قضا و قدر
«قضا» به معنى حكم و قطع و فيصله دادن است. قاضى را از اين جهت قاضى مى گويند كه ميان متخاصمين حكم مى كند و به كار آن ها فيصله مى دهد. در قرآن كريم اين كلمه زياد استعمال شده، چه در مورد بشر و چه در مورد خدا و چه در مورد قطع و فصل قولى كه سخنى موجب قطع و فصلى بشود و چه در مورد قطع و فصل عملى و تكوينى كه حقيقتى از حقايق موجب قطع و فصل گردد.قَدَر به معنى اندازه و تعيين است. اين كلمه نيز به همين معنى در قرآن كريم زياد استعمال شده است.
حوادث جهان از آن جهت كه وقوع آن ها در علم و مشيّت الهى قطعيّت و تحتُّم يافته است، مقضىّ به قضاى الهى مى باشند و از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيّت مكانى و زمانى آن ها تعيين شده است، مقدّر به تقدير الهى مى باشند.
قانون علّيت و سرنوشت محتوم، سه ديدگاه
[ مطلب ديگرى كه بايد بيان كنيم آن است كه ] به طور كلّى در باره حوادثى كه در جهان واقع مى شود سه گونه مى توان نظر داد:نظر اول;
يكى اينكه بگوييم حوادث با گذشته خود هيچ گونه ارتباطى ندارد; هر حادثه در هر زمان كه واقع مى شود مربوط و مديون امورى كه بر او تقدّم دارند (چه تقدّم زمانى و چه غيرزمانى) نيست; نه اصل وجود او به امور قبلى مربوط و متّكى است و نه خصوصيّات و شكل و مختصّات زمانى و مكانى و اندازه و حدود او مربوط به گذشته است و در گذشته تعيين شده است.البتّه با اين فرض، سرنوشت معنى ندارد. سرنوشت هيچ موجودى قبلا، يعنى در مرتبه وجود يك
موجود ديگر، تعيين نمى شود، زيرا رابطه وجودى ميان آن ها نيست. مطابق اين نظر بايد اصل علّيت را يكسره انكار كنيم و حوادث را با گزاف و اتّفاق و صورت غير علمى توجيه كنيم.
اصل علّيت عمومى و پيوند ضرورى و قطعى حوادث با يكديگر و اينكه هر حادثه اى تحتُّم و قطعيّت خود را و همچنين تقدُّر و خصوصيّات وجودى خود را از امرى يا امورى مقدّم بر خود گرفته است، امرى است مسلّم و غيرقابل انكار. اصل علّيت و اصل ضرورت علّى و معلولى و اصل سنخيّت علّى و معلولى را از اصول متعارفه همه علوم بشرى بايد شمرد. (1)