چنانکه اشاره شد پدر شيخ به پيشنهاد شيخ علي منشار در ايران اقامت اختيار کرد و در اين هنگام شيخ که هنوز دوران کودکي ميسپرده در معيت پدر بوده در اينجا مناسب است بدانيم، هنگام ورود به ايران شيخ در چه سني بوده تولد شيخ را در سال 935 نوشتهاند[1] و چنانکه اشاره کرديم پدر شيخ(شيخ حسين) از خواص شهيد ثاني بوده[2] و حتي در سفرهاي آنجناب ملازمت داشته. چنانکه تولد بهاء الدين نيز در بعلبک[3] و در زمانيکه شهيد عهدهدار تدريس مدرسه نوريه آنشهر بوده رخ داده[4] و چون شهيد بسال 966 مقتول گرديد شيخ حسين قهرا از بعلبک رخت سفر بست بنابر اين هنگاميکه والد شيخ ويرا بهمراهي خود از بعلبک منتقل ساخته ميبايست پس از سال مزبور(يعني فوت شهيد در 966) و قهرا پس از 13 سالگي شيخ بوده ولي صاحب لؤلؤة البحرين ورود شيخ را به ايران در سن هفت سالگي نقل ميکند و اين سخن را گفته عالم آراء (در صغر با والده ماجدهاش بولايت عجم آمده و بجد و جهد تمام حسب وراثةالاباء و والاجداد تحصيل علوم و کسب کمالات مشغول گشته) تقويت ميکند زيرا تعبير به(صغر سن) ميرساند که سن شيخ کمتر از 13 سالگي(که نوعا تعبير به اوان بلوغ ميشود) بوده. و بنابراين بايد بگوئيم که مادر شيخ به تنهائي در سال 960 که هفت سال پس از ولادت شيخ است ويرا با خود به ايران آورده و پدر شيخ که در اين هنگام در معيت شهيد بوده پس از فوت استاد و مصاحب خود به زن و فرزند ملحق شده. و بعيد نيست در اين مدت شيخ و مادرش بر شيخ علي منشار که اصلا از مهاجرين جبل عامل بوده وارد شده باشند. و حتي از محبتي که شيخ منشار به شيخ حسين در معرفي وي نزد شاه طهماسب نمود. ونيز از تزويج يگانه دختر خود به شيخ ميتوان حدس زد که شيخ از ناحيه مادر با منشار قرابت داشته باري شيخ در ده سالگي که پدرش در اصفهان و قزوين اقامت داشته به تکميل تحصيلات پرداخت و از اساتيد فن که به کثرت در اين شهر(اصفهان و قزوين) ميزيستند کسب کمال نمود و چون بعنفوان شباب رسيده بود با دختر شيخ علي منشار که در آنزمان شيخ الاسلام اصفهان و مقتداي انام بود[5] مواصلت کرد دختر منحصر بفرد شيخ منشار که خود زني فاضله و با کمال بود[6] بازدواج شيخ درآمد و باحتمال قوي بهمراهي پدر بصوب مشهد رهسپار و پس از مدتي در خدمت پدر بهرات منتقل شده و 8 سال نيز در آنجا اقامت داشته آنگاه که پدر بصوب حج بار سفر بست شيخ که نيز عازم همراهي وي بوده تا اصفهان و قزوين با پدر مصاحبت داشت ولي چون شاه طهماسب با رفتن شيخ موافقت ننمود و او را بجاي پدر و بمناصب وي گماشت. قهرا ميبايست شيخ دوباره بهرات رفته باشد و چون در همين سال شاه طهماسب بديگر سراي منتقل شده ديگر ضرورتي براي اقامت شيخ در هرات وجود نداشت بظن قوي شيخ باصفهان يا قزوين منتقل شده و با نبوغي که در وي سراغ داريم يکي از استوانههاي علمي زمان و مشاراليه بالبنان آن سامان گرديده خاصه انتساب وي به شيخ حسين(صهريت و دامادي) شيخ علي منشار و سابقه شيخ الاسلامي هرات براي اشتهار وي کمک بسزائي داشته و چيزي نگذشته که شيخ منشار بدرود جهان گفته و مناصب روحاني وي بدامادش منتقل گرديده است.