امام، حامل ولايت
حضرت معظّمٌ له در باره ثبوت ولايت و حامل آن «امام»، و اينكه جهان انسانى همواره از انسانى كه حامل ولايت باشد (انسان كامل) خالى نيست، مى فرمايند:در ثبوت و تحقّق صراط ولايت كه در وى انسان مراتب كمال باطنى خود را طى كرده و در موقف قرب الهى جايگزين مى شود، ترديدى نيست; زيرا ظواهر دينى بدون يك واقعيّت باطنى تصوّر ندارد و دستگاه آفرينش كه براى انسان ظواهر دينى (مقرّرات عملى و اخلاقى و اجتماعى) را تهيّه نموده و وى را به سوى او دعوت كرده است، ضرورتاً اين واقعيّت باطنى را كه نسبت به ظواهر دينى به منزله روح است آماده خواهد ساخت و دليلى كه دلالت بر ثبوت و دوام نبوّت (شرايع و احكام) در عالم انسانى كرده و سازمان مقرّرات دينى را به پا نگه مى دارد، دلالت بر ثبوت و دوام و فعليّت سازمان ولايت مى كند. و چگونه متصوّر است كه مرتبه اى از مراتب توحيد و يا حكمى كه احكام دين، امر (فرمان) زنده اى بالفعل داشته باشد در حالى كه واقعيّت باطنى كه در بر دارد در وجود نباشد و يا رابطه عالم انسانى با آن مرتبه مقطوع بوده باشد. كسى كه حامل درجات قرب و امير قافله اهل ولايت بوده و رابطه انسانيّت را با اين واقعيّت حفظ مى كند در لسان قرآن (1) «امام» ناميده مى شود. امام يعنى كسى كه از جانب حقّ سبحانه براى پيشروى صراط ولايت اختيار شده و زمام هدايت معنوى را در دست گرفته. ولايت كه به قلوب بندگان مى تابد، اشعّه و خطوط نورى هستند از كانون نورى كه پيش اوست، و موهبت هاى متفرّقه، جوى هايى هستند متّصل به درياى بيكرانى كه نزد وى مى باشد. (2)
در اصول كافى (باب «انّ الائمّة نور اللّه») از ابوخالد كابلى روايت مى كند كه گفت از امام باقر (عليه السلام) از اين آيه سؤال كردم:
فَآمِنوا بِاللّهِ وَرَسولِهِ وَالنّورِ الَّذى اَنْزَلْنا. (3)
به خدا و فرستاده اش و نورى كه فرود آورده ايم ايمان آوريد.
امام ضمن توضيح معناى اين آيه فرمود:
وَ اللّهِ يا اَبا خالِد لَنورُ الاِْمامِ فى قُلوبِ الْمُؤْمِنينَ اَنْوَرُ مِنْ الشَّمْسِ الْمُضيئةِ بِالنَّهارِ..
[ 1ـ رك: تفسير الميزان، ذيل آيه وَ اِذِ ابْتَلى اِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِمات فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً. ( بقره / 124) كه به زيباترين وجهى اين مطلب بيان شده است.
2ـ نشريّه سالانه مكتب تشيع، شماره 2.
3ـ تغابن / 8 .
]
به خدا سوگند ـ اى ابا خالد! ـ كه نور امام در دل مردم با ايمان كه تحت نفوذ و سيطره معنوى او هستند از نور خورشيد در روز روشن تر است.
مقصود اين است كه محدود كردن هدف و مقصد و ظاهر و باطن دستورهاى دينى به آثارى كه از نظر زندگى مترتّب مى شود، و قرب الهى را كه نتيجه مستقيم انجام صحيح اين اعمال است يك امر اعتبارى و مجازى از قبيل تقرّب به ارباب زر و زور در دنيا تلقّى كردن بدون آنكه نقش مؤثّرى در حيات معنوى و واقعى انسان داشته باشد و او را واقعاً در نردبان وجود بالا ببرد، اشتباه بزرگى است. افرادى كه مراتب قرب را واقعاً طى كرده و به عالى ترين درجات آن نائل گشته يعنى واقعاً به كانون هستى نزديك شده اند، طبعاً از مزاياى آن بهره مند شده اند و همان ها هستند كه احاطه بر عالم انسانى دارند و ارواح و ضمائر ديگران را تحت تسلّط مى گيرند و شهيد بر اعمال ديگران اند.
اساساً هر موجودى كه قدمى در راه كمال مقدّر خويش پيش رود و مرحله اى از مراحل كمالات خود را طى كند، راه قرب به حق را مى پيمايد. انسان نيز يكى از موجودات عالم است و راه كمالش تنها اين نيست كه به اصطلاح در آنچه امروز «تمدّن» ناميده مى شود ـ يعنى يك سلسله علوم و فنون كه براى بهبود اين زندگى مؤثّر و مفيد است و يك سلسله آداب و مراسم كه لازمه بهتر زيستن اجتماعى است ـ پيشرفت حاصل كند. اگر انسان را تنها در اين سطح در نظر بگيريم مطلب همين است، ولى انسان راهى و بُعدى ديگر دارد كه از طريق تهذيب نفس و با آشنايى آخرين هدف يعنى ذات اقدس احديّت حاصل مى گردد.