2. عصمت
از جمله مختصّات پيامبران «عصمت» است. عصمت يعنى مصونيّت از گناه و از اشتباه; يعنى پيامبران نه تحت تأثير هواهاى نفسانى قرار مى گيرند و مرتكب گناه مى شوند و نه در كار خود دچار خطا و اشتباه مى شوند. بركنارى آنها از گناه و از اشتباه، حدّ اعلاى قابليّت اعتماد را به آنها مى دهد. اكنون ببينيم اين مصونيّت به چه صورت است؟ آيا مثلا به اين صورت است كه هر وقت مى خواهند مرتكب گناه يا اشتباه شوند يك مأمور غيبى مى آيد و مانند پدرى كه مانع لغزش فرزندش مى شود جلوى آنها را مى گيرد؟ و يا به اين صورت است كه پيامبران سرشت و ساختمانشان طورى است كه نه امكان گناه در آنهاست و نه امكان اشتباه، آنچنانكه مثلا يك فرشته زنا نمى كند به دليل اينكه از شهوت جنسى خالى است و يا يك ماشين حساب اشتباه نمى كند به دليل اينكه فاقد ذهن است؟ و يا اينكه گناه نكردن و اشتباه نكردن پيامبران معلول نوع بينش و درجه يقين و ايمان آنهاست؟ البتّه تنها همين شق صحيح است. اكنون هر يك از اين دو مصونيّت را جداگانه ذكر مى كنيم.امّا مصونيّت از گناه; انسان يك موجود مختار است و كارهاى خويش را بر اساس منافع و مضارّ و مصالح و مفاسدى كه تشخيص مى دهد انتخاب مى كند; از اين رو «تشخيص» نقش مهمّى در اختيار و انتخاب كارها دارد; محال است كه انسان چيزى را كه بر حسب تشخيص او مفيد هيچ گونه فايده اى نيست و از طرف ديگر زيان و ضرر دارد انتخاب كند; مثلا انسان عاقل علاقمند به حيات، دانسته خود را از كوه پرت نمى كند و يا زهر كشنده را نمى نوشد.
افراد مردم از نظر ايمان و توجّه به آثار گناهان متفاوت اند; به هر اندازه كه ايمانشان قوى تر و توجّه شان به آثار گناهان شديدتر باشد، اجتنابشان از گناه بيشتر و ارتكاب آن كمتر مى شود. اگر درجه ايمان در حدّ شهود و عيان برسد، به حدّى كه آدمى حالت خود را در حين ارتكاب گناه حالت شخصى ببيند كه مى خواهد خود را از كوه پرت كند و يا زهر كشنده اى را بنوشد، در اينجا احتمال اختيار گناه به صفر مى رسد; يعنى هرگز به طرف گناه نمى رود. چنين حالى را «عصمت از گناه» مى ناميم. پس عصمت از گناه ناشى از كمال ايمان و شدّت تقواست. ضرورتى ندارد كه براى اينكه انسان به حدّ «مصونيّت» و «معصوميّت» از گناه برسد يك نيروى خارجى جبراً او را از گناه باز دارد و يا شخص معصوم به حسب سرشت و ساختمان، مسلوب القدرة باشد. اگر انسانى قدرت بر گناه نداشته باشد و يا يك قوّه اى جبرى همواره جلوگير او از گناه باشد، گناه نكردن او برايش كمالى شمرده نمى شود، زيرا او مانند انسانى است
كه در زندان حبس شده و قادر به خلافكارى نيست. خلافكارى نكردن چنين انسانى را به حساب درستى و امانت او نتوان گذاشت.
امّا مصونيّت از اشتباه; مصونيّت از اشتباه نيز مولود نوع بينش پيامبران است. اشتباه همواره از آنجا رخ مى دهد كه انسان به وسيله يك حسّ درونى يا بيرونى با واقعيّتى ارتباط پيدا مى كند و يك سلسله صورت هاى ذهنى از آنها در ذهن خود تهيّه مى كند و با قوّه عقل خود آن صورت ها را تجزيه و تركيب مى كند و انواع تصرّفات در آنها مى نمايد; آنگاه در تطبيق صورت هاى ذهنى به واقعيّت هاى خارجى و در ترتيب آن صورت ها گاه خطا و اشتباه رخ مى دهد. امّا آنجا كه انسان مستقيماً با واقعيّت هاى عينى به وسيله يك حسّ خاص مواجه است و ادراك واقعيّت عين اتّصال با واقعيّت است نه صورتى ذهنى از اتّصال با واقعيّت، ديگر خطا و اشتباه معنى ندارد. پيامبران الهى از درون خود با واقعيّت هستى ارتباط و اتّصال دارند. در متن واقعيّت، اشتباه فرض نمى شود; مثلا اگر ما صد دانه تسبيح را در ظرفى بريزيم و باز صد دانه ديگر را، و اين عمل را صد بار تكرار كنيم، ممكن است ذهن ما اشتباه كند و خيال كند اين عمل نودونه بار و يا صد و يك بار تكرار شده است، امّا محال است كه خود واقعيّت اشتباه كند و با اينكه عمل بالا صد بار تكرار شده است مجموع دانه ها كمتر يا بيشتر بشود. انسان هايى كه از نظر آگاهى ها در متن جريان واقعيّت قرار مى گيرند و با بُنِ هستى و ريشه وجود و جريان ها متّصل و يكى مى شوند، ديگر از هر گونه اشتباه مصون و معصوم خواهند بود.