نگاهی به شرح چهل حدیث امام خمینی (ره) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به شرح چهل حدیث امام خمینی (ره) - نسخه متنی

محسن جوادی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نگاهى به «شرح چهل حديث » امام خمينى«ره»

نقدونظر _ شماره -22 21

نگاهى به «شرح چهل حديث » امام خمينى(ره )

محسن جوادى

1. موضوع حفظ و شرح «چهل حديث‏»، از روزگاران گذشته مورد اهتمام عالمان دينى بوده است. ريشه اين مساله در روايتهايى است كه با مضمون واحد و به طرق مختلف، در كتابهاى روايى اهل سنت و شيعه از پيامبر گرامى اسلام(ص) نقل شده است. برحسب روايتى كه شيخ صدوق از طريق امام موسى كاظم(ع) از پيامبر(ص) نقل مى‏كند، «هركس چهل حديث درباره امور دينى مورد احتياج امت من حفظ كرده، به آنها برساند، خداوند در روز قيامت وى را فقيهى عالم محشور مى‏گرداند.»[1]

عالمان بزرگى مانند شهيد ثانى، به توصيه اين روايت، به جمع و تنظيم احاديث پرداخته‏اند و آنها را با نام «اربعين‏» منتشر ساخته‏اند. در اين ميان، برخى از آنها مانند شيخ بهايى، علاوه بر جمع چهل حديث، به شرح آنها هم پرداخته‏اند. [2]امام خمينى هم با توجه به مضمون روايت فوق و با تاسى به اسلاف صالح خود، به گزينش چهل حديث مربوط به امور دينى مردم و شرح آنها پرداخته است. از راه تامل در احاديث انتخابى هريك از اين بزرگان مى‏توان دريافت كه از ديدگاه آنها چه امورى داراى اولويت دينى است. با نگاهى اجمالى مى‏توان دريافت كه بيشتر احاديث ‏برگزيده امام خمينى درباره مسائل اخلاقى است; كه اين امر نشانگر اولويت و اهميت اين مسائل از ديدگاه امام، در عرصه ديندارى است. به بيان ديگر، از نظر ايشان، آنچه مورد نياز دينى مردم است، اخلاق مى‏باشد. بيش از سى حديث از احاديث‏برگزيده امام، به صورت مستقيم و باقى احاديث هم به‏طور غيرمستقيم به مسائل اخلاقى مربوط مى‏شود. [3]در برخى از «اربعين‏»هاى عالمان بزرگ، احاديث فقهى جايگاه خاصى دارد و در برخى ديگر، احاديث فلسفى و كلامى. ولى كتاب شرح چهل حديث امام خمينى يك كتاب اخلاق است.

2. اشاره شد كه چهل حديث امام خمينى يك كتاب اخلاق است; اما بايد توجه كرد كه كاركرد يك كتاب اخلاق در نظر ايشان با كاركردى كه معمولا براى اين‏گونه كتابها در نظر مى‏گيرند متفاوت است.

آنچه معمولا از يك كتاب اخلاق انتظار مى‏رود، عبارت است از ارائه راه رستگارى و كنكاش در شناسايى ريشه‏هاى انحراف اخلاقى; و خلاصه اين‏كه يك نسخه علاج براى آدمى باشد. هرچند با كمال تاسف، امروزه اين كاركرد طبيعى و حداقلى اخلاق هم ناديده گرفته شده است و كتابهاى اخلاق از اين‏كه نسخه علاج باشند، ناتوانند:

اين كتب مذكوره [اخلاق ناصرى، احياء علوم‏الدين و...] نسخه هستند نه دوا، بلكه اگر جرات بود مى‏گفتم نسخه بودن بعضى از آنها نيز مشكوك است. [4]

اگر امام با ترديد درباره نسخه نبودن برخى از كتابهاى اخلاق سخن مى‏گويد، امروزه ما با قطع و يقين مى‏توانيم درباره بسيارى از آنچه به نام اخلاق، ترجمه يا تاليف مى‏شود، بگوييم كه آنها نسخه بيماريهاى اخلاقى بشر نيستند و به جاى پرداختن به مسائل اصلى اخلاق، به بيان تاريخ اخلاق و يا مسائل ديگر پرداخته‏اند.

اما جالب توجه است كه نقش كتاب اخلاق بايد بيش از ارائه نسخه علاج باشد. از ديدگاه امام خمينى، اكتفا به ارائه نسخه كارساز نيست.

ريشه‏هاى اخلاق را فهماندن و راه علاج نشان دادن، يك نفر را به مقصد نزديك نكند و يك قلب ظلمانى را نور ندهد و يك خلق فاسد را اصلاح ننمايد. [5]

پس كاركرد كتاب اخلاق چيست؟ پاسخى كه امام مى‏دهد اين است:

كتاب اخلاق آن است كه به مطالعه آن، نفس قاسى نرم، و غيرمهذب مهدب و ظلمانى نورانى شود، و آن، به آن است كه عالم در ضمن راهنمايى، راهبر و در ضمن ارائه علاج، معالج‏باشد و كتاب، خود، دواى درد باشد نه نسخه دوانما. [6]

امام خمينى شرح چهل حديث را به عنوان كتاب اخلاقى نگاشته است كه علاوه بر راهنمايى خواننده، خود نيز جزئى از فرآيند علاج بيماريهاى اخلاقى باشد. اما پرسشى كه مطرح مى‏شود اين است كه چگونه يك كتاب مى‏تواند بيش از اطلاع‏رسانى، ايفاى نقش بكند.

3. امام خمينى معتقد است كه حلقه وصل نظرپردازى اخلاقى به عمل اخلاقى، موعظه است و نقش بسيار مهمى براى آن قائل است.

وعظ نقش بديل‏ناپذيرى در انگيزش اخلاقى دارد و در واقع، علاج بودن يك كتاب اخلاق مرهون واعظ بودن آن است:

كتاب اخلاق، موعظه كتبيه بايد باشد و خود معالجه كند دردها و عيبها را، نه آن كه راه علاج نشان دهد. [7]

بر اين اساس است كه مى‏بينيم زبان كتاب، زبان موعظه است. زيرا تا از راه وعظ، مطالب عقلى اخلاق به عمق ضمير و جان آدمى سرايت نكند، فايده مطلوب از اخلاق حاصل نمى‏شود. مؤلف كتاب هرجا از بحث و بررسى علمى و فلسفى، فراغتى مى‏يابد زبان وعظ مى‏گشايد و آن يافته‏هاى عقلى را به تجربه‏هاى قلبى تبديل مى‏كند.

البته آشكار است كه موعظه صرفا يك شيوه بيانى نيست كه هركس بتواند با آموختن مهارتهاى لازم آن را به كار گيرد، بلكه موعظه يك فرآيند است و مبادى ويژه‏اى دارد. بحث از اين مبادى مجال ويژه‏اى مى‏طلبد; اما بى‏ترديد، يكى از آنها عمل خود گوينده به مقتضاى گفتارش است.

در جهان امروز نوشته‏هاى فراوانى درباره اخلاق منتشر مى‏شود و هزاران سخنرانى اخلاقى از طريق رسانه‏هاى صوتى و تصويرى در اختيار مردم است; اما با كمال تاسف، شاهد انحطاط اخلاقى تعداد قابل توجهى از مردم هستيم. شايد يكى از علل اين مساله فراموش كردن موعظه است و البته وجود موعظه منوط به وجود عالمان پرهيزكار و پيشروى است كه ضمن ارائه طريق، دست‏سالكان تازه‏كار را گرفته، به مقصد رسانند. و آنچه امروز كم است وجود چنين كسانى است، نه آنها كه بتوانند در عرصه اخلاق باريك‏انديشى كنند و يا سخن‏سرايى كنند; هرچند آنها هم در جاى خود مفيد فايده‏اند. [8]

4. مطالب كتاب شرح چهل حديث، ابتدا به صورت درس در محفل طلاب حوزه علميه قم مطرح شد و سپس به وسيله خود امام به صورت كتاب درآمد.

قصد من در ابتدا آن بود كه مطالب كتاب را در يك مقاله تلخيص كنم; ولى به دلايلى از اين كار منصرف شدم. زيرا اولا كتاب از حشو و زوايد خالى است و چندان مجالى براى تلخيص باقى نمى‏گذاد; ثانيا مطالب كتاب بسيار متنوع است و تلخيص آن، به ناچار، تنوع مطلوب آن را از بين مى‏برد; و ثالثا زبان كتاب موعظه‏اى است و تلخيص آن، ساختار زبانى كتاب را دچار آسيب مى‏كند. بر اين اساس، تنها به چند مطلب مهم آن اشاره‏اى كرده، تامل و تدبر در كتاب را به خوانندگان فهيم آن وامى‏گذاريم.

مطالعه اجمالى كتاب نشان مى‏دهد كه طرحى در پس زمينه فكرى گزينش و تدوين احاديث آن وجود داشته، كه احتمالا چنين است: اخلاق سير و سلوك آدمى است‏به سوى خداوند. از اين روى، احاديثى در معرفى انسان و ويژگيهاى فطرى او و نيز در شناساندن اوصاف الهى آمده است، تا مبدا و مقصد سلوك اخلاقى معلوم گردد. اما بيشتر احاديث مربوط به كيفيت‏سلوك اخلاقى و نيز شناسايى موانع حركت از خود به خداوند است. رواياتى در مورد تفكر، اخلاص، شكر، عبادت، يقين، توبه، صبر، توكل و ذكر خداوند آورده شده است تا عناصر و مراحل سير و سلوك را معرفى كند و در برابر، رواياتى نيز در خصوص ريا، عجب، كبر، حسادت، حب دنيا، نفاق، هواى نفس، غيبت، عصبيت، شك و وسواس براى شناساندن موانعى كه فراروى سالك است، آورده شده است.

5. انسان و سرشت او. نكته اصلى در انسان‏شناسى امام خمينى مساله فطرت است. توجه فراوان ايشان به موضوع فطرت، نشانگر تاثير فكرى استاد بزرگوارشان مرحوم شاه‏آبادى است. [9]
انسان از منظر امام خمينى موجودى بى‏هويت نيست; اگرچه عناصر هويت او همگى به صورت استعداد است.
بدان كه نفوس انسانيه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملك در جميع علوم و معارف و ملكات حسنه و سيئه، بلكه در جميع ادراكات و فعليات، بالقوه است و كم‏كم رو به فعليت گذارد به عنايت‏حق جل و علا. [10]

بازشناسى اين استعدادها و بالقوگيها، كه سرشت آدمى را مى‏سازند، بسيار مهم است. زيرا آنها قواى محرك عمل اخلاقى‏اند و براى سير و سلوك آدمى ضرورت دارند.

يكى از مهم‏ترين عناصر فطرت آدمى، عشق به كمال است:

يكى از فطرتهايى كه جميع سلسله بنى‏الانسان مخمر بر آن هستند و يك نفر در تمام عايله بشر پيدا نشود كه برخلاف آن باشد، و هيچيك از عادات و اخلاق و مذاهب و مسالك و غير آن آن را تغيير ندهد و در آن خلل وارد نياورد، فطرت عشق به كمال است. [11]

مى‏توان گفت كه علاقه آدمى به جمال و زيبايى، علم و دانايى و...، همگى ريشه در عشق به كمال دارند و به بيان دقيق‏تر، كمال، حيثيت تقييدى هر نوع تعلق خاطرى است. اما بايد توجه داشت كه عشق اصيل آدمى به كمال مطلق است و جستجوى كمالهاى محدود و حتى وصال به آنها، او را از بى قرارى نمى‏رهاند:

چون توجه فطرى و عشق ذاتى به كمال مطلق متعلق است، و ساير تعلقات عرضى و از قبيل خطا در تطبيق است، هرچه انسان از ملك و ملكوت دارا شود و هرچه كمالات نفسانى يا كنوز دنيايى يا سلطنت و رياست پيدا كند، اشتياقش روزافزون گردد و آتش عشقش افروخته گردد. [12]

اگر محبوب شما اين جمالهاى ناقص و اين كمالهاى محدود بود، چرا به وصول به آنها آتش اشتياق شما فرو ننشست و شعله شوق شما افزون گرديد. [13]

امام خمينى، به تبع استاد خود، مى‏خواهد از راه اين عشق سوزان به كمال مطلق، بر اصل وجود آن كمال مطلق (خداوند) و بر ظرف وصال آدمى به آن كمال مطلق (قيامت) شاهد و دليل آورد، كه البته پرداختن به آن و داورى در درستى آن، مجال ديگرى مى‏طلبد. [14]

اشاره شد كه آنچه آدمى را به سير و سلوك دشوار اخلاقى وامى‏دارد، همين عشق به كمال است. اگر فطرت آدمى فقط همين عشق به كمال بود همگان به مقتضاى آن، در صراط مستقيم به وصال كمال حقيقى نايل مى‏شدند; ولى در نهاد آدمى تمايلات ديگرى هم هست كه اى بسا زودتر از عشق به كمال، ظهور و بروز مى‏يابند:

بدان كه نفس انسانى گرچه به يك معنى، كه اكنون ذكر آن از مقصود ما خارج است، مفطور بر توحيد بلكه جميع عقايد حقه است ولى از اول ولادت آن در اين نشئه و قدم گذاشتن در اين عالم، با تمايلات نفسانيه و شهوات حيوانيه نشو و نما كند. [15]

با توجه به اين موضوع است كه در مقايسه، مى‏توان گفت جنبه‏هاى حيوانى آدمى فعليت دارند:

پس، انسان حيوانى بالفعل است در ابتداى ورود در اين عالم و در تحت هيچ ميزان جز شريعت‏حيوانات، كه اداره شهوت و غضب است، نيست. [16]

از ديدگاه مؤلف كتاب، آنچه مى‏تواند آدمى را از اسارت اين تمايلات حيوانى رهايى بخشد، عنصر تربيت نفس است. فلسفه ارسال پيامبران از ناحيه خداوند و نيز تعبيه عقل در آدمى، همين تربيت نفوس انسانى است:

چون عنايت‏حق تعالى و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربى و مهذب به تقدير كامل در او قرار داد كه آن دو به منزله دو بال است.... اين دو يكى مربى باطنى، كه قوه عقل و تمييز است و ديگرى مربى خارجى، كه انبيا و راهنمايان طرق سعادت و شقاوت مى‏باشند. [17]

چون تربيت نفس و يا به تعبير امام خمينى، جهاد نفس در هريك از ساحتهاى مختلف نفس، متفاوت است، ناچار بايد به ساحتهاى آن اشاره شود.

به بعضى مقامات نفس اشاره كرده و وجوه سعادت و شقاوت آن را اجمالا بيان نموده، كيفيت جهاد نفس را در آن مقام بيان مى‏كنيم. [18]

مقام اول نفس جنبه ملكى اوست كه همان ظاهر نفس است و مصدر فعاليتهاى بدنى و جوارحى آدمى است و قواى آن عبارتند از حواس ظاهرى. سيطره نفس در اين مقام از طريق وهم است. تربيت‏يا جهاد نفس در اين مقام، «عبارت است از غلبه كردن انسان بر قواى ظاهره خود، و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن، و مملكت را از لوث وجود قواى شيطان و جنود آن خالى نمودن است‏». [19]

به هر حال، عرصه تربيت نفس در مقام ملكى همين اعمال آدمى است و البته جهاد نفس در اين مقام، كار دشوارى است و بر مجاهدان آن وعده بهشت اعمال داده شده است:

غالبا وصف جهنم و بهشت كه در كتاب خدا و اخبار انبيا و اوليا شده، جهنم و بهشت اعمال است كه از براى جزاى عملهاى خوب و بد تهيه شده است. [20]

مقام ديگر نفس، جنبه ملكوتى آن است كه باطن نفس است و عرصه فعاليت نفس در اين مقام، خلقيات است و جهاد نفس در اين مرحله به اخلاق [21] مربوط مى‏شود:

گاهى اشاره خفيه‏اى نيز به بهشت و جهنم اخلاق كه اهميتش بيشتر است‏شده. [22]

و بالاخره، مقام سوم نفس كه متاسفانه نام آن و نيز شرح آن ناگفته مانده و مؤلف محترم، مجال را براى طرح آن نامناسب ديده است;
ما مى‏خواستيم اشاره به مقام سوم نفس و كيفيت مجاهده آن بنماييم... ليكن مقام را مناسب نديديم. [23]

ولى از اشاره‏اى كه در لابه‏لاى جملات آمده مى‏توان حدس زد كه مقام سوم مربوط به شهود و عرفان است:

و گاهى هم به بهشت لقاء و جهنم فراق، كه از همه مهمتر است، [اشاره خفيه‏اى] گرديده ولى همه در پرده و از براى اهلش. [24]

انسان براى رهايى از تمايلات حيوانى و پرداختن به پرورش استعدادهاى متعالى خود بايد جهاد نفس را پيشه خود سازد تا عنصر اصلى فطرت او، يعنى عشق به كمال، مسير درست فعليت‏يافتن خود را بيابد:

هان اى عزيز، از خواب بيدار شو. از غفلت تنبه پيدا كن و دامن همت‏به كمر زن، و تا وقت است فرصت را غنيمت‏بشمار، و تا عمر باقى است... چاره‏اى كن. [25]

اما چاره چيست؟ پاسخ امام اين است كه اولين چاره، تفكر است.

6. تفكر. تفكر نقطه شروع سير و سلوك اخلاقى، و منشا و مصدر خيرات و بركات زيادى است:

بدان كه اول شرط مجاهده با نفس و حركت‏به جانب حق تعالى «تفكر» است. [26]

بدان كه از براى تفكر فضيلت‏بسيار است و تفكر مفتاح ابواب معارف و كليد خزائن كمالات و علوم است، و مقدمه لازمه حتميه سلوك انسانيت است. [27]

البته روشن است كه مراد از تفكر، نوع عملى آن است; يعنى انديشه‏اى كه ثمره آن عملى است. اصولا از ديدگاه امام خمينى، علوم دينى و اخلاق، عملى‏اند و اگر در مواردى اين ويژگى عملى را از دست‏بدهند، هويت‏خود را از دست داده‏اند. معرفت دينى آن است كه قلب آدمى را مطمئن و مؤمن سازد و اين اطمينان و ايمان از سنخ اعمال جوانحى است:

علم مطلقا طريق به عمل است‏حتى علم المعارف، منتها آنكه علم‏المعارف اعمالى است قلبى و جذباتى است‏باطنى كه نتيجه آن اعمال و جذبات، و صور باطنه آنها صورت جنت ذات و بهشت لقاست. [28]

پس تفكرى مورد نظر است كه ثمره عملى داشته باشد; اما چگونه مى‏توان از يك انديشه، نتيجه عملى گرفت؟ امام خمينى باز از راه معرفى عناصر فطرت آدمى، به اين پرسش پاسخ مى‏دهند. احترام به شخص بزرگ و عظيم در نهاد آدمى است و وجدان انسان به آن گواهى مى‏دهد:

و نيز از امورى كه در فطرت ثبت و مسطور است احترام شخص بزرگ و عظيم است. [29]

به علاوه، درك حضور كسى، خود مايه حرمت اوست:

و نيز، حاضر در كتاب فطرت لازم‏الاحترام است. مى‏بينيد كه اگر انسان از كسى خداى نكرده بدگويى كند در غيابش، اگر حاضر شد فطرتا سكوت مى‏كند و از او احترام مى‏نمايد. [30]

تفكر از آن رو اهميت دارد كه فطريات مذكور را به سمت صحيح سوق مى‏دهد; يعنى آدمى با درك عظمت‏خداوند و احساس حضور فراگير او، برحسب فطرت سليم خود، به زرگداشت‏خداوند مى‏پردازد و با زبان نيايش و عبادت، حرمت او را پاس مى‏دارد.

به بيان ديگر، ارزش اصلى تفكر در آن است كه زمينه خضوع و خشوع آدمى نسبت‏به خداوند را فراهم مى‏كند. بى‏ترديد، نقش مهمى كه در روايات اسلامى براى تفكر ذكر شده است و مثلا بالاترين عبادت را استغراق در تفكر در پيرامون خداوند و قدرت او دانسته‏اند، [31] همگى به همين نقش مقدماتى آن براى خضوع و خشوع مربوط مى‏شود. هرچند مى‏توان گفت كه نفس تفكر و تامل ارزشمند است، اما بى‏ترديد، در حوزه مسائل اساسى زندگى تفكرى ارزش دارد كه مايه تحول مطلوب در شخصيت آدمى گردد وگرنه، نمى‏توان گفت كه ساعتى انديشيدن از شصت‏سال پرستش كردن برتر است. [32]از ديدگاه امام خمينى، علم هويت واقعى خود را در به بار نشاندن ميوه عمل مى‏يابد:

من نيز چندان عقيده به علم فقط ندارم و علمى را كه ايمان نياورد حجاب اكبر مى‏دانم، ولى تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است. [33]

پس هرگاه علمى به مشاهده نينجامد، بذرى را مى‏ماند كه به بار ننشسته است.

تفكر مطلوب عبارت است از ادراك عظمت‏خداوند تا فطرت حرمت‏به عظيم، آدمى را به خضوع و خشوع در برابر خداوند وادارد. به علاوه، تفكر موجب ادراك حضور خداوند در عالم مى‏گردد و از رهگذر اين ادراك، فطرت احترام به حاضر، آدمى را به عايت‏حرمت‏خداوند وامى‏دارد:

حفظ حضور و محضر از فطرتهايى است كه خلق بر آن مفطورند، و هرچه انسانى بيحيا باشد غيبت و حضورش با هم فرق دارد، خصوصا كه حضور منعم عظيم كامل باشد كه در فطرت حفظ حضور هريك مستقلا ثبت است. [34]

آنچه در ديدگاه امام، علم واقعى و تفكر صحيح است، جمع‏آورى مفاهيم كلى در ذهن و تحليل و تنسيق آنها نيست:

ميزان در علم، حصول مفهومات كليه و اصطلاحات علميه نيست، بلكه ميزان آن رفع حجب از چشم بصيرت نفس است و فتح باب معرفة‏الله است، و علم حقيقى آن است كه چراغ هدايت ملكوت و صراط مستقيم تقرب حق و دار كرامت او باشد.[35]

7. نيت و ملكات روحى. نيت از مبادى عمل است و بر چگونگى وقوع فعل دلالت دارد. در برخى از مكاتب معروف اخلاقى معاصر، مانند سودگروى، بهايى به نيت نمى‏دهند. از نظر سودگروى، ارزش اخلاقى يك عمل تابع نتيجه آن است و مبدا صدور عمل از لحاظ اخلاقى بى‏اثر است. بر اين اساس، آنچه ارزش اخلاقى دارد راستگويى است; خواه اين عمل از روى فضيلت‏خواهى صورت گيرد و خواه از روى مصلحت‏انديشى دنيايى و يا از ترس; در حالى كه ايمانوئل كانت، فيلسوف معروف اخلاق، بهاى زيادى به نيت مى‏دهد و چگونگى انگيزش آدمى به انجام عمل را تعيين‏كننده ارزش اخلاقى آن عمل مى‏داند. اگرچه كانت در اصل بازشناسى اهميت نيت در اخلاق، بر صواب است و بر مكاتبى مانند سودگروى برترى دارد، اما در بيان كيفيت نيت مطلوب براى عمل اخلاقى بر خطا رفته كه بيان آن از مجال اين مقاله خارج است.

امام خمينى در موارد متعددى از كتاب مزبور، بر اهميت نيت در تعيين صحت و سقم اخلاقى عمل تاكيد نموده‏اند:

نيت صورت كامله عمل و فصل محصل او است، و صحت و فساد و كمال و نقص اعمال به آن است. چنانچه عمل واحد به واسطه نيت گاهى تعظيم و گاهى توهين است. [36]

به هر حال، نيت چنانچه مؤلف مى‏گويد، «عبارت است از اراده باعثه به عمل‏» [37] به طورى كه مصدر انجام فعل همين نيت است.

اما جاى اين پرسش است كه خود نيت چگونه شكل مى‏گيرد و از كجا سرچشمه مى‏گيرد، مؤلف محترم كه در اين خصوص، رساله مستقلى هم نگاشته است [38] در اين كتاب مى‏گويد: «نيت تابع غايات اخيره است.» [39]يعنى شكل‏گيرى نيت از همان مطلوبهاى نهايى آدمى است. اين خواسته‏هاى اساسى و غايى اوست كه نيت وى را معين مى‏كند. دلبستگيهاى نهايى انسان، نيت او را رقم مى‏زند و نيت‏به نوبه خود منشا انجام فعل متناسب با آن مى‏گردد. ولى باز اين پرسش مطرح مى‏شود كه مطلوبهاى نهايى آدمى چگونه سامان مى‏گيرند؟ آيا به طور فطرى و غيراكتسابى در نهاد آدمى قرار داده شده‏اند؟ مؤلف پاسخ مى‏دهد:

اين غايات، تابع ملكات نفسانيه است كه باطن ذات انسان و شاكله روح او شده است.[40]

اما جالب آن كه خود ملكات اخلاقى و شاكله باطنى انسان مرهون اعمال اوست و كار نيك و صواب موجب تقويت ملكه فضيلت، و كار نادرست موجب شكل‏گيرى ملكات زشت است. بر اين اساس، مؤلف هشدار مى‏دهد كه نبايد گذاشت معاصى به حدى برسد كه در درون جان آدمى به صورت ملكه‏هاى زشت اخلاقى درآيد:

خدا نكند عاقبت معاصى منتهى بشود به ملكات و اخلاق ظلمانى زشت. [41]

پس آنچه مصدر عمل است، نيت است; كه خود، ريشه در مطلوبهاى آدمى دارد و آن هم از سرزمين ملكات روحى انسان سرچشمه مى‏گيرد. اما ملكات، محصول اعمال آدمى است. در نتيجه، نوعى تفاعل بين عمل اخلاقى و ملكات اخلاقى وجود دارد; به‏طورى كه يكى ديگرى را تقويت مى‏كند. يك گام در عرصه عمل اخلاقى به جلو نهادن، به معناى فراهم آوردن زمينه عملهاى اخلاقى ديگر است. زيرا آن عمل به نوبه خود آب حياتى است كه بر ريشه اعمال آتى انسان يعنى ملكات روحى ريخته مى‏شود.

اينك بايد ديد كه كدام نيت و كدام ملكه روحى فضيلت است و سزاوار تحسين و شايسته تحصيل. امام خمينى در جملات گويايى پاسخ اين پرسش را مى‏دهند:

ملكات در صورتى فاضله است كه نفس اماره در آن تصرف نكند و در تشكيل آن قدم نفس دخيل نباشد بلكه شيخ استاد ما، دام ظله مى‏فرمودند ميزان در رياضت‏باطل و رياضت‏شرعى صحيح قدم نفس و قدم حق است. اگر سالك به قدم نفس حركت كرد... رياضت‏باطل و سلوك آن منجر به سوء عاقبت مى‏شود. [42]

آرى، رها شدن از خودخواهى ملاك رستگارى است. اما نكته اينجاست كه خودخواهى گاهى در لباس رستگارى درمى‏آيد و راهزن سالك مى‏شود. زهد و علم و تقوا كه عناصر رستگارى آدمى‏اند، گاهى پوششى براى خودخواهى او مى‏گردند:

مشكلترين امور و سخت‏ترين چيزها ديندارى است در لباس اهل علم و زهد و تقوى، و حفظ قلب نمودن است در اين طريقه. [43]

زيرا كه ممكن است علم و زهد و تقوا براى صاحبش شان و منزلتى فراهم آورد كه حفظ آن گاهى انسان را در ورطه‏هاى هلاكت فرواندازد.

پايان سخن را نصيحت آن پير طريقت و سالك راه حقيقت قرار مى‏دهيم كه ما را به عزم سفر و درك موقعيت مسافرتى خود فرا مى‏خواند:

عمده به فكر تصفيه و اصلاح افتادن است و از خوب بيدار شدن است. منزل اول انسانيت «يقظه‏» است. و آن بيدار شدن از خواب غفلت و هشيار شدن از سكر طبيعت است، و فهميدن اين‏كه انسان مسافر است، و هر مسافر زاد و راحله مى‏خواهد. زاد و راحله انسان خصال خود انسان است. مركوب اين سفر... همت مردانه است. نور اين طريق مظلم ايمان و خصال حميده است. [44]

[1] . اين روايت را شيخ صدوق در خصال و نيز ثواب الاعمال نقل كرده است.

[2] . مرحوم خاتون‏آبادى از معاصران شيخ بهايى اين كتاب را به فارسى ترجمه كرده كه اخيرا به صورت مصحح چاپ شده است. ر.ك: شيخ بهايى، اربعين، ترجمه خاتون‏آبادى، انتشارات حكمت.

[3] . معمولا احاديث اعتقادى به صورت مختصر شرح شده و در اواخر كتاب آمده است.

[4] . امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص‏13.

[5] . همان.

[6] .همان.

[7] . همان.

[8] . «بدان كه مقصود اين نيست كه علم اخلاق و منجيات و مهلكات نفس لازم نيست، بلكه مقصود آن است كه آن علم را صرفا بايد مقدمه عمل دانست نه آنكه آن را مستقل دانسته صرف عمر در جمع‏آورى اصطلاحات كرد و از مقصد بازماند.» ر.ك: امام خمينى، شرح چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص‏527.

[9] . مؤلف محترم در شرح چهل حديث‏به اين موضوع تصريح دارند و مى‏گويند:

«در اين مقام [بحث فطرت] آنچه از محضر شريف شيخ عارف كامل، شاه‏آبادى دام ظله، كه متفرد است در اين ميدان، استفاده نمودم بيان مى‏كنم.» ر.ك:امام خمينى، شرح چهل حديث، ص‏181.

[10] . همان، ص‏237.

[11] . همان، ص‏182.

[12] . همان، ص‏127.

[13] . همان، ص‏184.

[14] . مؤلف محترم مى‏خواهد از راه فضيلت عشق به كمال مطلق براساس قاعده تضايف، به فعليت معشوق يعنى كمال مطلق دليل آورد. ر.ك: امام خمينى، همان، ص‏187-184.

[15] . همان، ص‏168.

[16] . همان.

[17] . همان، ص‏237.

[18] . همان، ص‏5.

[19] . همان، ص‏6.

[20] .همان، ص‏13.

[21] . امام خمينى اخلاق را در اينجا به معناى مضيق گرفته‏اند كه موضوع آن فقط خلقيات يا ملكات نفسانى است; در حالى كه معمولا اخلاق را به معناى عام مى‏گيرند كه موضوع آن شامل اعمال آدمى هم مى‏شود.

[22] . شرح چهل حديث، ص‏13.

[23] . همان، ص‏27.

[24] . همان، ص‏13.

[25] . همان، ص‏24.

[26] . همان، ص‏6.

[27] . همان، ص‏191.

[28] . همان، ص‏413.

[29] . همان، ص‏11.

[30] . همان.

[31] . همان، ص‏191.

[32] . همان.

[33] . همان، ص‏457.

[34] . همان، ص‏482.

[35] . همان، ص‏373

[36] . همان، ص‏331.

[37] . همان.

[38] . منظور، رساله طلب و اراده است كه امام خمينى در جوانى نگاشته‏اند.

[39] . شرح چهل حديث، ص‏331.

[40] . همان.

[41] . همان، ص‏21.

[42] . همان، ص‏45.

[43] . همان، ص‏378.

[44] . همان، ص‏98.

/ 1