1. ولاء محبّت يا ولاء قرابت - دروس معارف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس معارف - نسخه متنی

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1. ولاء محبّت يا ولاء قرابت

ولاء محبت يا ولاء قرابت به اين معنى است كه اهل البيت، ذوى القرباى پيغمبر اكرم اند و مردم توصيه شده اند كه نسبت به آنها به طور خاص، زائد بر آنچه ولاء اثباتى عام اقتضا مى كند، محبّت بورزند و آنها را دوست بدارند. اين مطلب در آيات قرآن آمده است و روايات بسيارى نيز در اين زمينه از طرق شيعه و اهل سنّت وارد شده كه محبّت اهل البيت و از جمله على (عليه السلام) را يكى از مسائل اساسى اسلامى قرار مى دهد و قهراً در اين مورد، دو بحث به وجود مى آيد:

اوّل اينكه چرا در موضوع اهل البيت، اينهمه توصيه شده است كه مردم به آنها ارادت بورزند و اين ارادت و محبّت را وسيله تقرّب به خداوند قرار دهند؟ گيرم همه مردم اهل البيت را شناختند و به آنها محبّت و ارادت واقعى پيدا كردند، چه نتيجه و خاصيّتى دارد؟ دستورهاى اسلامى همه مبنى بر فلسفه و حكمتى است. اگر چنين دستورى در متن اسلام رسيده باشد قطعاً بايد حكمت و فلسفه اى داشته باشد.

پاسخ اين پرسش اين است كه دعوت به محبّت اهل البيت، و به عبارت ديگر ولاء محبّت اهل البيت، حكمت و فلسفه خاص دارد، گزاف و گتره نيست، پاداش به رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) يا به خود آنها نيست. قرآن

كريم از زبان رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) تصريح مى كند كه پاداشى كه از شما خواستم ـ يعنى مودّت ذوى القربى ـ فايده اش عايد خود شماست.

ولاء محبّت مقدّمه و وسيله اى است براى ساير ولاءها كه بعداً توضيح خواهيم داد. رشته محبّت است كه مردم را به اهل البيت پيوند واقعى مى دهد تا از وجودشان، از آثارشان، از سخنانشان، از تعليماتشان، از سيرت و روششان استفاده كنند. [ (1) ]

دوم اينكه آيا ولاء محبّت از مختصّات شيعيان است يا ساير فِرَق اسلامى نيز به آن اعتقاد دارند؟

در جواب بايد گفت كه ولاء محبّت از مختصّات شيعيان نبوده، ساير فرقه هاى مسلمان نيز به آن اهميّت مى دهند. امام شافعى كه از ائمّه چهارگانه اهل سنّت است در اشعار معروف خود مى گويد:




  • يا راكِباً قِفْ بِالْمُحَصَّبِ مِنْ مِنى
    سَحَراً اِذا فاضَ الْحَجيجُ اِلى مِنى
    فَيْضاً كَمُلْتَطِمِ الْفُراتِ الْفائِضِ.



  • وَاهْتِفْ بِساكِنِ خَيْفِها وَالنّاهِضِ
    فَيْضاً كَمُلْتَطِمِ الْفُراتِ الْفائِضِ.
    فَيْضاً كَمُلْتَطِمِ الْفُراتِ الْفائِضِ.







  • اِنْ كانَ رَفْضاً حُبُّ آلِ مُحَمَّد
    فَلْيَشْهَدِ الثَّقَلانِ أَنّى رافِضى (2)



  • فَلْيَشْهَدِ الثَّقَلانِ أَنّى رافِضى (2)
    فَلْيَشْهَدِ الثَّقَلانِ أَنّى رافِضى (2)



اى سواره! در سرزمين پر سنگريزه منى بايست و سحرگاه فرياد كن به آن كه در خيف ساكن است و به آن كه حركت كرده است ـ آنگاه كه حجّاج از مشعر به منى حركت مى كنند و كثرت جمعيّت مانند رود فرات موج مى زند ـ كه اگر محبّت آل محمّد «رفض» شمرده مى شود پس جنّ و انس گواهى دهند كه من «رافضى» (3) مى باشم. و هم او مى گويد:




  • يا آلَ بَيْتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّكُمْ
    يَكْفيكُمْ مِنْ عَظيمِ الْفَخْرِ اَنَّكُمْ
    مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لاصَلاةَ لَه (4)



  • فَرْضٌ مِنَ اللّهِ فِى الْقُرآنِ أَنْزَلَه
    مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لاصَلاةَ لَه (4)
    مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْكُمْ لاصَلاةَ لَه (4)



اى اهل بيت رسول! دوستى شما فريضه اى است از جانب خداوند كه در قرآن آن را فرود آورده است. از فخر بزرگ شما را اين بس كه درود بر شما جزءِ نماز است و هر كس بر شما درود نفرستد نمازش باطل است.
[ 1ـ در كتاب جاذبه و دافعه على (عليه السلام) درباره خاصيت هاى عشق و محبّت، به ويژه عشق و محبّت به اولياء حق كه انسان ساز و عامل ارزنده اى براى تربيت است، مفصّل بحث شده است.

2ـ التّفسير الكبير، فخر رازى، ج 27، ص 166.

3 «رفض» طرد و ترك چيزى است، شيعيان را به علل خاصّى «رافضى» مى خواندند.

4ـ الكُنى والالقاب، محدّث قمى و نور الابصار، شبلنجى، ص 104.
]

و هم او مى گويد:




  • وَلَمّا رَأَيْتُ النّاسَ قَدْ ذَهَبَتْ بِهِمْ
    عَلَى اسْمِ اللّهِ فى سُفُنِ النَّجا
    وَاَمْسَكْتُ حَبْلَ اللّهِ وَهْوَ وِلاؤُهُمْ
    كَما قَدْ اُمِرْنا بِالتَّمَسُّكِ بِالْحَبْلِ (1)



  • مَذاهِبُهُمْ فِى أَبْحُرِ الْغَىِّ وَالْجَهْلِرَكِبْتُ
    وَهُمْ اَهْلُ بَيْتِ الْمُصْطَفى خاتَمِ الرُّسُلِ.
    كَما قَدْ اُمِرْنا بِالتَّمَسُّكِ بِالْحَبْلِ (1)
    كَما قَدْ اُمِرْنا بِالتَّمَسُّكِ بِالْحَبْلِ (1)



چون مردم را ديدم كه راه هاشان آنها را در درياهاى گمراهى و جهالت انداخته است، به نام خدا سوار كشتى نجات شدم; همانا اهل بيت مصطفى خاتم رسولان، آن كشتى نجات اند، و به ريسمان خدا كه ولاء آنهاست چنگ زدم، همچنانكه دستور به ما داده شده كه به اين ريسمان چنگ بزنيم.

زمخشرى و فخر رازى كه در بحث خلافت به جنگ شيعه مى آيند، خود راوى روايتى هستند در موضوع ولاء محبّت. فخر رازى از زمخشرى نقل مى كند كه پيغمبر فرموده:

مَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ شَهيداً، أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مَغْفوراً لَهُ، اَلا وَمَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ تائِباً، اَلا ومَنْ ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد ماتَ مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الاْيمانِ... (2)

هر كس كه بر دوستى آل محمّد مرد، شهيد مرده است; هر كس كه بر دوستى آل محمّد مرد، آمرزيده مرده است; هر كس كه بر دوستى آل محمد مرد، توبه كار مرده است; هركس كه بر دوستى آل محمّد مرد، مؤمن و كامل ايمان مرده است...

ابن فارض، عارف و شاعر غزلسراى معروف مصرى ـ كه در ادبيّات عرب همچون حافظ در زبان فارسى است ـ در غزل معروف خود كه با اين بيت آغاز مى شود:




  • سائِقَ الاَْظْعانِ يَطْوِى الْبيدَ طَىّ
    مُنْعِماً عَرِّجْ عَلى كُثْبانِ طَىّ.



  • مُنْعِماً عَرِّجْ عَلى كُثْبانِ طَىّ.
    مُنْعِماً عَرِّجْ عَلى كُثْبانِ طَىّ.



[ 1ـ الكنى والالقاب، محدّث قمى.

2ـ التّفسير الكبير، فخر رازى ، ج 27، ص 166 و الكشّاف، زمخشرى، ج 4، ذيل آيه 23 سوره شورى. اميرالمؤمنين (عليه السلام) نيز در نهج البلاغه، آخر خطبه 232 مى فرمايد: ]

فَاِنَّهُ مَنْ ماتَ مِنْكُمْ عَلى فِراشِهِ وَهُوَ عَلى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَحَقِّ رَسولِهِ وَاَهْلِ بَيْتِهِ ماتَ شَهيداً وَوَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ وَاسْتَوْجَبَ ثَوابَ مانَوى مِنْ صالِحِ عَمَلِهِ وَقامَتِ النِّيَّةُ مَقامَ اِصْلاتِهِ لِسَيْفِهِ.
    هر كه از شما بر خوابگاهش بميرد در حاليكه به حقّ خداى خود و رسولش و اهل بيت او شناسا باشد، شهيد مرده است و پاداشش با خداست و سزاوار پاداش اعمال شايسته اى است كه در انديشه داشته و اين انديشه همچون شمشير كشيدن اوست.

مى گويد:




  • ذَهَـبَ الْعُمْرُ ضِيـاعاً وَانْقَـضى
    غَيْرَ مااوليتُ مِنْ عَقْدى وَلا
    عِتْرَةِ الْمَبْعوثِ حَقّاً مِنْ قُصَىْ.



  • باطِلاً اِنْ لَمْ أَفُزْ مِنْكَ بِشَىْ
    عِتْرَةِ الْمَبْعوثِ حَقّاً مِنْ قُصَىْ.
    عِتْرَةِ الْمَبْعوثِ حَقّاً مِنْ قُصَىْ.



خدايا! اگر من به وصال تو نائل نشوم عمرم ضايع و باطل گذشته است. اكنون جز يك چيز، چيز ديگر در دست ندارم و آن همان پيوندى است كه به ولاء عترت پيغمبرى كه از اولاد قُصَىّ (1) مبعوث شده بسته ام .

در اينجا ممكن است مقصود از ولاء، معناى عالى ترى باشد، ولى قدر مسلّم اين است كه ولاء محبّت را گفته است.

بنابراين در مسأله ولاء محبّت، شيعه و سنّى با يكديگر اختلاف نظر ندارند مگرناصبى ها كه مبغض اهل البيت هستند و از جامعه اسلامى مطرود و همچون كفّار محكوم به نجاست اند، و بحمداللّه در عصر حاضر زمين از لوث وجود آنها پاك شده است. فقط افراد معدودى گاهى ديده مى شود كه برخى كتاب ها مى نويسند، همه كوششان در زياد كردن شكاف ميان مسلمين است ـ مانند افراد معدودى از خودمانى ها ـ و همين بهترين دليل است كه اصالتى ندارند، و مانند همقطاران خودمانى هاشان ابزار پليد استعمارند.

زمخشرى و فخر رازى در ذيل روايت گذشته، از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى كنند كه فرمود:

اَلا وَمَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد ماتَ كافِراً، أَلا وَمَنْ ماتَ عَلى بُغْضِ آلِ مُحَمَّد لَمْ يَشُمَّ رائِحَةَ الْجَنَّةِ.هر كس كه بر دشمنى آل محمّد بميرد، كافر مرده است; هر كس كه بر دشمنى آل محمّد بميرد، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.

و امام صادق (عليه السلام) فرمود:

فَاِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لَمْ يَخْلُقْ خَلْقاً اَنْجَسَ مِنَ الْكَلْبِ وَاِنَّ النّاصِبَ لَنا أهْلَ الْبَيْتِ لاََنْجَسُ مِنْهُ (2)

خداوند خلقى را نجس تر از سگ نيافريد و ناصب ما اهل البيت از آن نجس تر است.
[ 1ـ «قُصَىّ» ـ به ضمّ قاف و تشديد «ياء» ـ نام چهارمين جدّ پيغمبر است.

2ـ وسائل الشّيعه، (چاپ جديد)، ج 1، ص 159.
]

اين نوع از ولاء اگر به اهل البيت نسبت داده شود و آنها را «صاحب ولاء» بخوانيم بايد بگوييم «ولاء قرابت» و اگر به مسلمانان، از نظر وظيفه اى كه در باره علاقه به اهل البيت دارند، نسبت دهيم بايد بگوييم «ولاء محبّت».

در اينكه مادّه «ولاء» در مورد محبّت استعمال شده است ظاهراً جاى بحث نيست. مخصوصاً در زيارات، زياد به اين معنى بر مى خوريم، از قبيل مُوال لِمَنْ والاكُمْ وَمُعاد لِمَنْ عاداكُمْ كه بى شبهه معنى اش اين است من دوست كسانى هستم كه شما را دوست مى دارند و دشمن كسانى هستم كه شما را دشمن مى دارند، و يا مُوال لَكُمْ وَلاَِوْلِياءِكُمْ وَمُعاد لاَِعْدائِكُمْ و امثال اين ها كه زياد است.

بحث در دو جهت ديگر است: يكى اينكه آيا خصوص كلمه «ولىّ» به معناى دوست استعمال شده است يا خير؟ ديگر اينكه معناى «ولىّ» در خصوص آيه كريمه اِنَّما وَليُّكُمُ اللّهُ كه ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را اثبات مى كند به چه معنى استعمال شده است؟

بعضى معتقدند در قرآن هر جا كه اين كلمه به كار رفته و ابتداءً توهّم مى رود كه به معناى «دوست» است پس از دقّت معلوم مى شود كه به اين معنى نيست. مثلاً معناى اَللّهُ وَلِىُّ الَّذينَ آمَنوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النّورِ (1) اين نيست كه خدا دوست اهل ايمان است، بلكه اين است كه خداوند با عنايت خاصّ خود متصرّف در شؤون اهل ايمان است و اهل ايمان در حفظ و صيانت خاصّ پروردگارند. و همچنين معناى اَلا اِنَّ اَوْلِياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنونَ (2) اين نيست كه بر دوستان خدا ترسى نيست. در اينجا كلمه «ولىّ» از قبيل فعيل به معناى مفعول است. پس معنى چنين مى شود: كسانى كه خداوند ولىّ امر آنها و متصرّف در شؤون آنهاست، مورد ترس و نگرانى نمى باشند. و همچنين معناى آيه وَ الْمُؤْمِنونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلياءُ بَعْض اين نيست كه مؤمنين دوستان يكديگرند بلكه اين است كه مؤمنين نسبت به يكديگر متعهّد و در شؤون يكديگر متصرّف و در سرنوشت يكديگر مؤثّرند و لهذا بعد مى فرمايد: يَأْمُرونَ بَالْمَعْروفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ.

از اينجا جواب سؤال دوم هم روشن شد. در آيه مورد نظر، مقصود اين نيست كه خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) دوستان شمايند، بلكه اين است كه اختياردار و ذى حق در تصرّف در شؤون شما هستند.

و به فرض اينكه استعمال كلمه «ولىّ» به معناى «دوست» صحيح باشد، در اينجا مناسبت ندارد كه به صورت حصر گفته شود كه منحصراً ولىّ شما خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) و على (عليه السلام) است. از اينجا معلوم مى شود
[ 1ـ بقره / 257.

2ـ يونس / 62 .
]

كه توجيه برخى مفسّرين اهل سنّت ـ كه گفته اند مفاد اين آيه چيز مهمى نيست، بلكه صرفاً اين است كه على دوست شماست يا على بايد محبوب و مورد علاقه شما باشد (اگر فعيل به معنى مفعول باشد) ـ غلط است.

طبق اين بيان، آيه شريفه اِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ كه ولاء اثباتى خاص است، صرفاً ولاء محبّت نيست، بالاتر است. پس چه نوع ولائى است؟ توضيحاتى كه بعداً داده مى شود مطلب را روشن مى كند.

/ 243