ب. شرك در خالقيّت; - دروس معارف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس معارف - نسخه متنی

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب. شرك در خالقيّت;

برخى از ملل، خدا را ذات بى مثل و مانند مى دانستند و او را به عنوان يگانه اصل جهان مى شناختند امّا برخى مخلوقاتِ او را با او در خالقيّت شريك مى شمردند. مثلا مى گفتند خداوند مسؤول خلقت «شرور» نيست; شرور آفريده بعضى از مخلوقات است. (1) اين گونه شرك كه شرك در خالقيّت و فاعليّت است، نقطه مقابل توحيد افعالى است. اسلام اين گونه شرك را نيز غيرقابل گذشت مى داند. البتّه شرك در خالقيّت به نوبه خود مراتب دارد كه بعضى از آن مراتب، شرك خفى است نه شرك جلى; بنابراين موجب خروج كلّى از جرگه اهل توحيد و حوزه اسلام نيست.

ج. شرك صفاتى;

شرك در صفات، به علّت دقيق بودن مسأله، در ميان عامّه مردم هرگز مطرح نمى شود. شرك در صفات مخصوص برخى انديشمندان است كه در اين گونه مسائل مى انديشند، امّا صلاحيّت و تعمّق كافى ندارند. اشاعره از متكلّمين اسلامى دچار اين نوع شرك شده اند. اين نوع شرك نيز شرك خفى است و موجب خروج از حوزه اسلام نيست.

د. شرك در پرستش;

برخى از ملل در مرحله پرستش، چوب يا سنگ يا فلز يا حيوان يا ستاره يا خورشيد يا درخت يا دريا را مى پرستيده اند. اين نوع از شركْ فراوان بوده و هنوز هم در گوشه و كنار جهان يافت مى شود. اين شرك، شرك در پرستش است و نقطه مقابل توحيد در عبادت است.

البتّه شرك عملى نيز به نوبه خود مراتب دارد. بالاترين مراتبش كه سبب خروج از حوزه اسلام است همان است كه گفته شد و شرك جلى خوانده مى شود. امّا انواع شرك خفى وجود دارد كه اسلام در برنامه توحيد عملى با آن ها سخت مبارزه مى كند. بعضى از شرك ها آن اندازه ريز و پنهان است كه با ذرّه بين هاى بسيار قوى نيز به زحمت قابل ديدن است. در حديث است از رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) :

اَلشِّرْكُ اَخْفى مِنْ دَبيبِ الذَّرِّ عَلَى الصَّفا فِى اللَّيْلَةِ الظَّلْماءِ، وَ اَدْناهُ يُحِبُّ عَلى شَىْء مِنَ الْجَوْرِ
[ 1ـ بدبختى ها، كژى ها، عيب ها و نقص ها و خلاصه همه حوادث و وقايع نامطلوب را در اصطلاح «شُرور» مى گويند. در نحوه انتساب شرور به خداوند بحثهاى مفصّلى در كتاب عدل الهى شده است. ]

وَ يُبْغِضُ عَلى شَىْء مِنَ الْعَدْلِ وَ هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّ وَ الْبُغْضُ فِى اللّهِ. قالَ اللّهُ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونى يُحْبِبْكُمُ اللّهُ. (1)

شرك (راه يافتن شرك) مخفى تر است از رفتن مورچه بر سنگ صاف در شب تاريك. كمترين شرك اين است كه انسان كمى از ظلم را دوست بدارد و از آن راضى باشد و يا كمى از عدل را دشمن بدارد. آيا دين چيزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن براى خداست؟ خداوند مى فرمايد بگو اگر خدا را دوست مى داريد مرا (دستورات مرا كه از جانب خداست) پيروى كنيد تا خداوند شما را دوست بدارد.

اسلام هرگونه هواپرستى، جاه پرستى، مقام پرستى، پول پرستى، شخص پرستى را شرك مى شمارد. قرآن كريم در داستان برخورد موسى و فرعون، جابرانه فرمان راندن فرعون بر بنى اسرائيل را «تعبيد» (بنده گرفتن) مى خواند. از زبان موسى در جواب فرعون مى گويد: «وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَىَّ اَنْ عَبَّدْتَ بَنى اِسْرائيلَ (2) يعنى تو بنى اسرائيل را بنده خود ساخته اى و آنگاه بر من منّت مى گذارى كه هنگامى كه در خانه تو بودم چنين و چنان شد؟! بديهى است كه بنى اسرائيل نه فرعون را پرستش مى كردند و نه بردگان فرعون بودند، بلكه صرفاً تحت سيطره طاغوتى و ظالمانه فرعون قرار داشتند كه در جاى ديگر از زبان فرعون اين غلبه و سيطره ظالمانه را نقل مى كند كه: «اِنّا فَوْقَهُمْ قاهِرونَ (3) آنان زيردست ما و ما فوق آن ها هستيم و قاهر بر آن ها. و هم در جاى ديگر از زبان فرعون نقل مى كند كه: وَ قَوْمُهُما لَنا عابدونَ (4) يعنى خويشاوندان موسى و هارون (بنى اسرائيل) بندگان ما هستند. در اين آيه كريمه كلمه «لَنا» (از براى ما) بهترين قرينه است بر اينكه مقصودْ پرستش نيست، زيرا فرضاً بنى اسرائيل مجبور به پرستش بودند، فرعون را پرستش مى كردند نه همه فرعونيان را. آن چيزى كه از ناحيه فرعون و همه فرعونيان (به اصطلاح قرآن «ملأ» فرعون) بر بنى اسرائيل تحميل شده بود اطاعت اجبارى بود.

على (عليه السلام) در خطبه «قاصعه» آنگاه كه محكوميّت بنى اسرائيل در چنگال فرعون و تسلّط ظالمانه فرعون را شرح مى دهد با تعبير «بنده گرفتن» ذكر مى كند، مى فرمايد:

اِتَّخَذَتْهُمُ الْفَراعِنَةُ عَبيداً.

فراعنه آنان را عبد خود قرار داده بودند.
[ 1ـ تفسير الميزان (متن عربى)، ذيل آيه قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبّونَ اللّهَ فَاتَّبِعونى.

2ـ شعراء / 22.

3ـ اعراف / 127.

4ـ مؤمنون / 47.
]

آنگاه اين بندگى را به اين صورت توضيح مى دهد:

فَساموهُمُ الْعَذابَ وَ جَرَّعوهُمُ المِرارَ فَلَمْ تَبْرَحِ الْحالُ بِهِمْ مِنْ ذُلِّ الْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ لايَجِدونَ حيلَةً فِى امْتِناع وَ لاسَبيلا اِلى دِفاع.

فراعنه آن ها را تحت شكنجه قرار دادند، جرعه هاى تلخ به آن ها نوشانيدند، در ذلّت هلاكت كننده و در مقهوريّت ناشى از سلطه ظالمانه دشمن بسر مى بردند و راهى براى خوددارى يا دفاع نداشتند.

از همه صريح تر و روشن تر مفاد آيه كريمه وعده خلافت الهى به اهل ايمان است كه مى فرمايد:

وَعَدَاللّهُ الَّذينَ آمَنوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدونَنى لايُشرِكونَ بى شَيْئاً. (1)

خداوند نويد داده به آنان كه ايمان آورده و شايسته عمل كرده اند كه آن ها را خلافت زمين دهد آنچنانكه پيش از آن ها به كسانى ديگر خلافت زمين داد، دينى را كه خداوند براى آن ها پسنديده است منتشر سازد و ترس آن ها را تبديل به امنيّت نمايد. مرا عبادت كنند و چيزى را شريك من قرار ندهند.

جمله آخر اين آيه كه ناظر به اين است كه آنگاه كه حكومت حق و خلافت الهى برقرار مى شود اهل ايمان از قيد اطاعت هر جبّارى آزادند، به اين صورت بيان شده كه تنها مرا عبادت مى كنند و شريكى براى من نمى سازند. از اين معلوم مى شود كه از نظر قرآن هر اطاعت امرى عبادت است; اگر براى خدا باشد اطاعت خداست و اگر براى غير خدا باشد شرك به خداست.

اين جمله عجيب است كه فرمانبردارى هاى اجبارى كه از نظر اخلاقى به هيچ وجه عبادت شمرده نمى شود از نظر اجتماعى عبادت شمرده مى شود. رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) فرمود:

اِذا بَلَغَ بَنُو الْعاصِ ثَلثينَ اِتَّخَذوا مالَ اللّهِ دُوَلاً وَ عِبادَاللّهِ خِوَلاً وَ دينَ اللّهِ دَخَلاً. (2)

هرگاه اولاد عاص بن اميه (جدّ مروان حكم و اكثريّت خلفاى اموى) به سى تن رسد، مال خدا را ميان خود دست به دست مى كنند، بندگان خدا را بنده خود قرار مى دهند و دين خدا را مغشوش مى سازند.

اشاره است به ظلم و استبداد امويان. بديهى است كه امويان نه مردم را به پرستش خود مى خواندند
[ 1ـ نور / 55 .

2ـ شرح ابن ابى الحديد، خطبه 128.
]

و نه آن ها را مملوك و برده خود ساخته بودند، بلكه استبداد و جبّاريّت خود را بر مردم تحميل كرده بودند. رسول خدا (صلى الله عليه وآله) با آينده نگرى الهى خود، اين وضع را نوعى شرك و رابطه «ربّ و مربوبى» خواند.

/ 243