رسالت پيامبر اسلام، قانون اساسى بشريت
رسالت پيامبر اسلام با همه رسالت هاى ديگر اين تفاوت را دارد كه از نوع قانون است نه برنامه; قانون اساسى بشريّت است; مخصوص يك اجتماع تندرو يا كندرو يا راست رو يا چپ رو نيست.اسلام طرحى است كلّى و جامع و همه جانبه و معتدل و متعادل، حاوى همه طرح هاى جزئى و كارآمد در همه موارد. آنچه در گذشته انبياء انجام مى دادند كه برنامه مخصوص براى يك جامعه خاص از جانب خدا مى آوردند، در دوره اسلام علما و رهبران امّت بايد انجام دهند، با اين تفاوت كه علما و مصلحين با استفاده از منابع پايان ناپذير وحى اسلامى برنامه هاى خاصّى تنظيم مى كنند و آن را به مرحله اجرا مى گذارند.
قرآن كتابى است كه روح همه تعليمات موقّت و محدود كتب ديگر آسمانى را كه مبارزه با انواع انحراف ها و بازگشت به تعادل است در بر دارد. اين است كه قرآن خود را «مُهَيْمِن» و حافظ و نگهبان ساير كتب آسمانى مى خواند:
وَ اَنْزَلْنا اِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ. (1)
ما اين كتاب را بحق فرود آورديم در حالى كه تأييد و تصديق مى كند كتب آسمانى پيشين را و حافظ و نگهبان آنهاست.
از نصوص اسلامى بر مى آيد كه همه پيامبران به حكم اينكه مقدّمه ظهور نبوّت كلّى و ختمى و قانون اساسى يگانه الهى بوده اند، موظّف بوده اند كه نويد اكمال و اتمام دين را در دوره ختميّه به امّت هاى خود بدهند. خداوند از همه پيامبران چنين پيمانى گرفته است. در نهج البلاغه ، خطبه اوّل بيان جالبى در اين زمينه است:
وَ لَمْ يُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِىٍّ مُرْسَل أَوْ كِتاب مُنْزَل أَوْ حُجَّة لازِمَة أَوْ مَحَجَّة قائِمَة، .
[ 1ـ مائده / 48 .
]
رُسُلٌ لا تُقَصِّرُبِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبينَ لَهُمْ، مِنْ سابِق سُمِّىَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غابِر عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ، عَلى ذلِكَ نُسِلَتِ الْقُرونَ وَ مَضَتِ الدُّهورُ وَ سَلَفَتِ الاْباءُ وَ خَلَقَتِ ألاَْبْناءُ، اِلى أَنْ بَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً رَسولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاِِنْجازِ عِدَتِهِ وَ تَمامِ نُبُوَّتِهِ، مَأْخوذاً عَلَى النَّبِيِّينَ ميثاقُهُ، مَشْهورَةً سِماتُهُ، كَريماً ميلادُهُ..
خداوند هرگز خلق را از وجود يك پيامبر يا كتاب آسمانى يا حجّت كافى يا طريقه روشن خالى نگذاشته است; فرستادگانى كه اندكىِ عدد آنها و بسيارىِ عدد مخالفانشان آنها را از انجام وظيفه باز نداشته است. هر پيامبرى به پيامبر پيشين خود قبلاً معرّفى شده است و آن پيامبر پيشين او را به مردم معرّفى كرده و بشارت داده است. به اين ترتيب نسل ها پشت سر يكديگر آمد و روزگاران گذشت تا خداوند محمّد (صلى الله عليه وآله) را به موجب وعده اى كه كرده بود، براى تكميل دستگاه نبوّت فرستاد در حالى كه از همه پيامبران براى او پيمان گرفته بود. علائم او معروف و مشهور و ولادت او بزرگوارانه بود.
از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دو جمله لطيف در اين زمينه وارد شده; يكى اينكه فرموده است:
نَحْنُ الاْخِرونَ السّابِقونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (1)
ما در دنيا پس از همه پيامبران و امّت ها آمده ايم، امّا در آخرت در صف مقدّم هستيم و ديگران پشتِ سر ما هستند.
ديگر اينكه فرمود:
آدَمُ وَ مَنْ دونَهُ تَحْتَ لِوائى يَوْمَ الْقِيَامَةِ. (2)
تمام پيامبران در قيامت زير پرچم من اند.
علّت اين سبقت و تقدّم در قيامت و علّت اينكه همه پيامبران در آن جهان در زير پرچم اين پيامبر هستند اين است كه همه مقدّمه اند و اين نتيجه; وحى آنها در حدود يك برنامه موقّت بوده و وحى اين پيغمبر در سطح قانون اساسى كلّى هميشگى است. بزرگان اسلامى با توجّه به اين دو جمله و با الهام از يك اصل ديگر از اصول معارف اسلامى، كه آنچه در آن جهان ظهور مى كند ظهور ملكوتى واقعيّات اين جهان است، سخنان نغز و دلپذيرى در اين باره گفته اند.
[ 1ـ بحار، ج 6 ، ص 166 و صحيح، مسلم، ج 3، ص 7 .
2ـ علم اليقين، فيض، ص 5 ; سفينة البحار، مادّه «لوى» و جامع الصغير، ج 1، ص 107.
]
مولوى مى گويد:
ظاهراً آن شاخ اصل ميوه است
گر نبودى ميل و امّيد ثمر
پس به معنى آن شجر از ميوه زاد
مصطفى زين گفت: «كادم و انبيا
بهر اين فرموده است آن ذوفنون
گر به صورت من ز آدم زاده ام
پس ز من زاييد در معنى پدر
اوّل فكر آخر آمد در عمل
خاصه فكرى كو بود وصف ازل
باطناً بهر ثمر شد شاخْ هست
كى نشاندى باغبان بيخ شجر
گر به صورت از شجر بودش نهاد
خلف من باشند در زير لوا»
رمز نَحْنُ الآخِرونَ السّابِقون
من به معنى جدّ جد افتاده ام
پس ز ميوه زاد در معنى شجر
خاصه فكرى كو بود وصف ازل
خاصه فكرى كو بود وصف ازل
يكى خطّ است از اوّل تا به آخر
در اين راه انبيا چون ساربان اند
وزيشان سيّد ما گشته سالار
احد در ميم احمد گشت ظاهر
ز احمد تا احد يك ميم فرق است
بر او ختم آمده پايان اين راه
مقام دلگشايش جمع جمع است
شده او پيش و دل ها جمله در پى
گرفته دست جان ها دامن وى
بر او خلق خدا جمله مسافر
دليل و رهنماى كاروان اند
«هم او اوّل هم او آخر در اين كار»
«در اين دور اوّل آمد عين آخر»
جهانى اندرين يك ميم غرق است
بدو مُنزَل شده اُدْعوا اِلَى اللّه
جمال جانفزايش شمع جمع است
گرفته دست جان ها دامن وى
گرفته دست جان ها دامن وى
وَاِذْ اَخَذَ اللّهُ ميثاقَ النَّبِيِّينَ لَما اتَيْتُكُمْ مِنْ كِتاب وَحِكْمَة ثُمَّ جائَكُمْ رَسولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قالَ ءَاَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ اِصْرى قالوا أَقْرَرْنا قالَ .
فَاشْهَدوا وَاَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ. (1)
به ياد آر هنگامى را كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه زمانى كه به شما كتاب و حكمت دادم سپس فرستاده اى آمد كه آنچه با شماست تصديق مى كند، به او ايمان آوريد و او را يارى نماييد. خداوند گفت آيا اقرار و اعتراف كرديد و اين بار را به دوش گرفتيد؟ گفتند اقرار كرديم. گفت پس همه گواه باشيد، من نيز از گواهانم.