حيات ظاهر و حيات معنى
انسان در باطن حيات ظاهرى حيوانى خود يك حيات معنوى دارد، حيات معنوى انسان كه استعدادش در همه افراد هست از نظر رشد و كمال از اعمالش و اهدافش سرچشمه مى گيرد. كمال و سعادت انسان و همچنين سقوط و شقاوت او وابسته به حيات معنوى اوست كه وابسته است به اعمال و[ 1ـ بقره / 156.
2ـ بقره / 34. ]
نيّات و اهداف او و به اينكه با مركب اعمال خود به سوى چه هدف و مقصدى پيش مى رود.
توجّه ما به دستورهاى اسلامى تنها از جنبه هاى مربوط به زندگى فردى يا اجتماعى دنيوى است. شك نيست كه دستورهاى اسلامى مملوّ است از فلسفه هاى زندگى در همه شؤون. اسلام هرگز مسائل زندگى را تحقير نمى كند و بى اهمّيّت نمى شمارد. از نظر اسلام، معنويّت جدا از زندگى در اين جهان وجود ندارد. همان طور كه اگر روح از بدن جدا شود، ديگر متعلّق به اين جهان نيست و سرنوشتش را جهان ديگر بايد معيّن كند، معنويّت جدا از زندگى نيز متعلّق به اين جهان نيست و سخن از معنويّت منهاى زندگى در اين جهان بيهوده است.
امّا نبايد تصوّر كرد كه فلسفه هاى دستورهاى اسلامى در مسائل زندگى خلاصه مى شود، خير. در عين حال به كار بستن اين دستورات وسيله اى است براى طىّ طريق عبوديّت و پيمودن صراط قرب و استكمال وجود. انسان يك سير كمالى باطنى دارد كه از حدود جسم و مادّه و زندگى فردى و اجتماعى بيرون است و از يك سلسله مقامات معنوى سرچشمه مى گيرد. انسان با عبوديّت و اخلاص خود عملاً در آن سير مى كند، احياناً در همين دنيا و اگر نه، در جهان ديگر كه حجاب برطرف شد همه مقاماتى را كه طى كرده ـ كه همان مقامات و مراتب قرب و در نتيجه ولايت است ـ مشاهده مى نمايد (1) .