گستردگى معانى
اين ها كه گفته شد اجمالى بود از آنچه در قرآن آمده است و البتّه حتّى نمى توان ادّعا كرد كه از لحاظ اجمالى نيز كافى است.اگر تنها همين موضوعات متنوّع را در باره انسان و خدا و جهان و وظايف انسان در نظر بگيريم و آن را با هر كتاب بشرى در باره انسان بسنجيم، مى بينيم هيچ كتابى طرف قياس با قرآن نيست، خصوصاً با توجّه به اينكه قرآن به وسيله فردى نازل شده كه «اُمّى» و درس ناخوانده بوده و با افكار هيچ دانشمندى آشنا نبوده است، و بالاخص اگر در نظر بگيريم كه محيط ظهور چنين فردى از بدوى ترين و جاهلى ترين محيط هاى بشرى بوده است و مردم آن محيط عموماً با تمدّن و فرهنگ بيگانه بوده اند.
قرآن مطالب و معانى گسترده اى آورد و به طورى طرح كرد كه بعدها منبع الهام شد، هم براى فلاسفه و هم براى علماى حقوق و فقه و اخلاق و تاريخ و غيرهم.
محال و ممتنع است كه يك فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پيش خود اينهمه معانى در سطحى كه افكار انديشمندان بزرگ جهان را جلب كند، بياورد. اين در صورتى است كه آنچه را قرآن آورده است همسطح با آورده هاى علماى بشر فرض كنيم، ولى عمده اين است كه قرآن در اغلب اين مسائل افق هاى جديد گشوده است.