ب. اصل ترتيب; - دروس معارف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دروس معارف - نسخه متنی

نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب. اصل ترتيب;

فيض الهى يعنى فيض هستى ـ كه سراسر جهان را در بر گرفته ـ نظام خاص دارد. نوعى تقدّم و تأخّر و علّيّت و معلوليّت و سببيّت و مسبّبيّت ميان موجودات و مخلوقات حكمفرماست كه غيرقابل تخلّف است; يعنى هيچ موجودى نمى تواند از مرتبه خاصّ خود تجاوز و تجافى كند و مرتبه موجودى ديگر را اشغال نمايد. لازمه درجات و مقامات داشتنِ مراتب هستى اين است كه ميان آن ها نوعى اختلاف از نظر نقص و كمال و شدّت و ضعف حكمفرما باشد. اختلاف و تفاوت به اين معنى كه لازمه مراتب هستى است، تبعيض نيست كه ضدّ حكمت و ضدّ عدل شمرده شود; آنگاه

تبعيض است كه دو موجودْ قابليّت يك درجه معيّن از كمال را داشته باشند و به يكى داده شود و از ديگرى دريغ گردد، امّا آنجا كه اختلافها و تفاوت ها به قصورهاى ذاتى برمى گردد، تبعيض نيست.

ج. اصل كلّيت;

اشتباه ديگر انسان كه از مقايسه خدا با خودش پيدا مى شود اين است كه انسان تصميم مى گيرد در زمان معيّن ومكان معيّن ـ و البته تحت شرايط حاكم معيّن ـ خانه اى بسازد و مى سازد. يك مقدار آجر و گل و سيمان و آهن را كه هيچ رابطه ذاتى با يكديگر ندارند با يك سلسله پيوندهاى مصنوعى به يكديگر مربوط مى سازد و نتيجه آن ها ساختمان معيّنى است به نام خانه مسكونى.

خداوند چطور؟ آيا كار خداوند از اين قبيل است؟ آيا صنع متقن الهى از نوع پيوند مصنوعى و عاريتى ايجاد كردن ميان چند امر بيگانه است؟

ايجاد اين گونه پيوندهاى مصنوعى و عاريتى كار مخلوقى از قبيل انسان است كه جزئى از اين نظام است و در محدوده اى معيّن، از قوا و نيروها و خاصيّت هاى موجود و مخلوق اشياء بهره گيرى مى كند; كار مخلوقى است كه فاعليّتش و خالقيّتش در حدّ فاعليّت حركت است نه در حدّ فاعليّت ايجادى; يعنى در اين حدّ است كه حركتى ـ آن هم قَسْرى نه طبعى ـ در يك شئ موجود به وجود مى آورد. امّا خداوند، فاعل ايجادى است، او ايجاد كننده اشياء با همه قوا و نيروها و خاصيّت ها و خصلت هاى آن هاست.

مثلا انسان از آتش موجود و برق موجودبهره گيرى مى كند و ترتيب اين كار جزئى خود را طورى مى دهد كه در يك لحظه و يك مورد كه برايش مفيد است از آن استفاده كند و در لحظه ديگر و شرايط ديگر كه مضر به حال اوست اثر آتش يا برق ظاهر نشود. ولى خداوند، خالق و به وجودآورنده برق و آتش است با همه خاصيّت هاى آن ها. لازمه وجود برق و آتش اين است كه گرم كنند يا حركت ايجاد كنند يا بسوزانند. خدا برق يا آتش را براى شخص خاص و مورد خاص نيافريده كه مثلا كلبه فقير را گرم كند امّا جامه او را اگر در آتش افتاد نسوزاند. خدا آتش را خلق كرده كه خاصيّتش احتراق است; پس آتش را در كلّيتش در نظام عالم بايد در نظر گرفت كه وجودش لازم و مفيد و موافق حكمت است نه در جزئيّتش، كه در فلان مورد جزئى براى فلان غرض فردى و شخصى آيا مفيد و خير و حكمت است يا نه؟

به عبارت ديگر، علاوه بر اينكه در حكمت الهى، غايت را بايد غايت فعل گرفت نه غايت فاعل، و حكيم بودن خدا به معنى ايجاد بهترين نظام براى رسانيدن موجودات به غايات آن هاست نه به معنى فراهم كردن بهترين وسيله براى خروج خودش ازنقص به كمال و از قوّه به فعل و براى وصول به اهداف

كماليه خود ـ آرى، علاوه بر اين ـ بايد بدانيم كه غايات افعال الهى غايات كلّيه است نه غايات جزئيّه; غايت خلق آتش، احتراق است به طور كلّى، نه فلان احتراق جزئى كه احياناًبه حال يك فرد مفيد است و يا احتراق جزئى ديگر كه احياناً به حال فرد ديگر زيانبار است.





/ 243