منشأ پندار تعارض
علّت اينكه اين دو دسته متعارض شناخته شده اند اين است كه به عقيده متكلّمين و برخى از مفسّرين لازمه اينكه همه چيز به تقدير الهى باشد اين است كه انسان آزاد نباشد; آزادى با مقدّر بودن سازگار نيست، و لازمه اينكه همه چيز در علم خدا گذشته است، اين است كه همه چيز بايد جبراً و بدون اختيار صورت گيرد، و الاّ علم خدا جهل خواهد بود.و از آن طرف، لازمه اينكه انسان خودْ عامل مؤثّر در خوشبختى و بدبختى خود باشد و سرنوشت خود را در اختيار داشته باشد كه خوب كند يا بد، اين است كه تقديرى قبلى در كار نباشد. پس يك دسته از اين دو دسته آيات بايد تأويل شوند.
معتزله آيات تقدير را تأويل كردند و اشاعره آيات اختيار را.
على هذا اگر نظر سومى باشد كه بتواند اين تعارض ظاهرى را حلّ كند و هيچ گونه منافاتى بين قضا و
[ 1ـ شورى / 20.
2ـ اسراء / 18 ـ 20.
]
قدر الهى به طور مطلق ـ يعنى علم سابق و ماضى و نافذ الهى و مشيّت مطلقه او ـ و بين اختيار و آزادى بشر و در دست داشتن او سرنوشت خود را قائل نباشد، احتياجى به تأويل هيچ يك از اين دو دسته آيات نخواهد بود.
چنانكه خواهيم گفت مطلب از همين قرار است; يعنى نظر سومى وجود دارد كه هيچ گونه تناقض و تعارضى ميان اين دو دسته از آيات نمى بيند.
[ براى تبيينِ اين نظر مطالبى توضيح داده خواهد شد. در ابتدا بايد ببينيم واژه قضا و قدر دقيقاً به چه معناست. ]