نقد نظر اشاعره در مرز توحيد و شرك;
آيا اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثير و تأثّر و سببيّت و مسبّبيّت، شرك است (شرك در خالقيّت و فاعليّت)؟[ حقيقت آن است كه ] اعتقاد به تأثير و سببيّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نيز ـ با توجّه به اينكه همان طور كه موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تأثير هم ندارند، موجودند به وجود او و مؤثّرند به تأثير او ـ شرك در خالقيّت نيست بلكه متمّم و مكمّل اعتقاد به خالقيّت خداوند است. آرى، اگر براى مخلوقات از نظر تأثير، استقلال و تفويض قائل بشويم و چنين بينديشيم كه نسبت خداوند به جهان، نسبت صنعتگر است به صنعت (مثلا سازنده اتومبيل و اتومبيل) كه صنعت در پيدايش خود نيازمند به صنعتگر است ولى پس از آنكه ساخته شد كار خود را طبق مكانيسم خود ادامه مى دهد; اگر چنين بينديشيم كه عوامل جهان ـ آب، باران، برق، حرارت، خاك، گياه، حيوان، انسان و غيره ـ نسبتشان با خداوند چنين نسبتى است (چنانكه معتزله احياناً چنين نظرى داده اند) قطعاً شرك است. مخلوق، در حدوث و بقا نيازمند به خالق است; در بقا و در تأثير همان اندازه نيازمند است كه در حدوث. جهانْ عين فيض، عين تعلّق، عين ارتباء عين وابستگى و عين «از اويى» است; از اين رو تأثير و سببيّت اشياء، عين تأثير و سببيّت خداوند است; خلاّقيّت قوّه ها و نيروهاى جهان ـ اعمّ از انسان و غير انسان ـ عين خلاّقيّت خداوند و بسط فاعليّت اوست، بلكه اعتقاد به اينكه نقش داشتن اشياء در كار عالم شرك است، شرك است، زيرا اين اعتقاد ناشى از اين نظر است كه ناآگاهانه براى ذات موجودات، استقلالى در مقابل ذات حق قائل شده ايم و از اين رو اگر موجودات نقشى در تأثير داشته باشند تأثيرات
به قطب هاى ديگر نسبت داده شده است. پس مرز توحيد و شرك اين نيست كه براى غير خداوند نقشى در تأثيرات و سببيّت ها قائل بشويم يا نشويم.