ب. از نظر ايدئولوژى - دروس معارف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس معارف - نسخه متنی

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب. از نظر ايدئولوژى

بيان مشخّصات اسلام از نظر ايدئولوژيكى به علّت وسعت و گستردگى دامنه ايدئولوژى اسلام، چه از نظر مشخّصات كلّى و چه از نظر مشخّصاتى كه هر شاخه بالخصوص اين ايدئولوژى دارد، بسى دشوار است. ما از باب ما لا يُدْرَكُ كُلُّهُ لا يُتْرَكُ كُلُّهُ (1) آنچه فعلا در اين فرصت ميسّر است فهرست مى كنيم:

1. همه جانبگى; همه جانبگى از جمله امتيازات اسلام نسبت به اديان ديگر است، و به تعبير درست تر، از جمله ويژگى هاى صورت كامل و جامع دين خدا نسبت به صورت هاى ابتدائى، جامعيّت و همه جانبگى است. منابع چهارگانه اسلامى كافى است كه علماى امّت، نظر اسلام را در باره هر موضوعى كشف نمايند، علماى اسلام هيچ موضوعى را به عنوان اينكه بلاتكليف است تلقّى نمى كنند.

2. اجتهاد پذيرى; كلّيات اسلامى به گونه اى تنظيم شده است كه اجتهادپذير است. اجتهاد يعنى كشف و تطبيق اصول كلّى و ثابت بر موارد جزئى و متغيّر. علاوه بر نحوه تنظيم كلّيات اسلامى كه خاصيّت اجتهادپذيرى به آنها داده است، قرار گرفتن عقل در شمار منابع اسلامى كار اجتهاد حقيقى را آسان كرده است.

3. سَماحت و سهولت; اسلام به تعبير رسول اكرم «شريعت سَمحه سَهله» (2) است. در اين شريعت به حكم اينكه «سهله» است، تكاليف دست و پاگير و شاقّ و حَرَج آميز وضع نشده است:

ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَج. (3)

خدا در دين تنگنايى قرار نداده است.
[ 1ـ غوالى اللئالى، ج 4، ص 58 .

2ـ بُعِثْتُ عَلىَ الشَّريعَةِ السَّمْحَةِ السَّهْلَةِ. اين حديث با اين تعبيرْ معروف است، ولى من يادم نيست كه به عين اين تعبير در جايى ديده باشم. در كافى، ج 5 ، ص 494 چنين آمده است: لَمْ يُرْسِلْنِىَ اللّهُ بِالرَّهْبانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنى بِالْحَنيفيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ. در جامع الصغير (از كتب اهل تسنّن) نقل از تاريخ خطيب و در كنوزالحقايق (از كتب اهل تسنّن) نقل از ترمذى چنين آمده: بُعِثْتُ عَلَى الْحَنيفيَّةِ السَّمْحَةِ.

3ـ حج / 78 . ]

و به حكم اينكه «سمحه» (با گذشت) است، هر جا كه انجام تكليفى توأم با مضيقه و در تنگنا واقع شدن گردد، آن تكليف ملغى مى شود.

4. زندگى گرايى; اسلام يك دين زندگى گراست نه زندگى گريز، لهذا با «رهبانيّت» به شدّت مبارزه كرده است:

لا رَهْبانِيَّةَ فِى الاْسْلامِ. (1)

در اسلام، رهبانيّت نيست.

در جامعه هاى كهن هميشه يكى از دو چيز وجود داشت: يا آخرت گرايى و زندگى گريزى (رهبانيّت) و يا زندگى گرايى و آخرت گريزى (تمدّن، توسعه). اسلام آخرت گرايى را در متن زندگى گرايى قرار داد. از نظر اسلام راه آخرت از متن زندگى و مسؤوليّت هاى زندگى دنيايى مى گذرد.

5 . اجتماعى بودن; مقرّرات اسلامى، ماهيّت اجتماعى دارد; حتّى در فردى ترين مقرّرات از قبيل نماز و روزه چاشنى اجتماعى در آنها زده شده است. مقرّرات فراوان اجتماعى، سياسى، اقتصادى، حقوقى، جزائى اسلام ناشى از اين خصلت است، همچنانكه مقرّراتى از قبيل جهاد و امر به معروف و نهى از منكر، از مسؤوليّت اجتماعى اسلامى ناشى مى شود.

6 . حقوق و آزادى فرد; اسلام در عين اينكه دينى اجتماعى است و به جامعه مى انديشد و فرد را مسؤول جامعه مى شمارد، حقوق و آزادى فرد را ناديده نمى گيرد و فرد را غير اصيل نمى شمارد. فرد از نظر اسلام، چه از نظر سياسى و چه از نظر اقتصادى و چه از نظر قضائى و چه از نظر اجتماعى ، حقوقى دارد; از نظر سياسى حقّ مشورت و حقّ انتخاب و از نظر اقتصادى حقّ مالكيّت بر محصول كار خود و حقّ معاوضه و مبادله و صدقه و وقف و اجاره و مزارعه و مضاربه و غيره در مايملك شرعى خود دارد و از نظر قضائى حقّ اقامه دعوى و احقاق حق و حقّ شهادت، و از نظر اجتماعى حقّ انتخاب شغل و مسكن و انتخاب رشته تحصيلى و غيره و از نظر خانوادگى حقّ انتخاب همسر دارد.

7. تقدّم حقّ جامعه بر حقّ فرد; آنجا كه ميان حقّ جامعه و حقّ فرد تعارض و تزاحم افتد، حقّ جامعه بر حقّ فرد و حقّ عام بر حقّ خاص تقدّم مى يابد. حاكم شرعى در اين موارد تصميم مى گيرد.

8 . اصل شورا; اصل شورا در مسائل اجتماعى از نظر اسلامى اصلى معتبر است. در مواردى كه نصّى از اسلام وارد نشده مسلمين بايد روش عملى خود را با شورا و فكر جمعى انتخاب نمايند.
[ 1ـ نهايه، ابن اثير، ج 2، ص 280.
]

9. منتفى بودن ضرر; دستورهاى اسلامى كه مطلق و عامّ است، تا آن حد لازم الاجراست كه مستلزم ضرر و زيانى نباشد. قاعده ضرر يك قاعده كلّى است در اسلام، كه حقّ «وتو» در مورد هر قانونى دارد كه منتهى به ضرر گردد.

10. اصالت فايده; از نظر اسلام در هر كار، اعمّ از فردى و اجتماعى، بايد در درجه اوّل فايده و نتيجه مفيد آن در نظر گرفته شود. هر كارى كه مفيد فايده اى نباشد، از نظر اسلام «لغو» تلقّى مى شود و ممنوع وَالَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضونَ. (1)

11. اصالت خير در مبادلات; گردش مال و ثروت و نقل و انتقال آن بايد از هر نوع بيهودگى مبرّا باشد. در مقابل هر نقل و انتقالى بايد يك خير مادّى و يا معنوى در كار باشد وگرنه گردش مال به باطل است و ممنوع وَ لا تَأْكُلوا أمْوا لَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ. (2) نقل و انتقال ثروت از طريق قمار، مصداق اكل مال به باطل است و حرام است.

12. سرمايه به صرف اينكه از جريان عملى و فعّاليّت و معرض كاستى و نابودى خارج شد و صورت «ذمّه» و قرض به خود گرفت، عقيم و نازا و سترون مى گردد و هيچ سودى به آن تعلّق نمى گيرد; هر چه از اين راه گرفته شود «ربا» و حرام مؤكّد است (حرمت ربا).     13. هر مبادله و گردش ثروتى بايد از روى آگاهى كامل طرفين باشد و اطّلاعات لازم قبلا كسب شده باشد وگرنه معاملات جاهلانه و ريسكى، غَرَر و باطل است نَهَى النَّبِىُّ عَنِ الْغَرَرِ (3) .

14. ضدّيت با ضدّ عقل; اسلام عقل را محترم و او را پيامبر باطنى خدا مى شمارد. اصول دين جز با تحقيق عقلانى پذيرفته نيست. در فروع دين، عقل يكى از منابع اجتهاد است. اسلام عقل را نوعى طهارت و زوال عقل را نوعى «مُحدِث» شدن تلقّى مى كند; لهذا عروض جنون يا مستى نيز همچون بول كردن يا خوابيدن، وضو را باطل مى سازد. مبارزه اسلام با هر نوع مستى و حرمت استعمال امور مست كننده مطلقاً، به علّت ضدّيت با ضدّ عقل هاست كه جزءِ متن اين دين است.

15. ضدّيت با ضدّ اراده; همچنانكه عقل محترم است و پاره اى از دستورهاى اسلامى براى نگهبانى عقل است، اراده كه قوّه مجريّه عقل است نيز محترم است; از اين رو «بازدارنده»ها كه در زبان
[ 1ـ مؤمنون / 3.

2ـ بقره / 188.

3ـ (صحيح، مسلم ، ج 3، ص 1153) آنچه در متن نهى نبوى آمده است «بيع غَرَرى» است، ولى موازين اجتهادى حكم به الغاى خصوصيّت مى كند و مطلق غررها را ممنوع مى شمارد.
]

اسلام «لهو» ناميده شده است، حرام و ممنوع است.

16. كار; اسلام دشمن بيكارى و بيكارگى است. انسان به حكم اينكه از جامعه بهره مى گيرد و بهره مى برد و به حكم اينكه كار بهترين عامل سازنده فرد و اجتماع و بيكارى بزرگترين عامل فساد است، بايد كار مفيد انجام دهد. اسلام انگل بودن و «كَلِّ» بر جامعه بودن را در هر شكل مورد ملعنت قرار داده است مَلْعونٌ مَنْ ألْقى كَلَّهُ عَلَى النّاسِ. (1)

17. قداست شغل و حرفه; شغل و حرفه علاوه بر اينكه يك تكليف است يك امر مقدّس و محبوب خداست و شبيه جهاد است:

إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ. (2)

خداوند مؤمن صاحب حرفه را دوست مى دارد.

اَلْكادُّ لِعيالِهِ كَالْمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ. (3)

آنكس كه براى اداره عائله خود، خويشتن را به رنج مى افكند، مانند كسى است كه در راه خدا جهاد مى كند.

18. ممنوعيّت استثمار; اسلام استثمار، يعنى بهره كشى بلاعوض از كار ديگران را به هر شكل و هر لباس، ناروا و مطرود مى شمارد. براى نامشروع بودن يك كار، كافى است كه ثابت شود ماهيّت استثمارى دارد.

19. اسراف و تبذير; مردم بر اموال خود تسلّط دارند (4) ، ولى اين تسلّط به معنى اين است كه در چارچوبى كه اسلام اجازه داده آزادى تصرّف دارند و نه بيشتر. تضييع مال به هر شكل و به هر صورت، به صورت دور ريختن، به صورت بيش از حدّ نياز مصرف كردن، به صورت صرف در اشياءِ لوكس و تجمّل هاى فاسد كننده، كه در زبان اسلام از آنها به «اسراف» و «تبذير» تعبير شده حرام و ممنوع است.

20. توسعه در زندگى; گسترش دادن به زندگى براى رفاه عائله (همسر و فرزندان) مادام كه به تضييع حقّى و يا به اسراف و تبذير و يا به ترك يك تكليف و وظيفه منتهى نشود، مجاز بلكه ممدوح و مورد ترغيب است.

21. رشوه; در اسلام رشوه دهنده و رشوه گيرنده به شدّت محكوم و مستحقّ آتش معرّفى شده و
[ 1ـ وسائل، ج 12، ص 18.

2ـ وسائل، ج 12، ص 13، بدين لفظ: إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْتَرِفَ الاْمينَ.

3ـ وسائل، ج 12، ص 43 و در آن به جاى لعياله، على عياله آمده است.

4ـ اَلنّاسُ مُسَلَّطونَ عَلى اَمْوالِهِمْ».
]

پولى كه از اين راه تحصيل مى شود حرام و نارواست.

22. احتكار; گردآورى ارزاق عمومى و نگه داشتن آنها به منظور بالارفتن قيمت ها و گران تر فروختن، حرام و ممنوع است. حاكم شرعى على رغم ميل و رضاى مالك، آنها را به بازار عرضه [كرده] و به قيمت عادلانه به فروش مى رساند.

23. در آمد بر پايه مصلحت نه مطلوبيّت; معمولا ريشه ارزش و ماليّت را مطلوبيّت و تمايلات مردم مى دانند و براى مشروع بودن كارى، قرار داشتن آن كار در جهت خواسته هاى عموم را كافى مى شمارند. ولى اسلام مطلوبيّت و كشش تمايلات را براى اعتبار ماليّت چيزى و مشروع شمردن كار افراد كافى نمى داند، مطابقت با مصلحت را شرط لازم ماليّت در عرف شرع و مشروعيّت كار مى شمارد; يعنى اسلام منبع مشروع درآمد را صِرف تمايلات مردم نمى شمارد، بلكه علاوه بر زمينه تمايلات و مطلوبيّت، موافقت با مصلحت را نيز شرط مى داند. به عبارت ديگر، اسلام وجود تقاضا را براى مشروعيّت عرضه كافى نمى داند. از اين رو در اسلام پاره اى از كار و كسب ها «مكاسب مُحرّمه» خوانده شده است. مكاسب محرّمه چند نوع است:

الف . مبادله موجبات اِغراءِ به جهل و تثبيت نادانى ها: چيزهايى كه سبب مى شود عملا مردم به جهل و انحراف فكرى و عقيده اى تشويق شوند حرام است، هر چند تقاضا به قدر كافى وجود داشته باشد; از اين رو بت فروشى، صليب فروشى، تَدليس ماشِطه (آرايش زنان براى فريب خواستگاران)، مدح كسى كه استحقاق مدح ندارد، كهانت و غيبگويى حرام است و تحصيل درآمد از اين طرق ممنوع است.

ب . مبادله موجبات اِضلال و اِغفال: خريد و فروش كتاب ها، فيلم ها، و يا هر عملى كه به نحوى ضلالت و گمراهى جامعه را ايجاب كند، حرام و نامشروع است.

ج . كارى كه موجب تقويت دشمن شود: تحصيل درآمد از يكى از طرقى كه موجب تقويت بنيه دشمن از جنبه نظامى يا اقتصادى يا فرهنگى و اطّلاعاتى و تضعيف جبهه اسلامى شود، خواه به صورت فروش اسلحه يا فروش ساير امور مورد نياز باشد كه عملا اثر مزبور را داشته باشد، حرام و ممنوع است. فروش نسخ ناياب كتب خطّى از اين قبيل است.

د . تحصيل درآمد از طريق امور زيانبار به حال فرد يا جامعه: درآمد از طريق مشروب فروشى، آلات قمار فروشى، و همچنين درآمد از طريق فروش نجس العين ها، جنس هاى تقلّبى و مغشوش (حرام و ممنوع است.) از اين قبيل است قمار، قيادت، هجو مؤمن، اعانت ظلمه، پذيرفتن پست از دست ستمگر و غيره.

البتّه نوعى ديگر كسبِ حرام هست كه نه به دليل موافق مصلحت نبودن كار است، بلكه به دليل فوق مبادله بودن آن است. برخى كارها در حدّى از قداست است كه طرف معاوضه واقع شدن آنها بر ضدّ حرمت و حيثيّت آنهاست، از قبيل: تحصيل درآمد از طريق افتاء يا قضاء يا تعليم اصول و فروع دين يا وعظ و اندرز و چيزهايى از اين قبيل و احتمالا پزشكى. اين سلسله كارها به دليل شرافت و قداست خاص، فوق مبادله اند و بالاتر از آنند كه وسيله تحصيل درآمد و جمع ثروت گردند. اين ها يك سلسله واجبات اند كه بلاعوض بايد صورت گيرند و بيت المال مسلمين عهده دار هزينه زندگى متصدّيان اين شغل هاى مقدّس است.

24. قداست دفاع از حقوق; دفاع از حقوق ـ اعمّ از حقوق فردى و حقوق اجتماعى ـ و مبارزه با متجاوز، واجب و مقدّس است:

لا يُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إلاّ مَنْ ظُلِمَ . (1)

خداوند دوست نمى دارد اعلان به بدگويى (رسواسازى) را مگر در مورد مظلوم نسبت به ظالم.

رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

أفْضَلُ الْجِهادِ كَلِمَةُ عَدْل عِنْدَ إمام جائِر . (2)

برترين جهادها سخن عدالت در برابر پيشوايى ستمگر است.

على (عليه السلام) به نقل از رسول اكرم ـ كه مكرّر اين جمله را ادا مى كرده است ـ مى فرمايد:

لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّةٌ حَتّى يُؤْخَذُ لِلضَّعيفِ حَقُّهُ مِنَ الْقَوِىِّ غَيْرَ مُتَعْتِع . (3)

هيچ قوم و ملّتى به مقام قداست (ارزش ستايش داشتن) نمى رسد مگر آنكه به مرحله اى برسند كه ضعيف بدون بيم و ترس بدون لكنت زبان، حقّ خود را از قوى باز ستاند.

25. اصلاح جويى و مبارزه دائم با فساد; اصل امر به معروف و نهى از منكر در اسلام اصلى است كه به تعبير امام باقر (عليه السلام) پايه و استوانه ساير فرائض اسلامى است. اين اصل، مسلمان را در حال يك انقلاب فكرى مداوم و اصلاح جويى جاودان و مبارزه پيگير و ناآرام با فسادها و تباهى ها نگه مى دارد:
[ 1ـ نساء / 148.

2ـ كافى، ج 5 ، ص 60 .

3ـ نهج البلاغه، عهدنامه به مالك اشتر نخعى. ]

كُنْتُمْ خَيْرَ اُمَّة اُخْرِجَتْ لِلنّاس تَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ . (1)

شما به اين دليل با ارزش ترين جامعه ها هستيد كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنيد.

رسول اكرم فرمود:

لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْروفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ اَوْ يُسَلِّطَنَّ اللّهُ (عَلَيْكُمْ) شِرارَكُمْ فَيَدْعو خيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ. (2)

بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد، وگرنه خداوند بدان شما را (بر شما) مسلّط مى گرداند; آنگاه نيكانتان دست به دعا بر مى دارند براى شما و مستجاب نمى شود.

26. توحيد; اسلام بيش از هر چيزى دين توحيد است; هيچ گونه خدشه اى را در توحيد ـ چه توحيد نظرى و چه توحيد عملى ـ نمى پذيرد. انديشه ها و رفتارها و كردارهاى اسلامى از خدا آغاز مى شود و به خدا پايان مى يابد; از اين رو هر نوع ثنويّت يا تثليث يا تكثيرى را كه به اين اصل خدشه وارد آورد به شدّت طرد مى كند از قبيل ثنويّت خدا و شيطان، يا خدا و انسان، يا خدا و خلق. هر كارى تنها با نام خدا، انديشه خدا، به سوى خدا، براى تقرّب به خدا بايد آغاز شود و انجام پذيرد و هر چه جز اين باشد از اسلام نيست. در اسلام همه راه ها به توحيد منتهى مى شود; اخلاق اسلامى از توحيد سرچشمه مى گيرد و به توحيد پايان مى يابد، تربيت اسلامى همين طور، سياست اسلامى همين طور، اقتصاد و اجتماع اسلامى همين طور.

در اسلام هر كارى با نام خدا و استعانت از او آغاز مى شود بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم و با نام خدا و سپاس او پايان مى يابد اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ ) و با نام خدا و اعتماد و اتكاء به او جريان مى يابد (تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ، وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنونَ. (3)

توحيد يك مسلمان واقعى، صرفاً يك انديشه و عقيده خشك نيست. همان طور كه ذات احديّت از مخلوقات خود جدا نيست، با همه هست و بر همه محيط است، همه چيز از او آغاز مى شود و به او پايان مى يابد، انديشه توحيد نيز بر سراسر وجود يك موحّد واقعى احاطه دارد، بر همه انديشه ها، ملكات، رفتارهاى او سيطره پيدا مى كند و به همه آنها جهت مى بخشد. اين است كه يك مسلمان واقعى، اوّل و آخر و وسط كارش خداست و هيچ چيز را شريك خدا قرار نمى دهد.
[ 1ـ آل عمران / 110.

2ـ كافى، ج 5 ، ص 56، با اندكى اختلاف.

3ـ (اقتباس از آيه 56 سوره هود و آيه 122 سوره آل عمران.)
]

27. اِلغاء وسائط; با اينكه اسلام وسائط را در نزول فيض مى پذيرد و نظام علّت و معلول را ـ چه در امور مادّى و چه در امور معنوى ـ حقيقى و واقعى مى شمارد، در مقام پرستش و عبادت، همه وسائط را ملغى مى سازد. چنانكه مى دانيم در مذاهب تحريف شده، فرد ارزش ارتباط مستقيم با خدا را از دست داده است; ميان خدا و انسان جدايى فرض شده است; تنها كاهن يا روحانى مى تواند مستقيماً در حال راز و نياز باشد و او بايد پيام ديگران را به خدا ابلاغ كند. در اسلام اين كار نوعى شرك تلقّى مى شود. قرآن كريم با صراحت مى گويد: اگر بندگان من در باره من از تو پرسش كنند بگو من نزديكم، دعاى دعا كننده را اجابت مى كنم... .     28. امكان همزيستى با اهل توحيد; از نظر اسلام مسلمانان مى توانند در داخل كشور خود با پيروان اديان ديگرى كه ريشه توحيدى دارند از قبيل يهود و نصارى و مجوس، هر چند بالفعل از توحيد منحرف باشند، تحت شرايط معيّنى همزيستى داشته باشند، ولى نمى توانند در داخل كشور اسلامى با مشرك همزيستى كنند. مسلمانان مى توانند بر اساس مصالح عاليه اسلامى با كشورهاى مشرك قرارداد صلح و عدم تعرّض منعقد نمايند و يا در موضوع خاصّى پيمان ببندند.

29. مساوات; يكى از اصول و اركان ايدئولوژى اسلامى اصل مساوات و نفى تبعيض است. از نظر اسلام انسان ها به حسب گوهر و ذات برابرند; مردم از اين نظر دو گونه يا چند گونه آفريده نشده اند; رنگ، خون، نژاد، قوميّت، ملاك برترى و تفوّق نيست; سيّد قرشى و سياه حبشى برابرند. آزادى، دموكراسى و عدالت در اسلام، زاده برابرى و مساوات انسان هاست.

از نظر اسلام تنها در شرايط محدود و معيّنى، به خاطر يك سلسله مصالح كه براى خود آن افراد و براى جامعه اسلامى ضرورى است، به طور موقّت سلب برخى حقوق از افراد مى شود و اين وضع هيچ ربطى به گوهر و ذات و خون و نژاد افراد ندارد. دوره موقّت بردگى بردگان ـ كه از نظر اسلام داخل مقوله فرهنگى و آموزشى و پرورشى است نه مقوله اقتصادى و بهره كشى، و دالان موقّتى است براى تربيت اسلامى ـ از اين قبيل است.

30. حقوق و تكاليف و مجازات ها در اسلام، دو جنسى است; يعنى همچنانكه مرد و زن در انسانيّت مشترك اند و مشتركات اصيل نوعى دارند ولى جنسيّت آنها، آنها را به صورت دو جنس با مختصّات فرعى خاص درآورده است، حقوق و تكاليف و مجازات ها تا آنجا كه به مشتركات دو جنس مربوط است، مشترك و متساوى و يك جنسى است از قبيل حقّ تحصيل علم، حقّ عبادت و پرستش، حقّ انتخاب

همسر، حقّ مالكيّت، حقّ تصرّف در مايملك و امثال اين ها، و آنجا كه به جنسيّت و مختصّات فرعى آنها مربوط است، وضع برابر و متساوى ولى ناهمسان و نامتشابهى دارد و دوجنسى است (1) .

/ 243