جهانِ هستى، ظهورِ وجود خداوندى
هدف از اين تمثيل دو مطلب است:الف. گذشته از اين كه ذات حق را به صورت پديده اى از پديده هاى جهان، و يا به صورت موجودى در منتهى اليه مكان، و يا به صورت موجودى كه نقشش اين بوده كه جهان را در لحظه اى آغاز كرده است نبايد تصور نمود، اساساً وجود اشياء با مقايسه به وجود خداوند وجود حقيقى نمى باشند بلكه از قبيل «نمود» و «ظهور» است كه پيش از آنكه خود را نشان بدهد «او» را نشان مى دهد. از نظر غير اصيل بودن، نسبت اشياء به ذات حق نظير نسبت «سايه» به «جسم» است.
معمولا در مشرب فلسفى معمولى همان طور كه براى ساير اشياء «وجود» اثبات مى كنيم براى او نيز وجودى اثبات مى كنيم با اين تفاوت كه وجود او قائم به ذات و لايتناهى و ازلى و ابدى است و وجود ساير اشياء قائم به او و ناشى از او و محدود و حادث، اما در حقيقت وجودْ تفاوتى ميان ذات واجب و ساير اشياء نيست.
اما در مشرب ذوقى اهل عرفان و مشرب حكمت متعاليه صدرايى كه با برهان قويم تأييد شده است، وجود اشياء نسبت به عدم وجود است ولى نسبت به ذات بارى لاوجود است، نسبت به ذات بارى از قبيل سايه و صاحب سايه و يا عكس و عاكس است. مولوى مثل خوبى مى آورد، مى گويد:
مرغ بر بالا پران و سايه اش
ابلهى صيّاد آن سايه شود
بى خبر كان عكسِ آن مرغ هواست
تير اندازد به سوى سايه او
تركشش خالى شود در جستجو
مى دود بر خاك و پرّان مرغ وش
مى دود چندانكه بى مايه شود
بى خبر كه اصلِ آن سايه كجاست؟
تركشش خالى شود در جستجو
تركشش خالى شود در جستجو