نظر اول;
يكى اينكه بگوييم حوادث با گذشته خود هيچ گونه ارتباطى ندارد; هر حادثه در هر زمان كه واقع مى شود مربوط و مديون امورى كه بر او تقدّم دارند (چه تقدّم زمانى و چه غيرزمانى) نيست; نه اصل وجود او به امور قبلى مربوط و متّكى است و نه خصوصيّات و شكل و مختصّات زمانى و مكانى و اندازه و حدود او مربوط به گذشته است و در گذشته تعيين شده است.البتّه با اين فرض، سرنوشت معنى ندارد. سرنوشت هيچ موجودى قبلا، يعنى در مرتبه وجود يك
موجود ديگر، تعيين نمى شود، زيرا رابطه وجودى ميان آن ها نيست. مطابق اين نظر بايد اصل علّيت را يكسره انكار كنيم و حوادث را با گزاف و اتّفاق و صورت غير علمى توجيه كنيم.
اصل علّيت عمومى و پيوند ضرورى و قطعى حوادث با يكديگر و اينكه هر حادثه اى تحتُّم و قطعيّت خود را و همچنين تقدُّر و خصوصيّات وجودى خود را از امرى يا امورى مقدّم بر خود گرفته است، امرى است مسلّم و غيرقابل انكار. اصل علّيت و اصل ضرورت علّى و معلولى و اصل سنخيّت علّى و معلولى را از اصول متعارفه همه علوم بشرى بايد شمرد. (1)
نظر دوم;
نظر ديگر اينكه براى هر حادثه علّت قائل بشويم، ولى نظام اسباب و مسبّبات را و اينكه هر علّتى معلولى خاصّ ايجاب مى كند و هر معلولى از علّت معيّن امكان صدور دارد، منكر شويم و چنين پنداريم كه در همه عالم و جهان هستى يك علّت و يك فاعل بيشتر وجود ندارد و آن ذات حقّ است; همه حوادث و موجودات مستقيماً و بلاواسطه از او صادر مى شوند; اراده خدا به هر حادثه اى مستقيماً و جداگانه تعلّق مى گيرد; چنين فرض كنيم كه قضاى الهى يعنى علم و اراده حقّ به وجود هر موجودى، مستقل است از هر علم ديگر و قضاى ديگر. در اين صورت بايد قبول كنيم كه عاملى غير از خدا وجود ندارد. علم حقّ در ازل تعلّق گرفته كه فلان حادثه در فلان وقت وجود پيدا كند و قهراً آن حادثه در آن وقت وجود پيدا مى كند و هيچ چيزى هم در وجود آن حادثه دخالت ندارد. افعال و اعمال بشر يكى از آن حوادث است. اين افعال و اعمال را مستقيماً و بلاواسطه قضا و قدر، يعنى علم و اراده الهى، به وجود مى آورد و امّا خود بشر و قوّه و نيروى او دخالتى در كار ندارد; اين ها صرفاً يك پرده ظاهرى و يك نمايش پندارى هستند.اين همان مفهوم جبر و سرنوشت جبرى است و اين همان اعتقادى است كه اگر در فرد يا قومى پيدا شود زندگى آن ها را تباه مى كند.
اين نظر، گذشته از مفاسد عملى و اجتماعى كه دارد، منطقاً محكوم و مردود است و از نظر براهين عقلى و فلسفى ـ چنانكه در محلّ خود گفته شده است ـ ترديدى در بطلان اين نظر نيست. نظام اسباب و مسبّبات و رابطه علّى و معلولى بين حوادث، غيرقابل انكار است. نه تنها علوم طبيعى و مشاهدات حسّى و تجربى بر نظام اسباب و مسبّبات دلالت مى كند، در فلسفه الهى متقن ترين براهين بر اين مطلب اقامه شده است. به علاوه قرآن كريم نيز اصل علّيت عمومى و نظام اسباب و مسبّبات را تأييد كرده است.
[ 1ـ رجوع شود به جلد سوم اصول فلسفه و روش رئاليسم.
]