مقایسه دیدگاههای رجالی نجاشی و شیخ طوسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقایسه دیدگاههای رجالی نجاشی و شیخ طوسی - نسخه متنی

مجید معارف

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


چكيده

در بين كتب رجال، فهرست اسماء مصنّفى الشيعة نجاشى و فهرست شيخ طوسى از اهميت و كاربرد بيشترى بر خوردار است و مقايسه اين دو كتاب به خوبى نشان دهنده اختلاف روش مؤلّفان آن از نظر ارائه اطلاعات رجالى و پرداختن به جرح و تعديل راويان است. فهرست شيخ طوسى به تصحيح، الويس اسپرنگر آيينه تمام نمايى از اختلاف دو دانشمند در مسائل رجالى است. با توجّه به آنكه نجاشى و شيخ طوسى هر دو در بغداد زندگى كرده و از زمينه تحصيلى و مطالعاتى يكسانى برخوردار بوده‏اند، اختلاف اين دو دانشمند - در زمينه ديدگاههاى رجالى - موضوعى است كه از ديرباز توجه كاوشگران مسائل رجالى را به خود جلب كرده‏است. اين مقاله كوششى است در جهت مقايسه ديدگاههاى رجالى اين دو دانشمند و تجزيه و تحليلى بر ريشه‏هاى اختلاف آن دو .

كليد واژه‏ها:كتابهاى رجال شيعه، حوزه درسى بغداد، منازعات شيعيان و اهل سنّت، خبر واحد، تعارض اخبار، شيخ فاضل .

ابوالعباس نجاشى، آثار و ديدگاههاى رجالى‏

احمد بن على بن احمد بن عباس ... نجاشى مكنّى به ابوالحسين يا ابوالعباس (نائينى، 1/11) از دانشمندان رجالى شيعه و مطابق پاره‏اى از نظرات سر آمد رجاليون شيعه مى‏باشد (نورى، 3/501). نجاشى در سال 372 ه .ق در كوفه متولد شد و در سال 450 ه در محلى بنام مطيرآباد چشم از جهان فرو بست (علامه حلى، 21). او پس از نشو و نماى اوليه در زادگاه خود، جهت تكميل معلومات خود وارد بغداد گرديد و در اين شهر با دانشمندان بزرگى روبرو گرديد، وى پس از خوشه چينى از محضر آنان در رشته‏هاى مختلف علمى، در جوانى (24 سالگى) به صف مشايخ پيوست (نجاشى، رقم 206) چنانكه از مطالعه كتاب نجاشى هم بر مى‏آيد، او در دوران تحصيل و تدريس خود با اساتيد متعددى در بغداد، بصره، سرّ من راى و نقاط ديگر ملاقات كرده و باسماع و قرائت مطالبى از آنان به دست آورد كه تعداد آنان به سى تن بالغ مى‏گردد (نجفى، 187 - 188)، علاوه بر آن او از دانشمندان ديگرى بدون آنكه تصريح به سماع و قرائت كند، با تعابيرى چون: «قال فلان» و «ذكر فلان» در كتاب خود به نقل مطلب پرداخته‏است. بر حسب تتبّع آيت اله خويى مجموع مشايخ نجاشى به 64 نفر مى‏رسد (همو، 2/158 - 164). از اساتيد مهم نجاشى مى‏توان از: محمدبن نعمان معروف به شيخ مفيد، حسين بن عبيدالله غضائرى، احمدبن محمد بن نوح سيرافى، احمد بن محمد بن عمران معروف به ابن الجندى، احمد بن عبدالواحد معروف به ابن عبدون و سيد مرتضى علم الهدى نام برد .

اما در زمينه آثار و تأليفات، چنانكه نجاشى در ترجمه خود (رقم 253) آورده است: او در عمر نسبتاً طولانى خود آثار محدودى تأليف كرد كه رقم آنها از 5 كتاب تجاوز نمى‏كند. در بين اين كتب مهمترين اثر نجاشى همان كتاب فهرست اسماء مصنّفى الشيعة است كه آن را به تشويق استادش سيد مرتضى و به انگيزه معرفى مؤلّفان شيعه و آثار آنان تأليف نمود (نجاشى، 2)، اما از آنجا كه در اين كتاب اطلاعات ذى قيمتى در مورد راويان و مؤلّفان شيعه ذكر شده‏است، از همان آغاز به عنوان يكى از منابع رجالى شيعه، نظر دانشمندان را به خود جلب نمود به طورى كه در اصطلاح آنان به رجال نجاشى معروف گرديد (اردبيلى، 1/55؛ حلى، 21؛ ابن داود، 40). در كتاب نجاشى در حدود 1270 تن از مؤلفان شيعه - كه بسيارى از آنان در طبقه راويان ائمه (ع) مى‏باشند - معرفى شده و مطالب متنوعى در باره شخصيت و آثار اين نويسندگان ارائه شده‏است كه در قسمت‏هاى بعد با روش نجاشى در ارائه اين مطالب آشنا خواهيم شد .

ابو جعفر شيخ طوسى و آثار رجالى

ابو جعفر محمد بن حسن طوسى، فقيه، محدّث، رجالى، مفسّر، متكلّم و در يك كلام محقّق بزرگ شيعه - كه وى را شيخ الطائفه لقب داده‏اند - در سال 385 هجرى در منطقه طوس خراسان به دنيا آمد[1]. نشو و نماى اوّليه او در همان منطقه زادگاه او به وقوع پيوست، اما در سال 408 هجرى جهت تكميل معلومات خود وارد بغداد گرديد و ملازمت شيخ مفيد را اختيار نمود(حلى، 148)، ضمناً از اين زمان بود كه با اساتيد فراوانى كه تعداد آنها را تا سى و هفت تن بر شمرده‏اند (نورى،3/ 509)، دمساز گرديد و در اكثر رشته‏هاى علمى از تبحّر كامل برخوردار گشت. شيخ طوسى پس از در گذشت شيخ مفيد به صف شاگردان سيد مرتضى پيوست و تا سال در گذشت اين دانشمند (436ه) جمعاً به مدت 23 سال از محضر سيد مرتضى بهره‏ها گرفت و سر انجام پس از در گذشت او، به زعامت شيعيان رسيد؛ در عين حال مطالعه برخى از آثار شيخ طوسى از جمله كتابهاى تهذيب، استبصار و فهرست نشان مى‏دهد كه مشايخ اصلى شيخ طوسى 5 نفر و به شرح ذيل بوده‏اند: محمدبن محمدبن نعمان (شيخ مفيد)، حسين بن عبيدالله غضائرى، احمد بن عبدالواحد معروف به ابن الحاشر يا ابن عبدون، احمد بن محمد بن موسى معروف به ابن‏صلت اهوازى و ابوالحسين على بن احمد بن محمدبن ابى‏جيد، و چنانكه مشاهده مى‏گردد 3 تن از اين اساتيد با اساتيد نجاشى مشترك مى‏باشند، گرچه سنوات شاگردى شيخ طوسى در محضر آنان در مقايسه با نجاشى بسيار محدود بوده است، زيرا غضائرى در سال 411 و شيخ مفيد در سال 413 ه بدرود حيات گفته است .

اما در زمينه آثار و تأليفات شيخ طوسى بايد گفت: وى در بين دانشمندان شيعه فردى كثيرالتأليف است، خودوى در كتاب فهرست از 37 كتاب خود ياد كرده‏است (همان، رقم 699) اما برخى از مصادر تا 50 اثر به او نسبت داده‏اند و ملاحظه اين آثار نشان مى‏دهد كه شيخ طوسى در تمام شعب علوم اسلامى از جمله، حديث، رجال، فقه، تفسير، كلام، اصول و ...داراى كتاب بوده و آثار او از همان عصر تأليف به سرعت مورد استنساخ و استفاده طالبان علوم واقع شده‏است. از اين جهت بسيارى از آثار شيخ طوسى موجوديت خود را تا عصر ما حفظ كرد، در اين مقاله تنها نگاهى كوتاه به آثار رجالى شيخ مى‏افكنيم .

آثار رجالى شيخ طوسى

از كتب اربعه رجاليه، سه كتاب آن حاصل مساعى شيخ طوسى مى‏باشد. از اين كتب، دو كتاب آن يعنى : الفهرست و الرّجال مستقيماً به وسيله شيخ طوسى تأليف گرديد و يك كتاب ديگر يعنى اختيار معرفة الرّجال حاصل گزينش شيخ طوسى از كتاب معرفةالناقلين يا معرفة الرّجال ابو عمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيزكشّى - رجالى شيعه در قرن چهارم هجرى - مى‏باشد. جهت آشنايى با سبك شيخ طوسى در زمينه مسائل رجالى، افكندن نظرى اجمالى به هر يك از اين كتب امرى ضرورى است .

الف - كتاب الفهرست: كتاب فهرست در اصل به انگيزه معرّفى مؤلفان شيعه نوشته شده و در آن از 900 تن از صاحبان اصول و مصنّفات با ذكر آثارشان سخن به ميان رفته‏است. بنابه آنچه شيخ طوسى خود در مقدمه كتاب توضيح داده‏است وى درصدد بوده كه در جنب معرّفى اصحاب اصول و مصنّفات، مطالبى نيز در مورد جرح و تعديل آنان اضافه كند و يا در خصوص مذهب و اعتقاد صاحبان كتب - از جهت سلامت و يا انحراف - اطلاعاتى به دست دهد، اما در كتاب شيخ جز در موارد نادر، اطلاعاتى در مورد وضعيت راويان و مؤلفان - از نظر ضعف و وثاقت، مذهب و اعتقاد - مشاهده نمى‏گردد (30مورد)، در صورتى كه صاحب كتاب از عامّه باشد، شيخ طوسى به مذهب او اشاره مى‏كند، به اين ترتيب، گر چه كتاب فهرست به عنوان يك اثر رجالى تأليف نگشته‏است، معهذا به دليل اشتمال بر نكات سودمندى در مورد رجال حديث، عملاً در شمار يكى از منابع رجالى در آمد .

ب - كتاب الرّجال: دومين اثر رجالى شيخ طوسى كتاب الرجال است كه به الابواب نيز معروف است. دليل اين نامگذارى آن است كه شيخ طوسى در اين كتاب 8900 تن از راويان اخبار را به ترتيب دوران تاريخى، از زمان رسول خدا(ص) تا عصر آخرين امام، به صورت طبقه طبقه آورده‏است. كتاب رجال چهارده باب دارد كه سيزده باب آن به درج راويان و صحابيان رسول خدا(ص) و امامان شيعه، اختصاص يافته و باب چهاردهم با عنوان :«فيمن لم يروعن الائمة» به ذكر كسانى اختصاص دارد كه پس از دوران ائمه (ع) زندگى كرده و يا اگر در دوران ائمه(ع) بوده‏اند، توفيقى در مصاحبت و نقل روايت از آنان نداشته‏اند .

اما در مورد كتاب از جهت اطلاعات رجالى بايد گفت: مهمترين كار برد رجال شيخ، پى بردن به طبقات راويان و محدثان شيعه در دوران ائمه (ع) است. گاهى نيز موطن و سكناى اين راويان در خلال ذكر اسامى آنان به دست مى‏آيد، لكن از آنجا كه در يك كتاب رجالى انسان در مورد راوى به مسائل بيشترى - از نظر مواليد ووفيات، توثيق و تضعيف كيفيت اخذ و تحمل حديث، ميزان و مقدار روايات، اسامى مشايخ و راويان و ... - نيازمند است بايد گفت كه رجال شيخ طوسى در اين جهات، كار آيى لازم را ندارد بلكه به نظر مى‏رسد كه كتاب او حكم فهرست يك اثر رجالى را دارد تا يك كتاب رجالى، علامه تسترى در اين باره نوشته است: گويا شيخ طوسى در رجال خود در نظر داشته اصحاب معصومين (ع) را سرشمارى كند و راويان آنها را بشمارد، حال مؤمن باشند يا منافق، امامى باشند يا سنى، لذا استناد به اين كتاب تا احراز نشود كه امامى‏اند جايز نيست» (همو، 1/19)

ناگفته نماند كه شيخ طوسى در موارد محدودى نيز در اين كتاب به جرح و تعديل راويان و يا ذكر مذهب انحرافى آنان اشاره كرده‏است. گاه نيز نام برخى از راويان را در چند جاى كتاب ذكر كرده و تنها در يك جا به تضعيف راوى اشاره‏كرده‏است (طوسى، رجال، 83، 106، 152)، اما به هر جهت اطلاعات رجالى شيخ طوسى در اين كتاب - حتى در قسمت توثيق راويان - بسيار محدود و غير كافى مى‏باشد .

ج - اختيار معرفة الرجال: چنانكه گذشت، سوّمين اثر رجالى كه شيخ طوسى در سامان بخشيدن به آن نقش غير قابل انكار دارد، كتاب اختيار معرفة الرجال است. اصل كتاب متعلق به كشّى از دانشمندان شيعه در قرن چهارم هجرى است كه در اختيار شيخ طوسى و نجاشى قرار داشته‏است، به تصريح سيد بن طاوس شيخ طوسى در سال 456ه مختاراتى از كتاب كشى را به شاگردان خود املا نمود (نورى، 3/757) و در حال حاضر به جز همين مختارات، چيز ديگرى به عنوان رجال كشّى وجود ندارد. در نسخه موجود جمعاً 1115 حديث رجالى وجود دارد كه در ضمن آن 515 تن از اصحاب و معاصران امامان (ع) معرّفى شده‏اند .

اما در مورد ارزيابى روايات رجال كشى بايد گفت: نجاشى در ترجمه كشّى آورده‏است: «له كتاب الرجال كثيرالعلم و فيه اغلاط كثيره» (همو، رقم 1018)، يعنى كشى داراى كتابى در رجال است كه در آن اطلاعات فراوانى درج شده و اغلاط فراوانى نيز در آن وجود دارد. در بادى امر به نظر مى‏رسد كه شيخ طوسى با اختصار رجال كشّى، به حذف مطالب نادرست آن اقدام كرده‏است، اما با توجه به وجود ضعف و اشكال در سند و متن بسيارى از روايات موجود، صحيح‏تر آن است كه بگوئيم شيخ طوسى در املاى مختارات خود به شاگردان، در صدد پالايش مطالب كتاب - آن هم از هر جهت - نبوده است، يا جز در مواردى نادر به حذف اطلاعات مربوط به روايات ناموثق اقدام نكرده‏است. اما چون اصل كتاب كشى در اختيار ما قرار ندارد نمى‏توان به طور دقيق در خصوص موارد حذفى شيخ طوسى در اين كتاب، اظهار نظر كرد .

پس از اطلاع مختصر از آثار رجالى شيخ طوسى و سيره اين دانشمند در هر يك از كتب ياد شده، ذكر اين نكته هم ضرورى است كه كار آمدترين اثر رجالى شيخ همان كتاب فهرست اوست كه مشتمل بر اطلاعات كتابشناسى و رجالى هر دو است و با توجه به شباهت آن به كتاب رجال نجاشى، زمينه مناسبى جهت مقايسه ديدگاههاى رجالى هر دو دانشمند، به دست مى‏دهد[2]

مقايسه رجال نجاشى و فهرست شيخ طوسى

در دو كتاب رجال نجاشى و فهرست شيخ طوسى در حدود 700 نفر از مؤلفان شيعه به طور مشترك مورد بحث قرار گرفته‏اند و كتاب فهرست شيخ طوسى به تصيحح الويس اسپرنگر اثر مناسبى در مقايسه ديدگاههاى رجالى دو دانشمند است. در اين كتاب مصحّح پس از درج متن فهرست شيخ طوسى، اطلاعاتى نيز - در خصوص برخى از مؤلّفان - از قول نجاشى آورده‏است، به طورى كه با يك نگاه به محتواى كتاب، خواننده به آسانى در جريان ديدگاههاى دو دانشمند، سبك علمى هر دو مؤلف و احياناً وسعت و ميزان اطلاعات رجالى آنان قرار مى‏گيرد. در اينجا به ذكر نمونه‏هاى معدوى از كتاب مبادرت مى‏شود :

الف - شيخ طوسى در مورد حسن بن على بن ابى المغيره(رقم 188) آورده‏است : «له كتاب رويناه بالاسناد الاول عن حميد عن ابن نهيك»، اما اضافه بر اين مطلب نجاشى در باره اين شخص آورده‏است : «الزبيدى الكوفى ثقة هو و ابوه روى عن ابى جعفر و ابى عبدالله عليهماالسلام و هويروى كتاب ابيه عنه و له كتاب مفرد اخبرنا...»(رقم 106)

ب - شيخ طوسى در مورد حسين بن يزيد (رقم 241) نوشته است:«الحسين بن يزيد له كتاب اخبرنا به عدة من اصحابنا عن ابى المفضل ...»، اما نجاشى شخص اخير را به اين صورت معرفى كرده‏است :«الحسين بن يزيد بن محمد بن عبدالملك النوفلى من نوفل النخع مولاهم كوفى ابو عبدالله كان شاعراً اديباً و سكن الرى و مات بها و قال قوم من القميين انه غلافى آخر عمره و ماراينا له رواية تدل على هذا له كتاب التقية، اخبرنا...» (رقم 77)

ج - شيخ طوسى در مورد حماد بن عثمان (رقم 252) آورده‏است: «حماد بن عثمان الناب الكوفى ثقه جليل القدر له كتاب اخبرنا...» اما در باره همين شخص نجاشى نوشته است:«حماد بن عثمان يعرف بالناب كان يسكن عزرم فنسب اليها هوو اخوه روياعن ابى عبدالله عليه السلام و اختص حماد بروايته عن الكاظم و الرضا صلوات الله و سلامه عليهما مات سنة تسعين و مأة بالكوفه»(رقم 371)

د - شيخ طوسى در مورد محمد بن الحسين الصانع به رقم 624 نوشته است:«له نوادر رويناها بهذالاسناد...»، اما در مورد همين شخص نجاشى افزده‏است: «كوفى ينزل فى بنى ذهل، ابو جعفر ضعيف جدّاً قيل انه غال»(رقم 900)

از مقايسه اين نمونه‏ها و نمونه‏هاى ديگر روشن مى‏گردد كه شيخ طوسى در معرفى راويان و مؤلفان شيعه به ذكر حداقل اطلاعات بسنده كرده‏است در حاليكه نجاشى در شرح حال صاحبان كتب مسائل بيشترى را از جهت توثيق يا تضعيف، عصر و طبقه مؤلف، مذهب صحيح يا سوء اعتقاد، مولد، موطن و محلّ وفات شخص، نسب و خاندان او، آثار و تأليفات مؤلف و كيفيت نسخه‏هاى آن، آورده‏است. از اين جهت كتاب نجاشى به يك سند رجالى شبيه‏تر است تا منبعى در معرفى آثار و كتابهاى شيعه، حال علت تفاوت در سبك و سيره اين دو دانشمند چيست؟ در اين مورد نظرات متعددى از ناحيه محققان ابراز شده‏است. بيشتر براين باورند كه ذى فنون بودن شيخ طوسى و اشتغال او به مرجعيت علمى شيعه و اداره حوزه درسى بغداد توسط وى، مانع اصلى او در اعمال دقت در بحث و بررسى‏هاى رجالى است و به عكس پرداختن نجاشى به يك فن واحد (رجال) و اعمال دقت او در شناخت مؤلفان و آثار و نسخ به جاى مانده موجب غناى كتاب او شده است (فضلى، 166 - 168). همين دانشمندان تقدم نجاشى بر شيخ طوسى را - در زمينه اظهارات رجالى - مورد تصريح قرار داده و در موارد اختلاف نظر بين اين دو دانشمند، راى و نظر نجاشى را بر ديدگاه شيخ ارجح دانسته‏اند . از جمله اين بزرگان مى‏توان از محقق حلى در كتابهاى المعتبر و النكت، علامه حلى در خلاصة الاقوال، شهيد ثانى در المسالك، فرزند او (شيخ حسن) در شرح استبصار، ميرزا محمد استرآبادى در منهج امقال و علامه بحرالعلوم در الفوائد الرجاليه ياد نمود (بحرالعلوم 2/44 - 46؛ نائينى، 1/15 - 18). علامه سيد بحرالعلوم پس از درج بسيارى از اين تصريحات، كوشيده است تا خود دلايل تقدم نجاشى بر شيخ طوسى را معلوم سازد. وى در اين خصوص مى‏نويسد: «تقدم نجاشى بر شيخ مورد تصريح بسيارى از بزرگان بوده و اين به جهت بى نظير بودن كتاب نجاشى در نوع خويش است، اين راى، راى درست و صوابى است كه علل آن عبارتند از :

الف - تقدم زمانى تصنيف كتابهاى فهرست و رجال شيخ طوسى بر كتاب نجاشى و بعيد نيست كه نجاشى پس از ملاحظه اين كتب به تكميل اطلاعات آن دو - خصوصاً در مواردى كه شيخ طوسى غفلت كرده - اقدام كرده‏است .

ب - اشتغال شيخ طوسى به رشته‏هاى مختلف علمى و انجام تصانيف متعدد در شعبه‏هاى فقه، كلام، تفسير،... و اختصاص نجاشى به رشته‏هاى محدودى مانند كتابشناسى و علم رجال .

ج - ارتباط ويژه علم رجال با دانش مربوط به انساب و قبائل كه اين موضوع تخصص ويژه نجاشى را تشكيل داده و كتابى هم در اين باب تأليف كرده‏است .

د - تعلق اكثر راويان و مؤلفان شيعه به كوفه و شهرهاى مجاور آن و به همين ترتيب وابسته بودن نجاشى به كوفه و يكى از خاندانهاى سرشناس آن .

ه- ارتباط نجاشى با ابوالحسين احمد بن حسين عبيدالله غضائرى - كه از عارفان به فن رجال بود - و بهره بردارى از مصاحبت با وى، كه چنين فرصتى براى شيخ طوسى دست نداد. ناگفته نماند كه شيخ طوسى در مقدمه فهرست تذكر داده‏است كه: «از دانشمندان شيعه كسى قبل از احمد بن حسين بن عبيدالله غضائرى به تأليف جامعى در معرفى آثار شيعه نپرداخت و او به تأليف دو كتاب دست يازيد كه يكى در معرفى اصول و ديگرى در معرفى مصنّفات شيعه بود، اما او به مرگ ناگهانى از دنيا رفت و برخى از بستگان او اين دو كتاب و ديگر آثار او را از بين بردند». از اين سخن برمى‏آيد كه آثار ابن الغضائرى در اختيار شيخ طوسى قرار نگرفته، در حاليكه مطالعه رجال نجاشى روشن مى‏سازد كه بخشى از آثار ابن الغضائرى در دسترس نجاشى بوده و او در مواردى به نقل آن مبادرت مى‏ورزد[3]

و - تقدم نجاشى بر شيخ طوسى از نظر درك اساتيد فن رجال مانند احمدبن على بن نوح سيرافى، ابوالحسن احمد بن محمد بن جندى، ابوالفرج محمدبن على كاتب و ديگران كه شيخ طوسى موفق به درك آنان نشد (سيد بحرالعلوم، 2/46 – 50)

مطالب ذكر شده قطعاً بخشى از اختلافات شيخ طوسى و نجاشى به ويژه علل تقدم نجاشى بر شيخ را توجيه مى‏كند، لكن برخى از تحقيقات نشان مى‏دهد كه اختلاف اين دو عالم رجالى از علل وسيع ترى سرچشمه مى‏گيرد و بايد گفت اين علل زمانى شناخته مى‏گردد كه وضيعت حوزه درسى بغداد در قرن پنجم هجرى شناخته شده و شرايط اجتماعى هر دو دانشمند مورد ارزيابى قرار گيرد .

وضيعت حوزه درسى بغداد در قرون چهارم و پنجم

يكى از حوزه‏هاى نيرومند شيعه در قرون چهارم و پنجم هجرى، حوزه درسى بغداد بوده‏است. در اين دوران، دانشمندان بزرگى در اين حوزه ظهور كرده و آثار درخشانى در رشته‏هاى مختلف علمى از خود بيادگار گذاشتند كه از مهمترين اين دانشمندان مى‏توان از: هارون بن موسى تلعكبرى، جعفر بن محمد قولويه، شيخ مفيد، سيد رضى و سيد مرتضى نام برد، چنانكه محدثان بزرگى نظير كلينى و شيخ صدوق با سفر به اين حوزه به تكميل معلومات خود اقدام كرده و در ديدار با مشايخ حديثى به داد و ستد حديث پرداختند. روشن است كه بغداد در اين زمان پايتخت عباسيان بوده و از مراكز مهم اهل سنت به شمار مى‏رفت، معهذا شيعيان در محله‏اى موسوم به كرخ ساكن بوده و نسبت به درس و بحث و نشر عقايد خود اهتمام جدى داشتند و خصوصاً در مواجهه با اهل سنت به فكر تنظيم آثار و اطلاعات خود و تهذيب و تنقيح آن برآمدند؛ شاهد اين مطلب وجود بحث‏هاى كلامى علماى شيعه با اهل سنت در اين دوره و ظهور متكلمان بزرگى همچون شيخ مفيد و سيدمرتضى مى‏باشد و به گفته ابن النديم، شيخ مفيد مشهور به ابوعبدالله ابن المعلّم در زمينه علم كلام گوى سبقت را از ديگران ربود(همو، 266). سيد مرتضى و پس از او شيخ طوسى نيز بسيارى از آثار خود را در پاسخ به طعن مخالفان به رشته تأليف درآوردند و تلاش كردند تا از شيعه به عنوان يك مكتب بزرگ فكرى در مقابل اهل سنت دفاع كنند. اين مطلب به ويژه از مطالعه مقدمه كتابهاى فهرست، مبسوط، تهذيب الاحكام و تبيان (از شيخ طوسى) به دست مى‏آيد، چنانكه رجال نجاشى نيز در پاسخ به همين ضرورت و به تشويق سيد مرتضى تأليف گرديد .

اما از مواجهه شيعيان با اهل سنت كه بگذريم در اين دوره بين بزرگان شيعه نيز در باب مسائل فقهى، اصولى و رجالى اختلافاتى وجود داشت كه آثار اين اختلافات در كتب بجا مانده از اين دوران كم و بيش مشهود است. به عنوان مثال يكى از اختلافات دانشمندان شيعه آن هم در عرصه حديث و رجال، به معيار پذيرش روايات و اصول جرح و تعديل راويان مرتبط مى‏گشت و به طور مشخص در بين مشايخ نجاشى و شيخ طوسى دو گرايش متمايز به شرح زير وجود داشته است :

الف - منكران حجّيت خبر واحد: اين گرايش مشخصاً در بين شيخ مفيد و برخى از شاگردان او از جمله سيد مرتضى وجود داشته است . در اين مورد دلايل متعددى وجوددارد، از جمله آنكه شيخ طوسى در كتاب عدة الاصول انكار حجيت خبر واحد را به عنوان عقيده برخى از مشايخ شيعه ذكر كرده است (همو، 1/339) و دقت در اظهارات شيخ طوسى نشان مى‏دهد كه اين مشايخ كسانى جز متكلمان نبوده‏اند. محمد بن ادريس نيز در كتاب سرائر آورده‏است:«استاد ما سيد مرتضى در جواب مسائل موصليات (رساله فقهى دوّم) گفته است: در احكام شرعى چاره‏اى جز پيمودن راهى كه به يقين منتهى گردد نيست، لذا ما در شريعت اسلامى عمل به اخبار واحد را باطل مى‏دانيم، زيرا نمى‏تواند موجبى براى علم و در نتيجه عمل گردد(همو، 1/46 ،47). به همين ترتيب شهيد ثانى هم به اظهارات ابن ادريس در باره سيد مرتضى صحّه گذاشته و سيد مرتضى را به عنوان يكى از منكران حجيت خبر واحد معرفى مى‏كند (همو، 25) و اين خود مى‏رساند كه انكار حجيت خبر واحد به عنوان يك سيره علمى در بين بخشى از علماى شيعه جريان داشته‏است .

ب - منكران حجّيت اخبار ضعيف: به طورى كه در كتاب پژوهشى در تاريخ حديث شيعه به تفصيل آمده‏است: در دوره متقدّمان از تقسيم بندى خبر واحد به انواع چهارگانه و يا پنجگانه، نشانى در ميان نبود و دانشمندان اين دوره خبر واحد را تنها به دو نوع صحيح و ضعيف تقسيم مى‏كرده‏اند. حال در مقابل كسانى كه به حجّيت خبر واحد قائل نبودند، در همين دوره دانشمندان ديگرى زندگى مى‏كردند كه از نظر اصولى حجّيت خبر واحد را مورد پذيرش قرار داده و تنها به اخبار و روايات ضعيف وقعى نمى‏گذاشتند. اين دانشمندان با تكيه بر تتبّع و تحقيق به شناخت متون اصيل از نسخ جعلى و محرّف پرداخته و معتقد به جداسازى اخبار صحيح از اخبار ضعيف و جعلى بودند. آنان همچنين عقيده داشتند كه بايد راويان ضعيف و مجهول الحال از خيل انبوه راويان شناخته شده و اخبار و روايات آنان كنار گذاشته شود (همان / 523،524). مهم ترين افرادى كه به اين سيره علمى شهرت يافته‏اند مى‏توان از: ابوعبدالله حسين بن عبيدالله غضائرى، فرزند او احمد بن حسين معروف به ابن الغضائرى، احمد بن على بن نوح سيرافى (از دانشمندان بصره)، ابوالحسن بغدادى سورايى ... و صاحب رجال معروف يعنى نجاشى نام برد و خصوصاً نجاشى در كتاب خود نمونه‏هاى متعددى را ذكر كرده‏است كه همه جا معرف اين دقت علمى در بين مشايخ ذكر شده مى‏باشد، به عنوان مثال او در ترجمه عبّادبن يعقوب مكنى به ابو سعيد عصفرى مى‏نويسد: «او از راويان كوفه بود، اما استادم حسين بن عبيدالله (غضائرى) مى‏گفت: من از مشايخ خود شنيدم كه مى‏گفتند منظور از عبّاد همان عبّادبن يعقوب است اما ابوسمينه اين شخصيت را جعل كرده‏است.» (همو، رقم 793). و يا در مورد عبيدالله بن ابى زيد احمد بن يعقوب بن نصر انبارى مكنّى به ابوطالب پس از شرح مفصّلى از اعتقادات و آثار اين دانشمند آورده‏است:«مشايخ بغدادى ما او را به اتهام غلو رد كرده و كتابى با عنوان صفوه به او نسبت داده‏اند، استادم حسين بن عبيدالله گفت: ابوطالب وارد بغداد شد، كوشش كردم كه از مشايخ خود جهت ديدار و استماع از وى اجازه بگيرم اما آنان چنين اجازه‏اى ندادند.»(رقم 617)

از مطالعه رجال نجاشى روشن مى‏شود كه اين دقت علمى مورد نظر شخص نجاشى هم بوده‏است، به طور مثال او در مورد عبيد بن كثير پس از ذكر شجره نامه او و نيز ارتباط اجداد وى با امامان شيعه (ع) مى‏نويسد: «اما اساتيد ما عبيدبن كثير را تضعيف و اعلام كرده‏اند كه او از واضعان حديث بود، وى داراى كتابى موسوم به التخريج فى بنى الشيصبان است كه اكثر مطالب آن ساختگى و مطالب صحيحش كم است »(همو، رقم 620) و به همين ترتيب در ترجمه احمدبن محمد بن عبيدالله بن حسن جوهرى مى‏نويسد: او روايات زيادى شنيد و تحصيل نمود، اما در پايان عمر دچار اضطراب (نوسان) شد ...سپس مى‏افزايد : «من اين شخص را ديده‏ام . او دوست من و پدرم بود از وى مطالب زيادى فرا گرفتم، اما چون ديدم مشايخ من او را تضعيف كرده‏اند از او اجتناب كرده، چيزى روايت نمى‏كنم همو، رقم 207

از ذكر نمونه‏هاى اخير در مورد نجاشى ضمناً نبايد اين تصور به وجود آيد كه نجاشى در مقام طرح آراء و نظرات مشايخ خود همه جا تابع محض بوده‏است، بلكه چنانكه قبلاً اشاره شد او علاوه بر پيروى از سيره علمى مشايخ خود، شخصاً نيز اهل بررسى و تحقيق بوده‏است. دليل اين مطلب انتقاد او از آراء و نظرات برخى از بزرگان حديث و رجال در كتاب خود مى‏باشد، از جمله در ترجمه على بن محمد بن شيره قاسانى مكنّى به ابوالحسن مى‏نويسد: «او فقيهى فاضل و محدثى پر كار بود. احمد بن محمد بن عيسى او را مورد طعن قرار داد، زيرا مدعى بود كه از وى عقايد نادرستى شنيده‏است، اما در كتابهاى اين شخص چيزى كه بر اين مطلب دلالت كند، وجود ندارد.» (همو، رقم 669). به همين ترتيب از برخى از مشايخ خود از جمله ابوعلى بن همام و ابوغالب زرارى به دليل نقل روايت از جعفربن محمد بن مالك فزارى انتقاد كرده‏است، چرا كه شخص اخير را از نظر مذهب و روايت ناموثق مى‏داند (همو، رقم 313)

تا اينجا به وجود برخى از گرايش هاى علمى كه در عصر شيخ طوسى و نجاشى در بين دانشمندان وجود داشته‏است به طور اجمال اشاره گرديد، علاوه بر آن بايد گفت يكى ديگر از زمينه‏هاى اختلاف دانشمندان در اين دوره، وجود پديده تعارض در اخبار و روايات شيعه بود كه به سهم خود جهت گيرى‏هاى متعددى در بين دانشمندان ايجاد كرده‏بود و به طورى كه شيخ طوسى در مقدمه كتاب تهذيب آورده‏است: «در آن دوره در مورد حديثى اتفاق نظر حاصل نمى‏گشت مگر آن كه در مقابل آن حديث مخالفى وجودداشت و حديثى مسلّم انگاشته نمى‏شد مگر آن كه حديث ديگرى آن را نفى مى‏كرد، به طورى كه اين مطلب از بزرگترين مايه‏هاى طعن اهل سنت به مذهب شيعه گرديد.»(همو، 1/2)

پس از ذكر اين مطالب بايد گفت : بررسى رجال نجاشى نشان مى‏دهد كه اين دانشمند در باز شناسى آثار و اخبار قابل اعتماد و نيز رجال موثق از راويان ضعيف و مجهول الحال، سيره‏اى همانند غضائرى و فرزند او را پيش گرفت، چنانكه در بسيارى از موارد نيز به نقل نظرات آنان مبادرت كرده‏است. در حاليكه شيخ طوسى چنانكه خواهد آمد در امر تحقيق و تأليف - به ويژه پردازش كتب حديث و رجال - روش ويژه‏اى انتخاب نمود كه از هر جهت با روش نجاشى مغاير بود و همين موضوع دليل اصلى در تفاوت ديدگاههاى رجالى اين دو دانشمند را تشكيل مى‏دهد .

بررسى خط كلى در آثار و تأليفات شيخ طوسى

پس از شناخت اجمالى وضيعت حوزه درسى بغداد در قرن پنجم بايد افزود: شيخ طوسى در شرايطى به اين حوزه وارد گرديد كه از يك طرف بين شيعيان و اهل سنت منازعات علمى و مذهبى برقرار بود و به گفته ابن جوزى اين منازعات در گيرى‏هاى متعددى بين هر دو گروه به وجود آورد (همو، 8/173 - 175)، و از طرف ديگر بين بزرگان شيعه نيز در زمينه بسيارى از مسائل وحدت نظر وجود نداشت، به طورى كه اين اختلافات امنيت علمى و تحقيقاتى را نيز در شرايطى با خطر مواجه كرده‏بود (شيخ طوسى، فهرست، 2؛ نجاشى، رقم 210). با توجه به اين حقيقت مى‏توان گفت كه شيخ طوسى به عنوان يك منجى و چاره‏گر به عرصه جريانات علمى پا گذاشت و در ارائه آثار خود روشى در پيش گرفت كه هم از كيان مذهب شيعه در مقابل اهل سنت دفاع كند و هم به شكلى به اختلاف مشايخ شيعه پايان داده و اختلاف و تعارض را از ساحت مكتب بزدايد و چنانكه تاريخ نشان مى‏دهد در اين مورد موفقيت ويژه‏اى نصيب اين دانشمند گرديد، زيرا با استقبال دانشمندان از آثار و تاليفات شيخ، سيره علمى شيخ مفيد و ابوعبدالله غضائرى (در باب ميزان اعتبار روايات) به تدريج منسوخ گرديد و هيمنه شيخ طوسى بر حوزه‏هاى درسى سايه (گستر) شد .

اما قبل از توضيح در باره روش شيخ طوسى ذكر اين مطلب ضرورى است كه شيخ طوسى در انجام اين مقصد خود به تنهايى عمل نكرده، بلكه از توصيه و تشويق برخى از دلسوزان و حاميان مكتب نيز برخوردار بوده‏است و چنانكه از مطالعه مقدمه برخى از كتابهاى او بر مى‏آيد، وى در بغداد با يك تن از شخصيت‏هاى بزرگ شيعه در آن سامان برخورد نمود و از حمايت سياسى و اجتماعى او برخوردار گرديد. شيخ طوسى از اين شخص با تعبير «شيخ فاضل» ياد كرده و تأليف بسيارى از كتب خود از جمله تهذيب الاحكام، فهرست، رجال، الغيبه و جمل و عقود را در پى توصيه و تذكر او اعلام مى‏كند (همو، مقدمه اين كتب). شيخ طوسى در عين حال هيچ جا روشن نمى‏سازد كه «شيخ فاضل» چه كسى است و اين خود از معماهاى حيات علمى شيخ طوسى است كه تا كنون به درستى گشوده نشده‏است [4]، اما هر چه هست مى‏توان حدس زد كه اين شخص نزد شيخ از محبوبيت ويژه‏اى برخوردار بوده و احتمالاً اتّخاذ روش ويژه شيخ طوسى، بدون صلاحديد او نبوده است. دليل اين مطلب مقدمه شيخ طوسى بر كتاب تهذيب الاحكام است كه در آن، تأليف كتاب و شيوه تنظيم مطالب آن را بنا به تذكر و در خواست اين شخص اعلام كرده و علاوه بر آن در پايان مقدمه اظهار اميدوارى مى‏كند كه با تأليف كتاب حق اين دوست را ادا كرده‏باشد (همو، 1/2 - 4) و از اين اظهارات متقابلاً مى‏توان نتيجه گرفت كه شخص مذكور هم در ترويج آثار شيخ نقش بسزايى ايفا كرده‏است هر چند كه در اين زمينه قرينه روشنى در دست نيست .

اما در توضيح روش شيخ طوسى - به ويژه در عرصه حديث و رجال - بايد گفت: يكى از نخستين تأليفات اين دانشمند كتاب تهذيب الاحكام مى‏باشد كه شيخ طوسى تأليف آن را در حيات شيخ مفيد (قبل از سن 28 سالگى) آغاز نمود، هر چند كه پس از در گذشت شيخ مفيد تأليف آن را به پايان رساند. شيخ طوسى بنا به صلاحديد همان دوست خود، بخش فقهى رساله شيخ مفيد - موسوم به مقنعه - را به عنوان چهار كتاب تهذيب در نظر گرفت و تصميم گرفت تا مستندات فتاواى اين رساله را با استفاده از آيات قرآن، روايات معصومين (ع) و يا اجماع دانشمندان، گردآورى كند، اما او در نقل روايات كتاب - بر خلاف شيخ مفيد - نه تنها به انكار حجّيت خبر واحد نپرداخت، بلكه در بين اخبار آحاد هم، تنها به درج روايات صحيح، بسنده نكرد (چنانكه روش غضائرى و نجاشى بود) بلكه او پس از درج روايات صحيح در هر باب، به نقل روايات مخالف و بلكه روايات ضعيف نيز اقدام نمود با اين شرط كه بين روايات اختلافى و متعارض را جمع و تأويل كند و در صورت عدم امكان نسبت به جمع و تأويل روايات، به مشكل برخى از روايات اشاره كرده و عدم صلاحيت آن را جهت عمل شرعى مورد تصريح قرار دهد و چنانكه روشن است وى با در پيش گرفتن رويه: «الجمع مهما امكن اولى من الطرح» موفق شد گنجينه نفيسى از روايات شيعه را - اعم از صحيح و ضعيف - در كتاب تهذيب الاحكام گردآورى كند، آن هم بدون آنكه از ناحيه كسى مستقيماً مورد تعرض قرار گيرد. از سوى ديگر شيخ طوسى در باب ضوابط پذيرش روايات از معيارهاى ساده‏ترى نسبت به دانشمندان قبل از خود استفاده نمود و از جمله اين معيارها توسعه‏اى است كه او - به تبع برخى از معاصران خود - نسبت به عدالت راويان حديث قائل شده‏است. تا قبل از شيخ طوسى دانشمندان با توجّه به آيه نبأ[5]، در مقام پذيرش خبر و روايت سخت‏گيرى خاصى معمول داشته و در احراز عدالت راوى قائل به اجتناب وى از معاصى و فسوق بودند، اما شيخ طوسى در كتاب عدة الاصول عنوان نمود كه:«عدالت معتبر در نقل روايت غير از عدالتى است كه در اداى شهادت شرط شده‏است، زيرا راوى اگر در برخى از سخنانش اشتباه كند و يا در عمل فسقى از او سر زند، ولى در نقل رواياتش مورد وثوق و ضابط باشد، اشتباه يا فسق جوارحى[6] او، موجب رد خبرش نمى‏شود، زيرا عدالتى كه در نقل روايت مطلوب است در او وجود دارد، فسق عملى و جوارحى فقط مانع قبول شهادت اوست نه قبول خبر و روايت وى و از اين رو مشايخ شيعه اخبار چنين روايانى را تلّقى به قبول كرده‏اند همان، 1/382 .

اما در باره جمله اخير شيخ طوسى بايد گفت: اين مطلب به احتمال قوى از اجتهاد اين دانشمند سر چشمه مى‏گيرد؛ دليل اين مطلب تضعيف برخى از راويان حديث از ناحيه لااقل عده‏اى از رجاليون شيعه به اتهاماتى نظير سهل انگارى در امر نماز، ابتلا به شرب خمر و يا بازى با شطرنج بوده‏است كه قرائن آن را كشى و نجاشى در كتابهاى خود ذكر كرده‏اند (كشى، رقمهاى 353 و 589؛ نجاشى رقم 344). نظير اين اجتهاد شيخ طوسى را مى‏توان در اعتماد اين دانشمند نسبت به حجّيت مرسلات عده‏اى از بزرگان شيعه از جمله: محمد بن ابى عمير، صفوان بن يحيى و احمد بن محمد بن ابى نصر دانست آن هم با اين حجّت كه آنان هرگز از غير موثّقان روايت نكرده‏اند (همو، عدةالاصول، 1/382)، اما آيت الله خويى در مقدمه معجم الرجال ثابت مى‏كند كه اين مسأله از اجتهادات شيخ طوسى سر چشمه گرفته و شاهدى در تأييد آن در سخنان متقدمان پيدانمى‏شود(همو، 1/69 (

با توجه به اين موارد مى‏توان دريافت كه سيره عمومى شيخ طوسى در كتب حديث و رجال، به گونه‏اى است كه حتى الامكان كمتر حديث و يا محدثى مورد تضعيف قرار گيرد. در اين سيره شيخ طوسى در درجه نخست اصالت را به فتواى خودش يا فتاواى مشهور داده و در تحكيم آن به ذكر روايت پرداخته است، هر چند كه در سند آن شخصى ضعيف يا عامى يا مجهول الحال قرار داشته باشد.

شيخ طوسى تنها در صورتى به ضعف يا جهالت راوى اشاره مى‏كند كه روايت مورد نظر، مخالف با فتواى مشهور و يا معارض با روايت صحيحه بوده و اين تعارض به حدى رسد كه جمع بين دو روايت ممكن نگردد. او به اين ترتيب در تهذيب و استبصار بارها به نقل روايت از سهل بن زياد آدمى، وهب بن منبه و عمار ساباطى پرداخته بدون آن كه نقدى متوجه اين افراد سازد، بر عكس در موارد معدودى نيز پس از ذكر رواياتِ همين عده به سوء عقيده يا ضعف و جهالت آنان اشاره كرده و رواياتشان را رد مى‏نمايد كه جهت اطلاع از نمونه‏هايى در اين خصوص مى‏توان به تهذيب (1/31، 32 و 7/100) و استبصار(1/31، 32 و 3/95، 261) مراجعه كرد. شيخ طوسى طبق همين مصلحت انديشى در كتابهاى رجالى خود از تضعيف بسيارى از راويان خوددارى كرده و به عبارت ديگر بسيارى از اطلاعات رجالى خود را منعكس نكرده است. ناگفته نماند كه در مورد انگيزه شيخ از عدم ورود به دايره جرح و تعديل راويان نظرات ديگرى نيز وجود دارد، از جمله برخى معتقدند كه شيخ طوسى در كتابهاى خود از جمله كتاب رجال از نوعى جرح مخفيانه در تضعيف راويان استفاده كرده و از اين جهت امانت علمى را در نقل حقايق رجالى رعايت كرده است (بهبودى، 53 - 55)، چنانكه مى‏توان احتمال حذف پاره‏اى از ديدگاههاى رجالى اين دانشمند را نيز از آثار وى از نظر دور نداشت كه اين قضيه پس از مرگ او اتفاق افتاده‏است. به عنوان مثال شيخ طوسى در كتاب رجال خود در باره حسين بن عبيداله غضائرى مى‏نويسد: «او شخصى كثيرالسماع و عارف به احوال رجال بود و تصانيفى دارد كه در كتاب فهرست ذكر كرده‏ايم.»(همو، 470)، اما در كتاب فهرست ذكرى از غضائرى و آثار وى وجودندارد و از اين عجيب تر آنكه ابن حجر عسقلانى در كتاب لسان الميزان در ترجمه غضائرى مى‏نويسد:«شيخ طوسى او را در رديف رجال و مصنّفين شيعه ياد كرده و در ستايش او تأكيد كرده و از جمله گفته است:


غضائرى شخصى كثيرالسماع بود، در مسير علم سفرها كرد، او به دانش خدمت نمود و در عين حال فرمان او از فرمان پادشاهان نا فذتر بود او كتابى دارد بنام ادب العاقل و تنبيه العاقل...(همو، 2 رقم 1330)، اما در آثار كنونى شيخ از اين عبارات نيز خبرى مشاهده نمى‏گردد، چنانكه در كتب رجال و فهرست شيخ، كلامى هم در باره ابن الغضائرى (احمد بن حسين) و رجالى معروف ابوالعباس نجاشى به چشم نمى‏خورد با آنكه شيخ طوسى از نظر وفات متأخر از هر دو نفر مى‏باشد.[7] با توجه به همه مطالبى كه گذشت آثار رجالى شيخ طوسى در مقاله با كتاب نجاشى از كارآيى كمترى برخوردار شده‏است برخى از دانشمندان شيعه از جمله شهيد ثانى در كتاب درايه و به تبع او ملاعلى عليارى در بهجة الامال ضمن ابراز شگفتى از سيره شيخ طوسى - به ويژه در كتب حديث و رجال اين دانشمند - تلويحاً به انتقاد از او پرداخته‏اند(شهيد ثانى، 26؛ ملاعلى عليارى، 1/442)، اما چنانكه گذشت شيوه شيخ طوسى در تأليف آثار خود، شيوه‏اى مصلحتى بوده كه با اتّخاذ آن توانست وحدت حوزه درسى بغداد را تأمين كرده و در مقابل هجومهاى فكرى اهل سنت نيز از اساس مكتب شيعه دفاع كند و از اين جهت على القاعده نبايد انتقادى متوجه شيخ طوسى گردد، در عين حال بايد توجه داشت كه بسيارى از روايات كتب حديثى شيخ و نيز برخى از طرق روايات او تا صاحبان اصول و مصنفّات اوليه، از ضعف برخوردار شده‏است و برخى از دانشمندان از جمله علامه حلى و ملاعلى عليارى در كتابهاى خود طرق ضعيف شيخ را از طرق صحيح او متمايز كرده‏اند (علامه حلى، 275؛ ملاعلى عليارى، 1/443)، چنانكه علماى رجال نيز در تعارض بين ديدگاههاى رجالى شيخ طوسى و نجاشى آراء نجاشى را دقيق‏تر و اصولى‏تر يافته و قائل به رجحان و برترى آن شده‏اند(نائينى، 1/15؛ فضلى، 166)

منابع

ابن شهر آشوب، محمدبن على، معالم العلماء، نجف، مطبعه حيدريه، 1380 ه .ق .

اردبيلى، محمدبن على، جامع الرواة، قم، انتشارات آية الله مرعشى نجفى، 1403 ه .ق .

ابن النديم، محمد بن اسحاق، الفهرست، مصر، مطبعه الاستقامه، بدون تاريخ .

ابن جوزى، محمدعلى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، حيدر آباد هند، دايرةالمعارف، 1359 ه . ق .

بهبودى، محمد باقر، معرفةالحديث، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1362 ه .ش .

بحرالعلوم، سيد محمد مهدى، رجال معروف به الفوائد الرجاليه، تهران، منشورات مكتبة الصادق ط 1، 1363ه. .

تسترى، محمدتقى، قاموس الرجال، سازمان نشر اسلامى، 1410 ه .ق .

تهرانى، شيخ آغا بزرگ، الذريعة الى تصانيف الشيعة، بيروت، دارالاضواء، 1403 ه .ق .

حلّى، حسن بن يوسف مطهر، خلاصة الاقوال، به تحقيق محمد صادق بحرالعلوم، قم، منشورات رضى، 1402 .

حلّى، تقى الدين حسن بن على، كتاب الرجال، به تحقيق محمد صادق آل بحرالعلوم، نجف، مطبعه حيدريه، 1392

حلّى، ابن ادريس محمد بن منصور، السرائرالحاوى لتحرير الفتاوى، به تصحيح گروه تحقيق جامعه مدرسين قم، موسسه نشر اسلامى .

خويى، آيت اله ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بيروت، منشورات مدينةالعلم، 1409 ه .ق .

شهيد ثانى، زين الدين بن على، الدراية فى مصطلح الراوية، قم، منشورات مكتبة المفيد (افست نجف)

طوسى، محمد بن حسن، الاستبصار فيما اختلف من الاخبار، بيروت، دارالاضواء، 1406 ه . ق .

همو، تهذيب الاحكام، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1346 ه .ش .

همو، رجال (الابواب)، قم، منشورات رضى (افست)، 1380 ه .ق .

همو، عدةالاصول، به تحقيق محمد مهدى نجف، قم، موسسه آل البيت، 1403 ه .ق .

همو، فهرست به تحقيق محمد صادق بحرالعلوم، قم، منشورات رضى (افست نجف)

همو، فهرست به تصحيح الويس اسپرنگر و مولوى عبدالحق و مقدمه دكتر محمود راميار، مشهد دانشگاه مشهد، دانشگاه مشهد، 1351 ه .ش .

عسقلانى، ابن حجر، لسان الميزان، بيروت، موسسه اعلمى للمطبوعات، 1406 ه . ق .

فضلى، عبدالهادى، اصول علم الرجال، بيروت، موسسه ام القرى، ط 2، 1416 ه .ق .

كشّى، ابوعمرو محمد بن عمر، اختيار معرفةالرجال، به تعليق مير داماد و رجايى، قم، موسسه آل البيت .

معارف، مجيد، پژوهشى در تاريخ حديث شيعه، تهران، موسسه فرهنگى و هنرى ضريح، ط 2، 1376 ه .ش .

مظفّر، محمد رضا، اصول الفقه، نشر دانش اسلامى، 1405 ه .ق .

نجاشى، ابوالعباس احمدبن على، فهرست اسماء مصنفّى الشيعه، به تحقيق موسى شبير زنجانى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1411 ه .ق .

همو، فهرست اسماء مصنفّى الشيعه، به تحقيق محمد جواد نائينى، بيروت، دارالاضواء، 1408ه .ق .

نجفى، محمود درياب، مشيخةالنجاشى، قم، مطبعه مهر، 1413 ه .ق .

نورى، ميرزا حسين، مستدرك وسائل الشيعة، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1382 ه . ش .

[1] . زندگي نامه شيخ طوسي به طور مفصّل بنگريد در مقاله شيخ آغا بزرگ تهراني مندرج در تفسير تبيان جلد اول مقدمه رجال الطوسي از سيد محمد صادق بحرالعلوم؛‌ خاتمه مستدرك الوسائل از ميرزا حسين نوري و يادنامه شيخ طوسي از انتشارات دانشگاه مشهد.

[2] . جهت اطلاع بيشتر از وضعيت هر چهار كتاب رجالي بنگريد به كتاب پژوهشي در تاريخ حديث شيعه ص 423ـ 453

[3] . اين موارد در كتاب نجاشي به 22 مورد بالغ مي‌گردد كه آقاي محمد باقر بهبودي در كتاب معرفة الحديث به استخراج آنها اقدام كرده است ( همو، 62ـ 64)

[4] . چنانكه در كتاب پژوهشي در تاريخ حديث شيعه آمده است: «برخي از بزرگان احتمال داده‌اند كه مراد از اني شخص شيخ مفيد يا قاضي عبدالعزيز بن البراج باشد (تهراني، 5/145) اما بايد توجه كرد كه منظور از شيخ فاضل نمي تواند شيخ مفيد باشد زيرا بسياري از آثار شيخ طوسي كه به درخواست شيخ فاضل نوشته شده است بعد از وفات شيخ مفيد تأليف يافته است چنانكه منظور از شيخ فاضل قاضي عبدالعزيز بن البراج نيز نمي تواند باشد زيرا قاضي نامبرده متوفي 481 هجري است و در عين حال در رديف معمرين نيز ياد نشده است و اگر در نظر گيريم كه شيخ طوسي نگارش تهذيب را در حيات شيخ مفيد و در سن 23 سالگي آغاز نمود (411هـ) اين زمان زماني است كه قاضي نامبرده در شمار اطفال و يا حداكثر شاگران شيخ طوسي بوده نه آنكه بتواند تكليفي براي شيخ ايجاد كند و يا سبك و سيره‌اي پيشنهاد نمايد نكته ديگر آن كه قاضي ابن البراج از منكران حجيت خبر واحد و در اين مطلب پيرو مكتب شيخ مفيد و سيد مرتضي بوده است (ابن شهر آشوب، رقم 545) در صورتي كه شيخ طوسي معتقد به حجيت خبر واحد بوده و كتابهاي تهذيب و استبصار را بر اين پايه نوشته است و اين نيز قرينه‌اي است كه نشان مي دهد "شيخ فاضل" ـ به عنوان مشوّق شيخ طوسي ـ نمي تواند قاضي ابن البراج باشد (همان، 444) ، اما به عنوان يك حدس برخي احتمال داده‌اند كه شيخ فاضل يكي از شخصيت ‌هاي سياسي مذهبي شيعه در كرخ بغداد بوده است(بهبودي، 51)

[5] . قرآن مجيد در آيه ششم از سوره حجرات مي فرمايد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد اگر شخص فاسقي خبري براي شما بياورد درباره آن تحقيق كنيد مبادا به گروهي از روي ناداني آسيب برسانيد و از كرده خود پشيمان شويد اين آيه به آيه «نبأ» شهرت دارد و در كتابهاي اصول با استناد به آن به بحث درباره حجّيت خبر واحد پرداخته شده است از جمله بنگريد به مظفر 2/66ـ 69

[6] . مقصود از فسق جوارحي گناهاني مانند شرابخواري، دروغگويي، اتهام و غيبت و ..و به طور كلي ارتكاب گناهان كبيره بوده است كه در عرف متقدمان مخلّ به عدالت راوي به شمار مي رفت (كشي، رقم 353، 589)

[7] . چنانكه قبلاً گذشت شيخ طوسي تنها در مقدمه كتاب فهرست اشاره‌اي كوتاه به شخصيت و وفات ابن الغضائري كرده است (همان، 2)

/ 1