مجيد رضايى تشيع به عنوان يكى از دو گروه اصلى جامعه اسلامى از بدو تكون تا زمان حاضر حوادث بسيارى را به خود ديده است. جريان غمناك كنار زدن اهل بيت پيامبر(ص) از مقام امامت جامعه اسلامى، عواقب تلخ و جبرانناپذيرى را بر مسلمانان وارد كرد. از همان اوان، گروهى اندك وظيفه خود مىدانستند كه براساس تاكيدات پيامبر(ص)، پيروى از اهل بيت را مرام خود قرار دهند و در تفسير دين از آنها استفاده نمايند. رشد تشيع در مراحل مختلف تاريخ اسلام، كه با فداكارى ائمه(ع) و ياران مخلص آنها حاصل شد، مقابله جدى حكومتهاى جابرانه زمان را به دنبال داشت. اطلاعات محدودى كه از آن زمان به ما رسيده است، ترسيم صحيح تاريخ تشيع را با دشوارى مواجه مى كند. محققان متعهد بايد با تلاش پىگير سعى در كشف آن حوادث داشته باشند و با بررسى دقيق متون اسلامى، اين امر لازم را تحقق بخشند. كوششهاى بسيارى در طول زمان اين امر را تا حدى روشن نموده و مورخان بسيارى با تحليل و بررسى روايات و اخبار سعى در ترسيم صحيح تاريخ تشيع داشتهاند. استاد سيد حسين مدرسى طباطبائى هم با همتبلند و تلاش فراوان و بررسى متون دورههاى اول تاريخ اسلام اين امر را دنبال كردهاند و با مراجعه و تتبع فراوان در متون اسلامى سعى كردهاند سيرى تاريخى به احاديث و اخبار بدهند و با كنار هم نهادن آنها تاريخ تشيع را نمايان سازند. در مقاله «تكامل مفهوم امامت در بعد سياسى و اجتماعى» كه ترجمه آن در مجله وزين نقدونظر (شماره78) به چاپ رسيده، ايشان به بررسى مفهوم امامت در ديدگاه تشيع و تحولاتى كه اين مفهوم در نظر شيعيان در دورههاى مختلف حيات ائمه(ع) پيدا كرده است، پرداختهاند. مقاله حاوى نكات مهمى در تاريخ شيعه است كه شايسته است اهل تحقيق به آن توجه كافى مبذول دارند. آنچه در ذيل مىآيد نگاهى استبه اين مقاله از دريچه نقد، و تلاش شده تا با مراجعه به مداركى كه نويسنده محترم معرفى كرده و بررسى استفادهاى كه از آنها در مقاله صورت گرفته، صحيح و سقيم آن نمايانده شود. برخى از اين مواردعبارتند از: 1. در صفحه17 مجله نقدونظر (شماره78) آمده است كه تا پايان قرن اول هجرى، جنبش تشيع فقط در مساله سياسى احقاق حق اهل بيت پيامبر(ص) در حاكميت، راه خود را از سواد اعظم جامعه مسلمانان جدا كرده بود. مفهوم اين گفته، تبعيت تشيع در مسائل فقهى و حقوقى و اعتقادى از همه مسلمانان است. در قرن اول هنوز فرقههاى مختلف پديد نيامده بود و راى صحابه مورد توجه بود. با وجود اختلاف آراء صحابه، به خاطر سادگى مسائل و نبود شبهات مختلف و پيچيده كه در قرن دوم پديد آمد، هنوز در جامعه گروههاى مستقل متمايزى كه در موارد زيادى اختلاف نظر داشته باشند قابل تشخيص نبود. برطبق نقل تاريخ، در مباحث فقهى مانند حج تمتع، متعه، جواز جمع نمازهاى ظهر و عصر يا مغرب و عشا، فصول اذان و... اختلاف شديدى وجود داشته است و هر گروه از صحابه راى خاصى را دنبال مىكردهاند.شيعه نيز در اين ميان به راى اهل بيت عمل مى كرد. [1]همچنين تفسير برخى از مباحث اعتقادى مانند جبر و اختيار، صفات خداوند، قضا و قدر، مقام انبيا و... براساس احاديثى كه از راويان اهل سنت، مانند ابوهريره، رسيده با آنچه در كلام اميرالمؤمنين(ع) آمده است تفاوت بسيارى دارد. [2]با اين همه به خاطر اين كه منازعات سياسى در راس مسائل جامعه قرار داشت، اختلافات عقيدتى و فقهى مهم جلوه نمىنمود. ولى در قرن دوم و با ترجمه كتابهاى تمدن ايران و روم و پيدايش مسائل جديد فقهى، كه در احاديث منقول از پيامبر(ص) به آنها پرداخته نشده بود، فقهاى عامه با توسل به قياس و استحسان، مسائل را پاسخ دادند و اين امر زمينه اساسى براى جدايى فقه اهل سنت و فقه تشيع از يكديگر شد. بنابراين نمىتوان گفت كه در قرن اول هجرى، شيعه جز در يك مساله، از سواد اعظم مسلمانان تبعيت مىكرد. 2. در صفحه 19 (ستون اول) آمده است: «به نظر مىرسد كه دستكم از اواخر قرن اول هجرى انتظار و اعتقاد به ظهور يك منجى و رهايىبخش از دودمان پيامبر(ص)... در همه قشرهاى جامعه اسلامى وجود داشته است.»