤثر است و كارهاى بد بدكاران نيز در جامعه اثر مى گذارد و به همين دليل است كه مسؤوليت هاى مشترك نيز وجود دارد. افراد يك جامعه مانند اعضاء و جوارح بدن، كم و بيش جور يكديگر را بايد بكشند، اختلال يكى از آن ها موجب زوال سلامت از عضوهاى ديگر مى گردد; مثلا اگر كبد خوب كار نكند، ضرر آن به عضوهاى ديگر هم مى رسد.به واسطه سرنوشت مشترك داشتن افراد اجتماع است كه اگر يك نفر بخواهد گناهى مرتكب شود بر ديگران لازم است مانع او گردند. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) تأثير گناه فرد را بر جامعه ضمن مثلى بيان كرده اند كه گروهى سوار كشتى بودند و كشتى در دريا حركت مى كرد; يكى از مسافران، در جايى كه نشسته بود مشغول سوراخ كردن كشتى شد، ديگران به عذر اينكه جايگاه شخص خودش را سوراخ مى كند متعرّض او نشدند و كشتى غرق شد; ولى اگر دستش را گرفته و مانع كارش مى شدند هم خود جان به سلامت مى بردند و هم او را نجات مى دادند. (2)
[ 1ـ كنوز الحقايق، مناوى، باب دال.
2ـ اصول كافى.
]
در دنيا خشك و تر با هم مى سوزند و يا با هم از سوختن مصون مى مانند. در جامعه كه گروهى زندگى مشترك دارند و درآن، هم بدكار هست و هم نيكوكار، گاهى بدكاران از ثمره كار نيكوكاران منتفع مى گردند و گاهى مردم بيگناه از صدمه گناهكاران آسيب مى بينند.
ولى جهان ديگر چنين نيست، در آنجا محال است كه كسى در عمل ديگرى سهيم گردد، نه كسى از ثمره كار نيكى كه خودش در آن سهمى نداشته است بهره مند مى شود و نه كسى از كيفر گناهان ديگران معذّب مى گردد. آخرت خانه جدايى و «فصل» است، بين خوب و بد جدايى مى اندازد، ناپاكان را از پاكان منفصل مى كند; گناهكاران را بانگ مى زنند كه:
وَ امْتازُوا الْيَوْمَ اَيُّهَا الُْمجْرِمونَ. (1)
از مردم پاك جدا شويد اى ناپاكان.
در آنجا پدر از پسر، و پسر از پدر جدا مى گردد، هر كس جزاى عمل خودش را دريافت مى كند.
وَ لاتَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى. (2)
هيچكس بار ديگرى و گناه ديگرى را به دوش نمى گيرد.
اين تفاوت از اينجا پيدا شده كه آخرت، جهان فعليّت محض است و دنيا جهان حركت، يعنى جهان آميختگى استعداد با فعليّت. فعليّت هاى محض از يكديگر تأثير نمى پذيرند و با يكديگر تركيب نمى شوند ولى فعليّت هاى آميخته تأثيرپذيرند و قابل تركيب شدن هستند. از اين رو در دنيا «جامعه» به وجود مى آيد كه نوعى تركيب و وحدت انسان هاست، و در آخرت «جامعه» مفهوم ندارد; در دنيا تأثير و تأثّر تدريجى و فعل و انفعال هست ولى در آخرت نيست; در دنيا اگر كسى با نيكوكاران بنشيند از مجالست با آنان نيكى مى پذيرد و اگر با بدان بنشيند گمراه مى گردد. مولوى مى گويد:
مى رود از سينه ها در سينه ها از ره پنهان صلاح و كينه ها
فردوسى مى گويد:
به عنبرفروشان اگر بگذرى
اگر بگذرى سوى انگشت گر
از او جز سياهى نيابى دگر
شود جامه تو همه عنبرى
از او جز سياهى نيابى دگر
از او جز سياهى نيابى دگر
[ 1ـ يس / 59 .
2ـ انعام / 164، اسراء / 15، فاطر / 18، زمر / 7، نجم / 38. ]
بنشيند تنزل نمى كند; آنجا مجالست و همنشينى مؤثّر نيست و هيچ چيز در هيچ چيز اثر نمى گذارد. در آنجا صلاح و كينه ها از سينه ها به سينه ها راه نمى يابد. در آنجا نه از مجالست با عنبرفروش بوى خوش عائد مى شود و نه از همنشينى انگشت گر (ذغال فروش) غبار سياهى عارض مى گردد. در آنجا مبادله وجود ندارد، نه مبادله طبيعى و نه مبادله قراردادى، مبادله و داد و ستدها اختصاص به اين جهان دارد.
البته منظور از اينكه زندگى جهان ديگر، اجتماعى نيست اين نيست كه در آنجا هر كسى منفرد و تنهاست و كسى غير از خود را نمى بيند و با غير خود سر و كار ندارد; منظور اين است كه همبستگى ها و تأثير و تأثّرها و تعاون و تضادها و بده و بستان هاى روحى و اخلاقى و معنوى كه در اين جهان هست و در نتيجه جامعه، يعنى تركيب حقيقى از افراد تحقق مى يابد و سرنوشت ها به هم گره مى خورد، در آن جهان وجود ندارد، و الاّ در هر يك از بهشت و جهنّم، اجتماع و گرد هم زيستن هست، با اين تفاوت كه در اجتماع نيكوكاران انس و الفت و صفا و صميميّت برقرار است و به تعبير قرآن كريم برادروار بر صندلى هايى روبروى هم مى نشينند (1) اما در اجتماع بدكاران تنفّر و بيزارى از يكديگر و ناسزاگويى حكمفرماست. (2)