عدم تأثير اعتقاد به خدا در محاسبات علمى - دروس معارف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس معارف - نسخه متنی

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عدم تأثير اعتقاد به خدا در محاسبات علمى

ب . اما هدف دوم از تمثيلى كه در [ بيان استاد علامه ] آمده اين است كه بدانيم آيا اعتقاد به وجود خداوند در محاسبات علمى ما در مورد شناخت علل طبيعى كه تحت مطالعه علوم است تغييرى مى دهد يا نه؟ و بالعكس آيا شناخت علل طبيعى و مادى اشياء در اين محاسبه فلسفى كه ما را به سوى خداوند رهبرى مى كند تأثيرى دارد يا ندارد؟

توضيح مطلب اين است كه كار علوم ـ چنانكه مى دانيم ـ شناختن آثار و تركيبات و علل پيدايش اشياء است. علم كوشش دارد كه به علل و آثار يك پديده خاص ـ مثلا باران يا بيمارى سرطان ـ پى ببرد، علت مستقيم باران را به دست مى آورد و بعد علت آن علت، و علت علت سوم را، و همين طور... اكنون ببينيم آيا اعتقاد به وجود خداوند در اين محاسبه هاى علمى تأثيرى دارد يا ندارد؟ يعنى آيا لازمه اعتقاد به خداوند اين است كه مثلا براى باران يك علت مادى طبيعى قائل نشويم؟ يا اگر فرضاً قائل شديم، براى علت باران يك علت طبيعى قائل نشويم؟ اگر براى او نيز علت طبيعى قائل شديم بايد بالاخره در يك نقطه علت هاى طبيعى را متوقف كنيم و خداوند را در رأس عامل ها قرار دهيم؟ و اگر سلسله عامل هاى مادى و طبيعى را در جايى متوقف نكنيم خدا را انكار كرده ايم؟ پس علوم در يك حدّ معيّنى حق دارند عامل هاى طبيعى را به ما معرفى كنند و اما اگر بخواهند هر عامل طبيعى را مستند به يك عامل طبيعى ديگر معرفى كنند بر ضدّ فلسفه و علم الهى قيام كرده اند؟! يا چنين نيست؟ اعتقاد به خداوند كوچك ترين تغييرى در محاسبات علمى از نظر ايمان و اعتقاد به علل طبيعى نمى دهد؟

پاسخ منفى است. اثر اعتقاد به وجود خداوند فقط اين است كه اصالت و استقلال و قائم بالذات
[ 1ـ فصلت / 53 .
]

بودن را از جهان مى گيرد; معلوم مى شود قدرتى وجود دارد كه قيّوم جهان است و جهان با تمام طول و عرض و عمقش، و با تمام ابعاد زمانى و مكانى اش، و با سراسر علل و اسباب طبيعى اش به يك نسبت ناشى از ذات اوست. قرار دادن ذات واجب الوجود در رديف يكى از علل و عوامل جهان، و او را به صورت يك «عامل» درآوردن مساوى است با قرار دادن او در ضمن مجموعه جهان و مخلوقات خود او; يعنى او ديگر خدا نيست بلكه مخلوقى از مخلوقات خداست.

/ 243