شهود - پیمان نامه ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیمان نامه ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) (2) - نسخه متنی

سید علی اکبر واعظ موسوی (محب الاسلام)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهود

(کسانيکه جانب راست پيمان نامه، شهادت خود نوشته اند:)

«يحيي بن اکثم» بمضمون اين مکتوب از پشت و روي آن گواهي ميدهد، و از خدا ميخواهد که به اميرالمومنين و عموم مسلمين برکت اين عهد و پيمان را نشان دهد، بخط خود نوشت در تاريخي که اين پيمان نامه نوشته شده است:

«عبدالله بن طاهر بن حسين» شهادت خود را ثبت کرد، در اين تاريخ. گواهي ميدهد:

«حماد بن نعمان» بمضمون اين پيمان نامه از پشت و روي. «بشر بن معتمر» بدست خود نوشت و گواهي ميدهد بمانند آن در همين تاريخ.

گواهانيکه طرف چپ عهدنامه شهادت نوشته اند:

گواهي و فرمان ذوالرياستين:‌ «فرمان داد اميرالمومنين (اطال الله بقائه) بدين نامه، که عهد و پيمان است (و اميدواريم که بدان از صراط بگذرد) که پشت و روي اين پيمان را در حرم سيد ما رسول خدا (ص) بين روضه و منبر، بخوانند و بالاي سر حضار و مقابل چشم ها و گوش هاي بزرگان بني هاشم، و ساير اولياء و نوادگان آنها قرائت شود، پس از استيفاء شروط بيعت، طوريکه اميرالمومنين از سوي خود بر عموم مسلمين اتمام حجت نموده، تا شبهاتيکه مردم نادان کرده اند باطل سازد: و ماکان الله ليذر المومنين علي ما انتم عليه نوشت فضل بن سهل بامر المومنين بتاريخ متن[4].

[1] . ابن خلدون (مقدمه ص 334 ط مصر) گويد اصل «جفر» آنستکه هارون بن سعيد عجلي رئيس زيديه کتابي داشت که از امام جعفر صادق (ع) روايت ميکرد و در آن کتاب وقايع آينده که براي عموم اهل بيت (عليهم السلام) و بعض افراد منسوب بخاندان رسول، واقع ميشود ثبت بود. «جفر» بپوست گاوي نوشته شده بود و در آن تفسير قرآن کريم، و غرايب معاني آن، که از (امام) جعفر صادق روايت شده ثبت شده بود. و اگر سند و اتصال آن بامام صادق صحيح باشد مستند خوبي خواهد بود، کرامات بسياري از امام صادق رسيده است، او «يحيي بن زيد» را از قيام بر حذر داشت و يحي خروج کرد و در گرگان کشته شد.

قال ابن طلحه: الجفر و الجامعة: کتابان جليلان احد هما ذکره الامام و هو يخطب بالکوفة علي المنبر و الاخر اسراليه به الرسول و امر بتدوينه. (دائرة المعارف بستاني في کلمتي الجفر و الجامعة).

في الارشاد للمفيد، و الاحتجاج للطبرسي ، عن الصادق (ع) و اما الجامعة فهو کتاب طوله سبعون ذراعاً املاء رسول الله (ص) من فلق فيه و خط علي بن ابيطالب بيذه، فيه و جميع ما يحتاج اليه الناس الي يوم القيامة حتي انه فيه ارش الخدش الجلدة، والجفر: هو وعاء احمر اواديم احمر فيه علوم النبين و الوصيين کما في رواية عبدالملک و ابي بصير، و علي بن سعيد،و ابي عبيدة، و سليمان بن خالد، و عبد اله بن سنان، و ابي القاسم الکوفي ، و علي بن الحسين ، و علي بن حمزه ، اخرج کلها العامة المجلسي في البحار ج 7 في باب جهات علوم اهل بيت. (مکاتيب الرسول ج2 ص 89 )

[2] . بمناسبت موضوع، اشکال و جوابي شيرين را که بسيار قديمي است جهت مزيد استفادت خوانندگان عينا از کتاب بسيار نفيس «النقض» نقل ميکنيم: «و علي بن موسي الرضا با مامون اندر آن بيعت نامه که بخط مامون نهاده است، و خط علي بن موسي الرضا (ع) بر آنجا نوشته است، او را اميرالمومنين خوانده است، و گفته است:

«رضي الله عنک و نفسي فداک» پس اگر خلافت و امامت ايشانرا بودي چرا روا داشتندي که با ظالمان اين همه تقرب کنند، و بخلافت ايشان اقرار دهند، و اميرالمومنين خوانند، خود گفتندي حق ما را است، و دعوي بکردندي، و بيعت نکردندي، اگر شان بکشتندي شهيد بودندي، چنانکه ذکريا که در درختش بريدند، و جرجيس که بدان زاري عذابش کردند و يحيي که بدان خواري بکشتندش، و هيچ يک از اين معصومان حق را نپوشانيدند.

و اما جواب:اين فصل چون بانصاف و فهم تامل کنند، همه فوايد از او حاصل شود، و همه شبهات زائل گردد، ان شاء الله تعالي اولا آنچه رضا (ع) با مامون سازگاري کرد، و خط نوشت و عهد بست، سر قصه نبايد فراموش کردن، تا شبهه حاصل نيامدي، اولا مامون او را بخواند، و بگفت اين حق تر است، و من رد خواهم کردن و تو اوليتري بدين کار، بقرابت و علم، و عصمت چنانکه معروف است از گفت و خطا او، پس اگر رضا (ع) بلفظي نيکو تواضعي کند تا بحق خود رسد، از عرف و عقل دور نباشد، و از اصل و فضل و عقل او بديع نباشد، و آنجا اگر رضا (ع) او را اميرالمومنين خوانده است درجه او را نقصاني نکند نمي بيني که باريتعالي در قرآن بتان را خدا ميخواند، چنانکه گفته است « ويجعلون مع الله الها آخر» و جاي ديگر گفته: «و من يدع مع الله الها آخر لابرهان له به» اگر روا باشد که خداي تعالي بتان را «اله» خوانده روا باشد که رضا (ع) مامون را اميرالمومنين خواند، و نقصان امامت او نباشد، و اميرالمومنين آن باشد، که باشد، نه آنکه که خوانندش، و خداي آن باشد، که باشد، نه آنکه خوانندش، تا با يکديگر قياس کند تا شبهه زايل شود، و هم چنين حکايت ميکند در قرآن مجيد از يوسف پيغمبر (ع) که در زندان بود کافران را بخداي تعالي ميخواند بدين لفظ «يا صاحبي السجنء ارباب متفرقون خير ام الله الواحد القهار» معني آن است که خدايان پراکنده بهترند يا آن خدا که يکي است؟ چه ميگويد خواجه انتقالي درين کلمه که يوسف (ع) آنها را بخدائي نشايند، خداي ميخواند، نه نبوت او را نقصاني ميکند، و نه بدان قول خدائي بديشان درست ميشود، پس اگر علي بن موسي الرضا (ع) نيز مامون را اميرالمومنين خواند، نه عصمت او را خللي باشد، و نه وي اميرالمومنين شود تا آنرا با اين قياس کند، تا شبهه زائل شود، و الفاظي ديگر که بر طريق تواضع رضا (ع) اجراء کرده است چون مامون او را اکرام کند، و شفقت نمايد و خدمت هاي بي اندازه کند، و در حق او کلماتي اجراء کند که مانند آن در حق کسي نگفته باشد، و اولا رضاش خواند و گويد «الله اعلم حيث بجعل رسالته» شرف و فضل و اصل او را، بر ملاء قوم شرح دهد اگر رضا (ع) بر طريق تواضع و کرم مکافات آن کلمات گويد نه نقصان مرتبه رضا (ع) باشد و نه زيادتي درجه مامون. «النقض ص 362ـ 363».

[3] . بمقتضاي کريمه قرآني «السابقون السابقون اولئک المقربون» بايد گفت در موضوع پيمان نامه ولايتعهدي امام (ع) کسان ديگري نيز کار کرده اند آنچه ما ديده ايم نويسنده ديني مرحوم آقاي ابوالقاسم سحاب در زندگي حضرت رضا (ع) و نويسنده محترم آقاي محمد علي خليلي در «خاندان پيامبر (ص) اين عهدنامه را بفارسي ترجمه کرده اند و فاضل گرامي آقاي غلامرضا رياضي هم در زندگاني حضرت رضا 4 بسال 32 متن عربي پاسخ امام را آورده اند شکرالله مساعيهم. (نويسنده).

[4] . سبط ابن جوزي در تذکره ( ص 200) پس از تلخيص عهدنامه از قول علما سير و تواريخ گويد: «چون مامون چنين کرد بني عباس در بغداد بر او بشوريدند و از خلافت خلعش نمودند و بجاي مامون ابراهيم بن مهدي را بخلافت برگزيدند در اين وقت مامون بمروبود، بين بني عباس اختلاف افتاد علي بن موسي الرضا بمامون فرمود:

«نصيحت واجب است و براي هيچ مومني «غش» حلال نيست، عوام از اين کار تو و خواص از فضل بن سهل کراهت دارند، حال راي آنستکه ما را واگذاري تا عوام و خواص بتو دل بندند». (ترجمه و تلخيص نويسنده)

/ 4