شيوه هاي فرهنگي ـ ارتباطي پيامبر (ص) در عهد مكي
منابع مقاله:مجله پژوهشى دانشگاه امام صادق (ع)، شماره 21، الويري، محسن*؛چكيده: در اين مقاله پس از بحثي كوتاه دربارة منابع و واژگان تبليغي ، فعاليتهاي تبليغي پيامبر (ص) در عهد مكي حول سه محور الف: مراحل دعوت، ب: روشهاي دعوت و جهتگيريها و ج: دستاوردها مورد بررسي قرار گرفته است. مراحل دعوت پيامبر (ص) در مكه عبارت بودند از:1. مرحله آغاز رسالت2. مرحله دعوت محدود و ارتباط فردي و چهره به چهره،3. مرحله دعوت گسترده و شروع ارتباط گروهي تا هجرت به حبشه،4. مرحله پس از هجرت گروهي مسلمانان به حبشه تا هجرت عمومي به مدينه. مهمترين ابزارها و روشهاي فرهنگي ـ ارتباطي پيامبر (ص) در مراحل ياد شده عبارت بود از: قرآن كريم، ابداع نهادها و نمادهاي جديد ارتباطي و معرفي منطقي و استدلالي دين جديد ، بهرهگيري از ايام حج و تماس با تازهواردان به مكه و عرضة دعوت بر قبائل مختلف، خطابه و .... . جهتگيري و دستاوردهاي تبليغي سيزده سال كوشش پيامبر (ص) در مكه نيز عبارت بود از: تربيت روحي و رواني مردم و تحول فرهنگي در جامعه، نشان دادن جهاني بودن دعوت، كشاندن دعوت به مرزهاي بيرون مكه و زمينه سازي براي فراگير كردن آن و اثبات لزوم انعطافپذيري در بهرهگيري از ابزارها و روشهاي تبليغي دينى.مقدمه:
يكي از جنبههاي زندگي پيامبر (ص) كه تاكنون توجه شايسته و بايستهاي به آن نشده حيات تبليغي آن حضرت است؛ يعني تأمل در روشهاي فرهنگي ـ ارتباطي كه به كار بستن آن موجب شد تا ساكنان عرب نواحي مركزي شبه جزيره عربستان با دست كشيدن از باورهاي ديرينه و گرويدن به آييني نو زندگي جديدي را آغاز كنند.اين مقاله گام نخست براي بازكاوي تجربه هاي فرهنگي و ارتباطي در عهد نبوي است و رويكرد آن بيشتر رنگ تاريخي دارد تا فرهنگي و ارتباطي . در نتيجه به جاي پرداختن به مباحث نظري فرهنگ و ارتباطات به مفهومي كلي و متعارف از اين دو مقوله بسنده شده و تلاش شده است گزارشي از مصاديق شيوه هاي فرهنگي ـ ارتباطي حضرت ختمي مرتبت به دست داده شود. صرف نظر از منابع تاريخي دست اول و مصادري كه در لابلاي مطالب خود نكاتي را نيز درباره فعاليتهاي تبليغي پيامبر (ص) در مكه مطرح ساختهاند تنها تعدادي اندك از منابع جديد تمام يا بخشي از مطالب خود را به بررسي و گزارش فعاليتهاي تبليغي پيامبر (ص) در مكه اختصاص دادهاند كه از آن ميان ميتوان به اين منابع اشاره كرد: كتاب منهج الدعوه النبويه في المرحله المكيه نوشته علي بن جابر الحربي كه ظاهراً تنها كتاب مستقلي است كه در اين زمينه نوشته شده است؛ فصل دوم كتاب تاريخ گسترش اسلام از توماس آرنولد (آرنولد،34-9)؛ فصل آخر كتاب خطوات علي طريق الاسلام نوشته علامه سيد محمدحسين فضلالله (فضلالله 1402 ق، 337-314)؛كتاب الاعلام في صدر الاسلام تاليف عبداللطيف حمزه (حمزه، 136-103)؛ كتاب تاريخ الدعوه الاسلاميه في زمن الرسول صليالله عليه و آله وسلم و الخلفاء الراشدين نوشته جميل عبدالله المصري و كتاب الحرب النفسيه ضد الاسلام في مكه اثر عبدالوهاب كحيل[1] كه مؤلف در آن فعاليتهاي رواني مشركان بر ضد پيامبر (ص) را بررسي كرده و از روش برخورد و مقابلة پيامبر (ص) با آنان نيز سخن به ميان آورده است.در فرهنگ ديني ما به ويژه در قرآن واژگان متعددي وجود دارد كه به فعاليتهاي فرهنگي ـ ارتباطي اشاره دارد و هنوز تحقيقي يكجا و درخور براي نشان دادن رابطه اين واژهها و تفاوت آنها با يكديگر صورت نگرفته است.در اين مقاله ” دعوت” به مفهومي مترادف با واژة ”تبليغ” در زبان فارسي به كار رفته است كه بر ساز و كارهاي فرهنگي ـ ارتباطي تكيه دارد. [2]مراحل اصلي دعوت پيامبر (ص)
عدهاي از نويسندگان در آثار خويش به تقسيمبندي مراحل دعوت r پرداختهاند. «ابن قيم جوزيه» مراحل دعوت پيامبر (ص) را چنين برشمرده است: مرحله اول: نبوت؛ مرحله دوم: انذار عشيرة اقرب؛ مرحلة سوم: انذار قوم؛ مرحله چهارم: انذار عرب؛ مرحله پنجم: انذار هر كه دعوت به او برسد از جن و انس تا پايان جهان. (الحربى، ص 198). «احمد شلبى» نيز دعوت پيامبر (ص) را به سه مرحله تقسيم كرده است (الحربى، 201-200):1. مرحله دعوت فردي كه همان مرحله دعوت مخفي است: يا ايها المدثر قم فأنذر (مدثر، 1و2)2. مرحله دعوت بني عبدالمطلب: و أنذر عشيرتك الاقربين (شعرا، 214)3. دعوت عمومى: فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشركين (حجر، 94). همچنين ابوزهره دعوت را به سه مرحله بيت نبوت، عشيره و دعوت عمومى در ميان قريش تقسيم كرده است (ابوزهره، ج1، 573) و نويسنده ديگري تقسيمبندي زير را از مراحل دعوت ارائه داده است (الحربى، 204):1. مرحله عمل مخفيانه: قم فأنذر و ربك فكبر (مدثر، 2و3)2. مرحله آغاز دعوت آشكار: و أنذر عشيرتك الاقربين (شعرا، 214)3. مرحله دعوت عرب: لتنذر أم القري و من حولها (شورى، 7)4. مرحلة دعوت در سطح همة انسانها: لتخرج الناس من الظلمات الي النور (ابراهيم،1). سيوطي در الجامع الصغير به صورت تلويحي مراحل دعوت را به دو مرحله مخفي و علني تقسيم كرده است (عماره، ج2، ص23). در كتاب تاريخ الدعوه الاسلاميه نيز مراحل دعوت به دو بخش كلي مرحله مخفي و مرحلة علني تقسيم شده است (المصرى، 89-84). مؤلف كتاب منهج الدعوه النبويه في المرحله المكيه نيز مراحل زير را به عنوان مراحل دعوت برشمرده است (الحربى، 213-209).1. مرحله مخفي كه خود از دو مرحله و روش تشكيل ميشود: الف. ارتباط فردي و ب. اجتماع و تشكل در منزل ارقمبن ابيارقم2. مرحله دعوت علني كه خود از چند مرحله فرعي تشكيل ميشود: الف. دعوت بني عبدالمطلب و بني عبدمناف كه آغاز مرحله دعوت آشكار است. ب. دعوت همه قريش3. مرحلة فرق نهادن ميان حق و باطل و اعراض از مشركين: فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشركين (طه، 132 و حجر، 94). سفر پيامبر (ص) به طائف و عرضة دعوت خويش بر قبائل در اين مرحله از دعوت واقع شد.4. مرحلة عموميت يافتن رسالت براي همة مردم: قل يا أيها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً (اعراف، 158).هر يك از ديدگاههاي ياد شده ـ با وجود مشتركات زياد ـ از زاويهاي خاص به مراحل دعوت نگريسته است. ما نيز در اين مقاله مراحل دعوت پيامبر (ص) را به:1. مرحله آغاز رسالت2. مرحله دعوت محدود يا آنچه دعوت مخفي ناميده ميشود3. مرحلة دعوت گسترده تا هجرت به حبشه4. مرحله پس از هجرت گروهي از مسلمانان به حبشه تا هجرت به مدينه تقسيم كرده و در ادامه مورد بررسي قرار خواهيم داد.مرحله آغاز رسالت
دربارة آغاز دعوت پيامبر (ص) و همزماني آن با بعثت آن حضرت يادآوري اين نكته ضروري است كه طبق نقل مشهور نخستين آية نازل شده بر پيامبر (ص) : اقرأ باسم ربك الذي خلق (علق،1) بود (طباطبايى، ج20، 323). حفظ كلمة اقرأ به عنوان بخشي از آيه، در حقيقت اثبات و نشان دادن جنبه و هويت ارتباطي دين اسلام است. زيرا در محاورات معمولي وقتي به كسي گفته ميشود فلان مطلب را بگو يا تكرار كن (مثلاً يك معلم در كلاس درس خطاب به شاگردان خود) مخاطب در مقام اجراي دستور كلمة “بگو” يا “تكرار كن” را تكرار نميكند، ولي در اولين خطاب جبرئيل به پيامبر (ص) كه دعوت به خواندن متني بود كه r خواندن آن را نميدانست، خود كلمة “اقرأ” نيز به عنوان بخشي از آية قرآن باقي مانده است تا شايد انديشه محدود نبودن وظيفة تبليغ و ارتباط ديني به پيامبر (ص) و لزوم مشاركت همة مخاطبان مستقيم و غيرمستقيم وحي درفرايند ارتباطي انتقال معارف الهي مورد تأكيد قرار گيرد و وظيفة مستمر رساندن “اسم ربٌ” به ديگران همواره در ذهن دريافت كنندة قرآن ـ چه دريافت كنندة نخستين و چه تلاوت كنندگان آينده ـ باقي بماند. اين نكتة ظريف تبليغي در سورههايي كه با كلمه “قل” آغاز ميشود و ديگر آياتي كه دربردارندة اينگونه تعابير است، نيز به چشم ميخورد. تأكيد مي نمايد بحث دربارة جوهره ارتباطي دين اسلام و تحليل آموزههاي ديني و تجربه تاريخي مسلمانان از اين منظر فرصتي مبسوط و مستقل ميطلبد.مرحله دعوت محدود
نخستين مرحله دعوت پيامبر (ص) به مرحله دعوت مخفي معروف است.[3] ادعاي مخفي بودن نخستين مرحلة دعوت پيامبر (ص) ـ از ديدگاه قائلان به مخفي بودن دعوت ـ با قرائني همراه است: از جمله گفته شده است كه وقتي صهيب و عمار بن ياسر به همراه هم به منزل r رفتند و پس از شنيدن آياتي از قرآن اسلام آوردند آن روز تا غروب در منزل پيامبر (ص) ماندند و در تاريكي شب به صورت پنهاني از منزل بيرون آمدند تا ديده نشوند[4] (ابن عبدالبر، ج2، ص177). يكي از اسلامشناسان معاصر با مفروض گرفتن مخفي بودن ارتباطات ديني پيامبر (ص) در آغاز رسالت، پنهان ماندن ايمان ابوطالب را تا پايان عمر ادامه مخفي بودن ايمان ياران پيامبر (ص) در سالهاي نخست دعوت دانسته است. (فضلالله، 1367، 315)دربارة علت مخفي بودن دعوت در سه سال نخستين دعوت، تحليل صريح و روشني در منابع وجود ندارد ولي آن چه به ذهن تبادر ميكند ترس از سرسختي مشركان و خطراتي بود كه متوجه دعوت نوپاي اسلامي ميشد. يكي از نويسندگان معاصر راز مخفي بودن دعوت را نياز به فرصت و فضاي كافي براي سازماندهي دعوت دانسته است (الحربى، 189).ولي با اين همه، ابهامهايي در زمينة مخفي بودن دعوت در اين مدت وجود دارد و اين ادعاي مشهور از چند نظر محل ترديد است. صرفنظر از آن چه دربارة جوهره ارتباطي دين اسلام گفته شد، اين هويت ارتباطي و تبليغي با فعاليت مخفي چندان سازگاري ندارد؛ قرائن تاريخي ديگر نيز مخفي بودن دعوت در سه سال نخست بعثت را زير سؤال مي برد. نخست اختلاف اقوالي است كه دربارة مدت دعوت مخفي وجود دارد: گروهي اين مدت را تنها يك ماه و گروهي چهار سال و گروهي ديگر نيز آن را سه سال دانستهاند كه نظر اخير شهرت بيشتري دارد (الحلبي الشافعى، ج1، 283). طبيعي است اين اختلاف اقوال ميتواند نمايانگر استوار نبودن اساس ادعا باشد. همچنين دربارة مفهوم مخفي بودن دعوت در اين دوره تحليل و سخن روشني از سوي مورخان و سيرهنويسان ارائه نشده است. در كتاب السيره الحلبيه جملهاي وجود دارد كه مخفي بودن دعوت را به اين معنا دانسته كه تازه مسلمانان براي اقامه نماز به درههاي اطراف مكه ميرفتند و نماز خواندن خود را از ديدگان مشركان پنهان ميداشتند. نكتة ديگر آياتي مانند: قم فأنذر (مدثر، 2) در سومين سورة نازل شده بر پيامبر (ص) يعني سورة مباركة مدثر است.[5] انذار در لغت به معناي اعلام است (ابن منظور، ج14، 102) در اين آيه كه قطعاً در ماهها يا روزهاي اول بعثت پيامبر (ص) بر آن حضرت فرو فرستاده شده[6] خداوند پيامبر (ص) را به برخاستن و اعلام دعوت خويش دستور داده و اين دستور آشكار با اعتقاد به مخفي بودن دعوت چندان سازگار به نظر نميرسد. همچنين دعوت به صبر در سورة القلم كه دومين سورة نازل شده بر پيامبر (ص) است: فاصبر لحكم ربك (القلم، 48) و نيز در سوره مزمل كه ظاهراً سومين سوره نازل شده بر پيامبر (ص) است: و اصبر علي ما يقولون و اهجرهم هجراً جميلاً (مزمل، 10) و سورة مباركه مدثر كه ظاهراً چهارمين سوره نازل شده بر پيامبر (ص) است: و لربك فاصبر (مدثر،7)[7] و نيز نزول سوره عصر در سالهاي نخست بعثت (ظاهراً دوازدهمين سوره نازل شده) كه در آن به صراحت از توصيه به حق و توصيه به صبر سخن به ميان آمده با مخفي بودن ارتباطات پيامبر (ص) ـ كه عليالقاعده هنوز با ايذاء و آزار مشركان روبرو نشده است ـ چندان سازگار نيست.[8]اگر دربارة برخي آيات سورههاي قلم و مدثر و مزمل قائل به عدم نزول يك جاي آنها باشيم و نزول اين آيات را در مرحله عمومي شدن دعوت بدانيم، طبعاً چنين اعتقادي دربارة سورة مباركة عصر درست نيست. نكتة ديگر اين كه گرچه ابن هشام نيز سخن از مخفي بودن دعوت در سه سال نخست بعثت به ميان آورده ولي خود او پيش از سخن گفتن دربارة اين موضوع تصريح كرده است كه:“ ثم دخل الناس في الاسلام ارسالاً من الرجال و النساء، حتي فشا ذكر الاسلام بمكه و تحدث به، ثم إن الله عزوجل أمر رسوله صلي الله عليه و سلم ان يصدع بما جاء منه و أن ينادي الناس بأمره و أن يدعو اليه و كان بين ماأخفي رسول الله صلي الله عليه و سلم أمره و استتر به الي امره الله تعالي باظهار دينه ثلاث سنين ـ فيما بلغني ـ من مبعثه” (ابن هشام، ج1، 280)يعني حتي پيش از علني شدن دعوت گروههايي از مردان و زنان به اسلام گرويده بودند و اسلام در مكه پراكنده شده بود و لذا صدر جملة ابن هشام با ذيل سخن او چندان سازگاري ندارد. همچنين در پارهاي از منابع تاريخي آمده كه مردي به نام عفيف كه در اوايل بعثت پيامبر (ص) به مكه سفر تجاري كرده بود و ميهمان عباس بن عبدالمطلب بود نقل كرده كه مردي را ديدم كه به مسجد آمد و رو به كعبه نماز گزارد و سپس زني به دنبال او آمد و با او همراه شد و پس از او نيز پسربچهاي چنين كرد. من از عباس پرسيدم اين چه ديني است؟ عباس گفت: اين محمد بن عبدالله است كه گمان ميبرد خداوند اين دين را براي او فرستاده است و نيز گمان ميبرد كه گنجهاي خسرو و قيصر بر او گشوده خواهد شد و اين همسرش خديجه بنت خويلد به او ايمان آورده است و اين نوجوان پسرعموي او علي ابن ابيطالب نيز به او ايمان آورده است. عفيف به هنگام نقل اين ماجرا مي گفت اي كاش من هم در آن زمان ايمان ميآوردم تا سومين ايمانآورنده باشم (طبرى، ج2، 57-56). نماز خواندن آشكار پيامبر (ص) و تازه ايمان آورندگان به حضرتش در كنار كعبه كه در اين روايت تاريخي آمده با اعتقاد به مخفي بودن دعوت در اين سالها سازگار نيست. نكتة ديگري كه اعتقاد به مخفي بودن دعوت در اين سالها را با دشواري روبرو ميكند اين است كه نخستين گروندگان به دين نيز بلافاصله پس از اسلامآوردن وظيفه ايجاد ارتباط با ديگران و تبليغ را بر دوش ميكشيدند.[9]با تكيه بر مطالب گفته شده اعتقاد به مخفي بودن ارتباطات و دعوت پيامبر (ص) در سه سال نخست با قرائن تاريخي سازگاري ندارد و به نظر ميرسد ويژگي اصلي دعوت در اين سالها را بايد محدود بودن آن دانست و نه مخفي بودن آن و مراد از اين محدوديت نيز تكيه پيامبر (ص) بر شيوه ارتباطي چهره به چهره است ، بدين معنا كه پيامبر (ص) صلي الله علي و آله و سلم تنها در پي فراخواندن وجذب افراد برگزيده به دين خود بود و براي بر هم زدن نظام اجتماعي حاكم بر مكه و برقراري نظامي نو، تلاشي مستقيم به عمل نميآورد و به سراغ شيوه ارتباطي گروهي يا ارتباط جمعي نرفت .مرحله گسترش دعوت
دومين مرحله دعوت پيامبر (ص) مرحلة گسترش دعوت و روي آوردن پيامبر (ص) به شيوهي ارتباط گروهي است كه معمولاً مرحلة علني شدن ناميده ميشود. ورود به اين مرحله، به معني كنار گذاشتن كامل روش ارتباطي فردي و چهره به چهره نبود. معروف است كه در آستانة گستردهتر شدن دعوت پيامبر (ص) ، آية زير خطاب به پيامبر (ص) نازل شد: و أنذر عشيرتك الأقربين و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين (شعرا، 214 و 215). پيامبر (ص) اقرباي خويش را به منزل خود دعوت كرد و فرمود غذايي آماده كردند و پس از صرف غذا در جمع ميهمانان ـ كه حدوداً چهل نفر بودند ـ چنين گفت: اي فرزندان عبدالمطلب قسم به خدا من در ميان عربها جواني را نميشناسم كه براي قومش چيزي بهتر از آنچه من براي شما آوردهام آورده باشد كه خير دنيا و آخرت شما در آن باشد و خداوند به من دستور داده است كه شما را به سوي آن بخوانم. سپس افزود كدام يك از شما مرا مدد ميرساند تا برادر و وصي و خليفة من باشد؟ همه روي برگرداندند و تنها اميرالمؤمنين علي عليه السلام به اين درخواست پاسخ مثبت داد.[10] شروع دعوت محدود پيامبر (ص) از اطرافيان نزديك و اعضاي خانوادة خود در آغاز رسالت و دعوت از اقوام و خويشان نزديك (عشيرتك الاقربين) در مرحله گسترده شدن دعوت داراي پيامدهاي مثبت فرهنگي ود و بدون ترديد در سهولت پذيرش دعوت پيامبر (ص) از سوي ديگران مؤثر واقع شد. اين روش تبليغ يعني دعوت در درون و سپس گستراندن آن در برون را كه موجب تسريع در گسترش دعوت ميشود مانند سنگي شمرده شده است كه به درون آب انداخته ميشود و موجب پديد آمدن حلقاتي موازي و دايره هاي متحدالمركزگرد خود ميشود (حمزه، 94-93).[11]با شروع مرحله دوم دعوت پيامبر (ص) و استفاده آن حضرت از شيوه ارتباط گروهي ، تعداد مسلمانان رو به فزوني نهاد و دشواريها و مشكلاتي جديد كه نيازمند تدبير و چارهجويي بود رخ نمود. پيامبر (ص) و تازه مسلمانان كه براي نماز به درههاي اطراف مكه ميرفتند وقتي با دشواريهاي بيشتري روبرو شدند تصميم گرفتند مكاني را در درون شهر براي عبادت برگزينند و پيامبر (ص) منزل ارقم ابن ابي ارقم را نزديك خانه كعبه و در پاي كوه صفا براي اين منظور برگزيد و در آن منزل علاوه بر خواندن نماز، دين و قرآن آموزش داده ميشد (ابن هشام، ج1، 263). مدت بقاي پيامبر (ص) و يارانش در اين منزل را تا رسيدن تعداد اسلام آورندگان به چهل نفر ذكر كردهاند (الحلبي الشافعى، ج1، 283).[12] برخي از نويسندگان معاصر نقش مهمي براي اين منزل در ايام گسترده شدن دعوت اسلام قائل شدهاند و سكونت پيامبر (ص) در آن را نقطه عطفي در تبليغ اسلام در مكه و اسلام آوردن بسياري از مردم دانستهاند (آرنولد، 12). پيش از اين نيز پيامبر (ص) به ويژه در سه سال نخست دعوت از منزل خويش براي دعوت استفاده ميكرد. صرفنظر از خديجه و علي عليهالسلام و زيد بن حارثه كه در منزل پيامبر (ص) اسلام آوردند صهيب بن سنان رومي و عمار بن ياسر نيز در منزل پيامبر (ص) اسلام آوردند. (ابن عبدالبر، ج1، 177)از مهمترين ويژگيهاي اين مرحله از دعوت پيامبر (ص) درافتادن با نظام اجتماعي فاسد حاكم بر مكه بود كه در نتيجه مشركان نيز از ترس به خطر افتادن و از دست رفتن موقعيتها و امتيازهاي اجتماعي خود رفته رفته به فكر مقابله با پيامبر (ص) و دعوت او افتادند. اخبار تكان دهندهاي دربارة آزار و شكنجة تازه مسلمانان از سوي مشركان قريش در اين دوره در دست است[13] (ابن سعد، ج3، ص 233). مشركان زره آهني بر اندام مسلمانان مي پوشانيدند و آنها را در اين وضعيت در آفتاب داع نگاه ميداشتند (الحاكم نيشابورى، ج3، 284). سميه مادر عمار زير شكنجه و با ضربة خنجر(حربه) ابوسفيان به شهادت رسيد (ابن سعد، ج3، ص 233). گفته شده است پاهاي وي را به دو شتر بستند و شتران را در دو مسير مختلف حركت دادند (حمزه، 126). بلال حبشي را افزون بر شكنجههاي متعارف به جوانان ميسپردند و آنها او را در درههاي اطراف مكه ميگرداندند و او همچنان اَحَد اَحَد ميگفت (الحاكم نيشابورى، ج3، 284)؛ ذهبى، ج1، 348؛ ابن سعد، ج3، 233) همچنين گفتهاند شخص پيامبر (ص) نيز در اين مرحله مورد هجوم تبليغي و رواني مشركان قريش بود و اتهاماتي مانند سحر بودن قرآن (احقاف،7)، ساحر بودن پيامبر (ص) (يونس،2)، اضغاث احلام (انبياء.5) و شعر بودن قرآن (يس، 69)، شاعر بودن پيامبر (ص) (انبياء، 5)، جنون (صافات، 34)، و فراگيري تعاليم ديني از بشر و انكار جنبة وحياني دين (النحل، 103) و القاي شبهه در اين باره كه چرا قرآن بر شخص ديگري نازل نميشود (زخرف، 31) در اين مرحله متوجه پيامبر (ص) شد. مشركان در اين مرحله براي رويارويي با پيامبر (ص) از روشهايي مانند تحقير، نيرنگ، ايجاد مانع در مسير ابلاغ دعوت پيامبر (ص) ، شكنجه و محاصره رواني استفاده ميكردند (كحيل، ص 210-195).سومين مرحلة دعوت پيامبر (ص) در پي اين فشارها شكل گرفت و ماجراي هجرت گروهي از مسلمانان به حبشه در سال ششم بعثت پيش آمد. هجرت حدود 83 نفر از مسلمانان به حبشه با صلاحديد و توصيه پيامبر (ص) نقشي بسيار مهم در تثبيت دعوت اسلامي ايفا كرد. مشركان مكه كه نگران پيامدهاي هجرت مسلمانان بودند با اعزام نمايندگان خود دست به تبليغ عليه مسلمانان نزد پادشاه حبشه زدند ولي جعفر بن ابيطالب نيز در مقابل به ايراد خطبهاي مهم و روشن كننده پرداخت كه از نظر تبليغي قابل توجه است و در جايي ديگر بايد مورد بررسي بيشتر قرار گيرد.[14]قريش در پي ناكام ماندن در مواجهه با هجرت به حبشه، بر سختگيريهاي خود در داخل مكه عليه مسلمانان افزودند و پيماني براي تحريم مسلمانان در تمامي روابط مهم اجتماعي منعقد ساختند و به خصوص پس از رحلت ابوطالب و خديجه در سال دهم بعثت بر شدت آزار خود نسبت به شخص پيامبر (ص) افزودند[15] تا آنجا كه حضرتش فرمود: “ما نالت مني قريش شيئ اكرهه حتي مات ابوطالب ثم شرعوا” (ابن كثير، ج3، 134) مثلاً يك بار هنگامي كه r در كنار كعبه مشغول نماز و در سجده بود عقبه بن أبي معيط شكمبة گوسفند يا شتري را آورد و آن را بر كمر پيامبر (ص) نهاد و دوستانش از شدت خنده به اين سو و آن سو ميرفتند و كسي از دوستداران پيامبر (ص) جرأت نميكرد آن را از پشت ايشان بردارد تا اين كه موضوع را به فاطمه دختر پيامبر (ص) اطلاع دادند و ايشان شكمبه را از دوش پيامبر (ص) برداشت و عاملان اين عمل زشت را نفرين كرد (ابن اسحاق، 192؛ بخارى، ج15، 78). همو در نوبتي ديگر در كنار خانة خدا رداي پيامبر (ص) را دور گردن حضرت پيچيد و سخت فشرد و ابوبكر سر رسيد و مانع شد (بخارى، ج15، 78) و ديگر بار براي خودشيريني و بنا به تقاضاي أبي بن خلف آب دهان به صورت پيامبر (ص) افكند. ابوجهل نيز گاه به هنگامي كه پيامبر (ص) در كنار خانة خدا به سجده ميرفت پا بر پشت گردن حضرت ميگذاشت (ابن اسحاق، 213). گفته شده است كه غير از ابوجهل و ابولهب و عقبه بن أبي معيط كه به ايذاء و آزار پيامبر (ص) ميپرداختند (الحربى، 349-331) افراد زير نيز كه همساية پيامبر (ص) بودند در زمرة آزاردهندگان پيامبر (ص) بودند: حكم بن أبي العاص، عدي بن الحمراء،العاصي بن وائل، أخنس بن شريف، وليد بن مغيره، نضر بن حارث و ابن أصداء هذلي (الحربى، 343). پيامبر (ص) گاه از بدي همسايگان خود به درگاه خداوند شكايت ميبرد. (ابن سعد، ج1، ص 201).پيامبر (ص) اين مرحله دشوار دعوت را نيز با تقويت انسجام دروني مسلمانان و انتقال و گرد هم آوردن آنها در شعب ابيطالب پشت سر گذاشت.مرحله چهارم دعوت پيامبر (ص) پس از خروج از شعب ابيطالب شكل گرفت. پيامبر (ص) در اين مرحله با تلاش مضاعف براي پراكندن دعوت اسلامي و تماس گسترده با زائران خانة خدا و عرضة دعوت خويش برآنها و جستجو براي يافتن پايگاهي خارج مكه، سرانجام توانست مركزيت دعوت اسلامي را به خارج از مرزهاي مكه يعني يثرب منتقل نمايد و مرحلهاي كاملاً نو در اين منطقه كه در اقدامي نمادين و تبليغي مدينه النبي نام گرفته بود آغاز شد.ابزارها و روشهاي فرهنگي ـ ارتباطي پيامبر (ص)
با نگاهي به فعاليتهاي فرهنگي ـ ارتباطي پيامبر (ص) در مكه به آساني ميتوان دريافت كه آن حضرت از ابزارهاي و روشهايي متفاوت و متعدد براي نشر دعوت اسلامي بهره ميجست. در اين بخش از مقاله مهمترين اين روشها و ابزارها به اختصار مورد بررسي قرار ميگيرد.1. قرآن كريم: نقش تبليغي قرآن را از چند نظر ميتوان مورد توجه قرار داد. قرآن مصدر و منشأ و غايت تبليغ ديني به حساب ميآيد ولي صرفنظر از جنبة محتوايي آيات نازل شده در مكه، از نظر كاركردهاي فرهنگي - ارتباطي نيز آيات مكي قرآن را حداقل از سه جنبه ميتوان مورد توجه قرار داد: يكي از نظر تأثير جاذبههاي لفظي و زيباييهاي بياني قرآن در جذب مخاطبان، ديگري از نظر روش معرفي و تبيين دين جديد و سوم از نظر روش برخورد با دشمنان و معاندان و گزافهگوييهاي آنها. [16]2. ابداع نهادها و نمادهاي جديد ارتباطي : از جمله مسايل مهم و شايان توجه در روش تبليغ پيامبر (ص) وضع شعائر ديني و ابتكار نهادها و نمادهايي بود كه تا آن زمان رواج نداشت و نقشي مؤثر و مهم در يادآوري معارف ديني و يا تبليغ و يا فراخوان براي انجام يك آيين ديني داشت. از جمله مسجد، نماز، اذان، اقامه و منبر.[17] مراد از جنبه تبليغي داشتن اذان و اقامه اين است كه با توجه به اين كه يكي از مهمترين روشهاي تبليغ، القاء از طريق تكرار است در اين دو شعار ديني كه هر روز پنج بار تكرار ميشود بسياري از معارف و تعاليم ديني به صورت كوتاه و موجز مورد تأكيد قرار ميگيرد.[18] به ويژه كه مستحب است مؤمنان به هنگام شنيدن فرازهاي اذان و اقامه آن را تكرار كنند. نكته مهم درباره ابزارها و روشهاي ارتباطي پيامبر (ص) اين است كه آن حضرت با ايجاد تحول در برخي ابزارها و روشهاي موجود آنها را در خدمت اهداف ديني قرار داد. نمونه اين ابزارها مراسم حج و خطبه و شعر و قصه است.3. معرفي منطقي و استدلالي دين جديد: يكي ديگر از روشهاي پيامبر (ص) براي تبليغ دين پيش گرفتن روش بحث منطقي در برخورد با مخاطبان بود. به عنوان مثال وقتي قريش از حصين درخواست كردند كه با پيامبر (ص) صحبت كند تا آن حضرت از بتهاي آنها به بدي ياد نكند، وي به نزد پيامبر (ص) آمد و خطاب به ايشان گفت: چه ميگوييد؟ چرا بتهاي ما را به بدي ياد ميكنى؟ پيامبر (ص) در پاسخ فرمود: اي حصين چند خدا را ميپرستى؟ وي گفت: هفت خدا را در زمين و يك خدا را در آسمان. حضرت پرسيد: وقتي زياني متوجه تو ميشود كدام يك را ميخوانى؟ حصين گفت: خدايي را كه آسمان است. حضرت فرمود: اگر اموال تو از بين برود كدام يك را ميخوانى؟ گفت: خدايي را كه در آسمان است. حضرت فرمود: هموست كه دعاي تو را اجابت ميكند و حال آن كه تو براي او شريك قائل ميشوى.. اي حصين اسلام بياور تا در امان باشي و حصين نيز اسلام آورد (الحلبي الشافعى. ج1، 455). نمونههايي ديگر از اين گفتوگوها را مثلاً با عتبه بن ربيعه (ابن هشام، ج1، 314-313) به نمايندگي از قريش و يا با ابوطالب كه حامل پيامهاي قريش بود در منابع ميتوان يافت.4. بهرهگيري از ايام حج و تماس با تازهواردان به مكه و عرضة دعوت بر قبايل مختلف: در همان سالهاي نخست گسترده شدن دعوت، پيامبر (ص) از موسم حج براي نشر دعوت خويش بهره ميجست. ابن هشام گزارشي بالنسبه مبسوط از اين روش ارتباطي پيامبر (ص) كه نهايتاً به هجرت آن حضرت نيز انجاميد ارايه داده است.[19] دعوت وليد بن مغيره از قريش براي وحدت موضع در قبال پيامبر (ص) در ايام حج[20] نشان دهنده نگراني قريش از بهرهبرداريهاي پيامبر (ص) از ايام حج است. پيامبر (ص) افراد سرشناسي را كه داراي نفوذ در ميان قوم خود بودند وقتي به مكه ميآمدند شناسايي و با آنها ارتباط برقرار ميكرد. تماس با سويد بن صامت و انس بن رافع ملقب به ابوحسي و اياس بن معاذ از اين جمله است (فارسى، 382 و ابوخليل، 42). از ربيعه بن عباد نقل شده است كه من نوجواني بودم كه همراه پدرم در مني بودم و پيامبر (ص) را ديدم كه به محل اسكان قبائل عرب مي رفت و خطاب به آنها ميگفت يا بني فلان من فرستادة خدا به سوي شما هستم شما را به عبادت خدا و شرك نورزيدن به او و به كنار نهادن هر آنچه غير از او ميپرستيد ميخوانم و از شما ميخواهم كه به من ايمان بياوريد و از من حمايت كنيد تا آن چه را بدان برانگيحته شدهام تبيين نمايم (ابن سعد، ج1، 200 و ابن كثير، ج3، 141-138). پيامبر (ص) در ايام حج به ويژه به محلههاي عكاظ، مجنه، ذوالمجاز، مني و شهر مكه براي ابلاغ دعوت خويش ميرفت (فارس، 371 و طبرسى، ج2، 84). تماس با زائران شهر يثرب نيز كه به انعقاد پيمان عقبة اولي و ثانيه و سرانجام هجرت مسلمانان و پيامبر (ص) به شهر يثرب منجر شد در ايام حج و از طريق عرضة دعوت پيامبر (ص) بر قبائل مختلف صورت گرفت.5. خطابه: ظاهراً پيامبر (ص) در ايام حضور در مكه از اين روش كمتر استفاده ميكردند. شايد مهمترين خطبة آن حضرت در مكه، سخنراني در آغاز مرحلة گستردهتر كردن دعوت بر بالاي كوه صفا باشد كه با صداي بلند قريش را فراخواند. قريشيان گفتند محمد بر بالاي كوه صفا فرياد ميزند و به سوي او آمدند تا ببينند چه شده است. وقتي قريش گرد پيامبر (ص) آمدند حضرت از آنها پرسيد آيا تاكنون شنيدهايد من دروغ بگويم؟ حاضران يكصدا گفتند نه از تو جز راستي چيزي نديدهايم. حضرتش پرسيد اگر به شما خبر بدهم كه سپاهي پشت اين كوه است آيا مرا تصديق ميكنيد؟ همگي گفتند: آري ما به تو گمان بد نميبريم و تاكنون از تو دروغي نشنيدهايم. در اين لحظه پيامبر (ص) تمام توان خود را جمع كرد و به آنها گفت: پس بدانيد كه من هشدار دهندة به يك عذاب شديد هستم، سپس تمام توان خود را جمع كرد و با فرياد بلند گفت: اي بني عبدالمطلب، اي بني عبدمناف، اي بني زهره، اي بني تميم، اي بني مخزوم، اي بني اسد همانا خداوند به من دستور داده است كه عشيره و خاندان نزديك خود را انذار دهم و من مالك چيزي براي دنيا و آخرت شما نيستم جز اينكه بگوييد لااله الاالله. سپس آنها را به ترك بتپرستي و دوري از فواحش و ايمان به خداوند و پيمودن راه خير دعوت كرد. نقل ديگري از اين ماجرا اين اجتماع را در منزل پيامبر (ص) و همراه با صرف غذا ميداند (طبرى، ج2. 64-61). پيامبر (ص) پس از هجرت به مدينه و پيش از استقرار در اين شهر به ايراد خطبه در نماز جمعه پرداخت.[21]6. بر پا داشتن شعائر ديني به صورت آشكار: رفتار ديگري كه كاركرد تبليغي و ارتباطي مهمي داشت اقامه نماز از سوي پيامبر (ص) به صورت آشكار در كنار كعبه بود. برخي از ياران پيامبر (ص) نيز در بيرون منزل خود به صورت آشكار و با صداي بلند به نماز و دعا و گريه ميپرداختند و كودكان و زنان براي تماشاي آن گرد ميآمدند و سران قريش نگران تاثيرپذيري تماشا كنندگان بودند (ابن هشام، ج2، 13).7. ارائه الگوي عملي اخلاقى: بدون ترديد از جمله عوامل بسيار مهم در سرعت گسترش دعوت پيامبر (ص) ارائه الگويي عملي از رفتار و منش و شخصيت خود بود. اسوه حسنهاي كه بعدها قرآن نيز بر آن تأكيد كرد.[22]8. حضور در اجتماعات قريش: پيامبر (ص) در اجتماعات قريش نيز حاضر ميشد (طبرى، ج2، 77) طبعاً اين مسأله ميتوانست زمينه ساز صحبتها و برخوردهاي فرهنگي مناسب باشد.9. هجرت: هجرت مسلمانان به حبشه را بايد يكي دگر از روشهاي تبليغي اسلام شمرد كه از چند نظر قابل توجه است: 1. يافتن فضايي مناسب براي آرامش و آسايش مسلمانان و انجام آزادانه شعاير ديني 2. گستراندن مرزهاي دعوت اسلامي و تلاش براي انتشار اسلام. به عنوان مثال در ماجراي هجرت به حبشه ظاهراً مسلمانان توانستند جمعي از اشراف حبشه را به دين اسلام بگروانند.[23] پس از هجرت گروهي از مسلمانان به حبشه، ابوبكر نيز از پيامبر (ص) براي هجرت اذن خواست و حضرت به او اجازه داد و او مكه را ترك كرد و به نزد احابيش رفت.[24]10. همنشيني با محرومان: از نكات قابل توجه دعوت پيامبر (ص) تكيه بر مستضعفان و طبقات پايين جامعه بوده است، مولف كتاب پيامبري و انقلاب مينويسد:“پس از سوره عبس رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم براي تبليغ به سراغ توانگران و سران و متنفذان قبايل نميرود مگر كسي كه از آنان كه آمادگي براي پذيرش حق نشان ميدهد. كفار مكه متوجه اين تغيير رويه ميشوند و از آياتي كه در اين خصوص آمده است اطلاع پيدا ميكنند.” (فارسى، 233)ولي وضعيت زندگي نخستين ايمان آورندگان حكايت از آن دارد كه پيامبر (ص) از همان آغاز دعوت نيز جايگاه و منزلت ويژهاي براي توانگران در نظر نگرفته بود. همنشيني پيامبر (ص) با اقشار پايين جامعه تاثير بسياري در سرعت گسترش دعوت در ميان تودههاي مردم داشت. گفته ميشود جمعي از اشراف و بزرگان قريش به نزد پيامبر (ص) رفتند و به او گفتند ما ميخواهيم به سخنان توگوش فرا دهيم و در آن تأمل نماييم ولي همنشيني تو با بردگاني كه تو را احاطه كردهاند و تهيدستاني كه شايسته نيست ما در كنار آنها بنشينيم مانع اين امر است. ما نزد تو آمدهايم كه براي ما مجلسي ويژه كه بردگان و فقيران در آن نباشند ترتيب دهى. عمربن الخطاب اين نظر را پسنديد و حتي ظاهراً براي تهيه مقدمات اين مجلس نيز اقداماتي به عمل آمد. ولي با نزول آياتي از سوره كهف خداوند پيامبر (ص) را از چنين اقدامي بازداشت (طبرسى، مجمع البيان، ج3، 465):“واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالغداوه و العشي يريدون وجهه و لا تعد عيناك عنهم تريد زينه الحيوه الدنيا و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هويه و كان امره فرطاـ و قل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن و من شاء فليكفر…” (كهف/28 و 29)[25]11. صبر در برابر آزارها و پرهيز از برخورد تند با آزاردهندگان: بدون ترديد نرمخويي پيامبر (ص) در برابر ايذاء و آزار قريش تأثير فرهنگي و تبليغي فراوان داشت و به گسترش دعوت در مكه مدد رساند. قريش به طعنه نام مبارك پيامبر (ص) را به جاي “محمد”، “مذمم” ميخواندند و سپس آن بزرگوار را سب و هجو ميكردند و پيامبر (ص) مي فرمود آيا در شگفت نيستيد كه خداوند چگونه مرا از آزار قريش در امان ميدارد؟ آنها مذمم را سب و هجو ميكنند و حال آن كه من محمد هستم (ابن هشام، ج1، 382). پيامبر (ص) در مقابل خيره سريها و اذيت و آزار قريش سكوت ميكردند و با وجود رفتار ناپسند قريش همچنان آنها را نصيحت ميكرد و به رهايي از آنچه در آن گرفتار بودند فرا ميخواند (ابن هشام، ج2، 22 و 50). شايد هيچ برخورد تند و خشونتآميز در ايام حضور در مكه از آن حضرت گزارش نشده است. گاه آن حضرت پس از شنيدن سخنان مشركان و وعدهها و وعيدهاي آنان به آن پاسخ ميداد و گاه در اين پاسخها به قرآن نيز استناد ميكرد (ابن هشام، ج1، 316). آن حضرت حتي در مقابل اهانتهايي مانند پرتاب شكمبه گوسفند و سنگ نيز رفتاري تند و خشن در پيش نميگرفت و با پناه گرفتن زير سنگي خود را در امان نگاه ميداشت و نماز ميخواند (طبرى، ج2، 79). به نوشته مؤلف كتاب الحرب النفسيه ضد الاسلام في مكه پيامبر (ص) با جنگ رواني مشركان مكه به روشهاي زير مقابله نمود: 1. منسجم كردن جامعه داخلي مكه و بستن راه نفوذ جنگ رواني مانند آنچه در ماجراي شعب ابيطالب شاهد آن هستيم. 2. پيش گرفتن سياست صبر و مقابله 3. رويارويي با كفار مكه 4. آهنگ دعوت در سرزميني ديگر 5. تأليف قلوب غيرمسلمين (كحيل، 194-135)12. نگارش نامه: گرچه پيامبر (ص) بيشترين بهرهبرداري از شيوه ارتباط مكتوب را به عنوان يكي از روشهاي ارتباطي در مدينه داشت ولي به استناد پارهاي قرائن، در ماجراي هجرت مسلمانان به مدينه نيز پيامبر (ص) نامهاي به نجاشي نوشت (ابن اسحاق، 210) و آن را به وسيله عمرو بن اميه به نزد نجاشي فرستاد و در آن نامه به نجاشي توصيه كرد كه به جعفر و يارانش اكرام نمايد.[26]13. اعزام مبلغ: پيامبر (ص) به همراه بيعتكنندگان از شهر يثرب، مصعب بن عمير را براي خواندن قرآن و بيان احكام و معارف و تعاليم دين اسلام روانه داشت. پيامبر (ص) بعدها از اين روش يعني اعزام مبلغان براي شناساندن دين مبين اسلام به فراواني استفاده كرد و بهاي سنگيني نيز براي اين كار پرداخت. شهادت جمعي از مسلمانان در حادثه رجيع و بئر معونه در سال چهارم هجري در جريان يك اعزام تبليغي اتفاق افتاد.[27]14. بهرهگيري از زمينههاي عاطفي و روانى: پيامبر (ص) از زمينههاي رواني مناسب براي گسترش دعوت خويش بهره ميجست.[28] آن حضرت وقتي در آغاز مرحلة دعوت گستردة خود از قريش پرسيد: «آيا تاكنون شنيدهايد من دروغ بگويم؟» (طبرى، ج2، 61) ذهنيت مثبت مردم دربارة خود را سرمايه اي براي آماده سازي فضاي ارتباطي قرار داد تا بتواند با آساني بيشتري دعوت خويش را عرضه كند. اعتراف و هشدار نضر بن حارث در اين زمينه حايز اهميت بسيار است كه گفت:“يا معشر قريش، انه والله قد نزل بكم امر ما اتيتم له بحيله بعد، قد كان محمد فيكم غلاما حدثا: ارضاكم فيكم و اصدقكم حديثا و اعظمكم امانه…” (ابن هشام، ج1، 320)“اي قريشيان! قسم به خدا به پديدهاي دچار شدهايد كه تاكنون چارهاي براي آن نينديشيدهايد، محمد (از همان زمان كه) نوجواني كم سن و سال در ميان شما بود از هيچ كس به انداز او خشنود نبوديد و راستگوترين شما و امانتدارترين شما به شمار ميآمد….”نتيجهگيرى
براساس آموزههاي ترديدناپذير دينى، هدف پيامبر (ص) و دين جديدي كه عرضه نمود تأمين سعادت اخروي بشر براساس گونهاي خاص از زندگي در اين دنيا بوده است. پيامبر (ص) ميبايست هم محتواي فكري لازم در اين زمينه را ـ نه تنها براي مردم عصر خود، بلكه براي همه بشريت ـ عرضه نمايد و هم زمينة جلب توجه و ايجاد رغبت به اين دين و پايبندي به تعاليم و احكام آن را در دل مردم ايجاد نمايد. بدون شك پيامبر (ص) براي اراية نمونهاي عملي و قابل تحقق از آن چه بر زبان ميآورد و يا در لابلاي آيات قرآني منعكس بود بايد دست به تشكيل حكومت ميزد ولي چون محيط مكه ظرفيت لازم را براي اين كار از خود نشان نداد به ناچار حضرتش پا از مكه بيرون نهاد و تشكيل جامعه نمونه اسلامي را در شهر مدينه پي گرفت. از اين زاويه كه به موضوع نگريسته شود مجموع فعاليتهاي پيامبر (ص) در مكه از دو نظر اهميت خاص مييابد: يكي از نظر نوع تلاشهاي حضرت براي ايجاد علاقمندي و جلب توجه در مردم نخستين جامعهاي كه مخاطب وحي قرار گرفتهاند و ديگري از نظر مقدمه و زمينه ساز بودن اين فعاليت ها براي تشكيل يك جامعة نمونة اسلامى. حال با اين مقدمه، در نگاهي كلى، جهتگيرى، اهداف و نيز دستاوردهاي مجموع فعاليتهاي فرهنگي ـ ارتباطي پيامبر (ص) در مكه را ميتوان به شرح زير تحليل و دسته بندي كرد:الف ـ تربيت روحي و رواني مردم و تحول فرهنگى: هدف اصلي دعوت پيامبر (ص) در مكه ، تحول روحي و فرهنگي مردم و بر هم زدن نظام فكري موجود و جايگزين كردن يك نظام فكري و فرهنگي جديد بود تا در اين مسير نيروي لازم را براي جامعه اسلامي و نمونه در مدينه تربيت نمايد.[29] محتواي آيات مكي و مقايسة آن با آيات مدني و تكية اصلي آيات مكي بر مسائل اخلاقي و اعتقادي كه در متن مقاله به آن اشاره شد ميتواند تأييد كننده اين ديدگاه باشد. از اين نكته ميتوان مقدم بودن تربيت فرهنگي بر تشكيل نظام سياسي را برداشت كرد. همين نكته نيز از مقايسه مفاد فرهنگي و پيمان نخست عقبه (بيعه العقبه الاولي) و مفاد سياسي و نظامي دومين پيمان عقبه (بيعه العقبه الثانيه) با تازه مسلمانان مدينه برداشت ميشود.[30]ب ـ نشان دادن جهاني بودن دعوت: فراگير شدن دعوت و نشان دادن ابعاد جهاني اين پيام حتي پيش از هجرت به مدينه نيز مورد توجه بوده است. نزول آياتي درباره اديان پيشين و مسلمان شدن گروهي از مسيحيان و نزول آياتي كه با خطاب يا ايها الناس آغاز ميشوند در اين زمينه شايان توجه هستند (فارسى، 278-275) آياتي مانند: “و ما ارسلناك الا كافه للناس بشيراً و نذيراً و لكن اكثر الناس لايعلمون” (سبا/28) و “يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً” (اعراف/57) و “ما ارسلناك الا رحمه للعالمين” (انبياء/107) و “تبارك الذي نزل الفرقان علي عبده ليكون للعالمين نذيراً” (فرقان/1) . همچنين اسلام آوردن افرادي از ديگر سرزمين ها مانند بلال حبشي و صهيب رومي و سلمان فارسي در مكه و سخن الهامبخش پيامبر (ص) دربارة آنها كه به ترتيب آنها را اولين ميوة حبشه و اولين ميوه روم و اولين ميوه ايران ناميد نيز شاهد اصرار پيامبر (ص) بر نشان دادن ابعاد جهاني دين اسلام است (آرنولد، 24).ج ـ كشاندن دعوت به مرزهاي بيرون مكه و زمينهسازي براي فراگير كردن آنها: در اوج مخالفتها و دشواريهاي نشر دعوت، اسلام آرام آرام در ميان همه تيرههاي قبيله قريش نفوذ ميكرد و بر دامنه پيروان آن افزوده ميشد.[31]قراين زيادي حكايت از اين ميكند كه سالها پيش از هجرت، خبر بعثت و رسالت پيامبر (ص) در ديگر شهرها و قبايل نيز پيچيده بود. به عنوان نمونه طفيل بن عمرو دوسي قبيله دوس را به اسلام فرا خوانده بود (ابن هشام، ج2، 24). پارهاي از مورخان از انتشار اسلام در حبشه و اسلام آوردن اشراف حبشه در پي هجرت مسلمانان به اين سرزمين خبر دادهاند (طبرى، ج2، 69). ميزان گسترش اسلام در ميان قبايل عرب به حدي بود كه قريش ـ پس از هجرت گروهي از مسلمانان به حبشه ـ بر همين اساس و به عنوان يكي از راههاي جلوگيري از آن تصميم به انعقاد پيمان براي تحريم روابط با مسلمانان گرفتند (طبري، ج2، 74).در مدينه نيز ذكر پيامبر (ص) به ميان بود (ابن هشام، ج1، ص 302-301) و به همين دليل حتي پيش از پيمانهاي عقبه اولي و ثانيه اسلام در مدينه طرفداران و پيرواني يافته بود (اين هشام، ج2، 70). ابن هشام ميگويد يك سال پيش از پيمان عقبه اولي وقتي پيامبر (ص) در موسم حج با شش تن از خزرجيان ملاقات كرد و آنها را به اسلام دعوت كرد، آنها اسلام آوردند و پيامرسان اسلام در يثرب شدند. اسلام در يثرب به گونهاي رواج يافت كه هيچ منزلي از منازل مرم اين شهر نبود مگر اينكه در آنجا ذكري از رسول الله به ميان بود.[32] به نوشته طبري كساني كه از مدينه براي انعقاد پيمان عقبه ثانيه با پيامبر (ص) ملاقات كردند نمايندگان و روساي نو مسلمانان مدينه بودند.[33]د ـ اثبات لزوم انعطاف پذيري در بهرهگيري از ابزارها و روشهاي تبليغ دينى: همانگونه كه در متن مقاله به تفصيل نسبي بيان شد پيامبر (ص) متناسب با شرايط مختلف از ابزارها و روشهاي مختلف فرهنگي و ارتباطي براي تبليغ ديني بهره ميجست و ضمن حفظ اصول و اهداف ديني هيچ گاه با مخاطبان متعدد به روشي واحد و تغييرناپذير برخورد نميكرد. درس بزرگي كه از اين خط مشي پيامبر (ص) براي تبليغ ديني در عصر حاضر ميتوان گرفت بر كسي پوشيده نيست.منابع:
1. آرنولد، سر توماس، تاريخ گسترش اسلام، ترجمه: ابوالفضل عزتى. تهران: دانشگاه. تهران، 1358 ش.2. آل فقيه، الشيخ محمد جواد. عمار بن ياسر. بيروت: دارالتعارف للمطبوعات. 1412 ق./ 1992م.3. آل نواب، عبدالرب نواب الدين. الدعوه الي الله تعالى: دراسه مستوحاه من سوره النمل. بيروت: الدار الشاميه، دمشق: دار القلم، ط1، 1410ق./ 1990م.4. ابن اسحاق بن يسار، محمد. سيره ابن اسحاق المسماه بكتاب المبتدأ و المبعث و المغازى. تحقيق و تعليق محمد حميدالله. قونيه: اداره النشر و التوزيع. 1401ق./ 1981م.5. ابن حجر العسقلانى، شهاب الدين ابوالفضل احمد بن على. الاصابه في تمييز الصحابه. بيروت: دار احياء التراث العربي (افست از نسخة چاپ مراكش در سال 1328 ق.)6. ابن سعد، الطبقات الكبرى. 8 جلد. بيروت: دار احياء التراث العربى. 1452ق./ 1985م.7. ابن عبدالبر، يوسف بن عبدالله. الاستيعاب في معرفه الاصحاب (في هامش الاصابه في تمييز الصحابه) بيروت: دار احياء التراث العربى (افست از روي نسخه چاپ مراكش در سال 1328 ق.)8. ابن القيم الجوزى، زاد المعارف في هدي خير العباد. راجعه و قدم له: طه عبدالرؤوف، القاهره: مصطفى الحلبى، 1390.9. اين قيم الجوزيه، شمسالدين محمد بن ابيبكر بن ايوب الزرعي الدمشقى، التبيان في اقسام القرآن. بيروت: عالم الكتب، بيتا.10. ابن كثير، ابوالفداء، البدايه و النهايه. بيروت: مكتبه المعارف؛ ارياض: مكتبه النصر، ط1، 1966 م.11. ابن منظور افريقى، العلامه محمد بن مكرم. لسان العرب. نسقه و علق عليه و وضع فهارسه: علي شيرى. بيروت: دار احياء التراث العربى، ط1، 1988م./ 1408 ق.12. ابن هشام. السيره النبويه، ج1 و 2. حققها و ضبطها و شرحها و وضع فهارسها: مصطفي السقا، ابراهيم الانبارى، عبدالحفيظ شلبى. بيروت: دار احياء التراث العربى، بيتا13. ابوخليل، شوقى. الهجره: حدث غيرمجري التاريخ. ]دمشق[: دار الفكر، بيتا14. ابوزهره، محمد. خاتم پيامبران، 3 ج. ترجمه: حسين صابرى. مشهد: آستان قدس رضوى، بنياد پژوهشهاي اسلامى، 1373 ش.15. الالورى، آدم عبدالله. تاريخ الدعوه الاسلاميه: من الامس الي اليوم. بيروت: دار مكتبه الحياه، بيتا16. بخارى، ابو عبدالله. صحيح البخاري بشرح الكرمانى، ج15. بيروت: دار احياء التراث العربى، 1401 ق./ 1981 م.17. البستانى، محمود. دراسات فنيه في قصص القرآن. مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامى، ط1، 1408 ق.18. بلاذرى، احمد بن يحيى. انساب الاشراف، ج1. تحقيق: محمد حميدالله. بيجا: معهد المخطوطات بجامعه الدول العربيه بالاشتراك مع دار المعارف بمصر، بيتا19. الجندى، انور. آفاق جديده للدعوه الاسلاميه في عالم الغرب. بيروت: موسسه ارساله، ط3، 1407 ق./ 1987 م.20. الحاكم النيشابورى، الحافظ ابوعبدالله. المستدرك علي الصحيحين ( و بذيله التخليص للحافظ الذهبي). حلب: مكتب المطبوعات الاسلاميه؛ بيروت: محمد امين، دمج، بيتا21. الحربى، علي بن جابر. منهج الدعوه النبويه في المرحله المكيه. القاهره: الزهراء للاعلام العربى، ط1، 1406 ق. 1986 م.22. الحلبي الشافعى، علي بن برهانالدين. انسان العيون في سيره الامين المأمون (معروف به السيره الحلبيه) و بهامشها السيره النبويه و الآثار المحمديه للسيد احمد زيني دحلان. بيروت: المكتبه الاسلاميه، بيتا23. حمزه، عبداللطيف. الاعلام في صدر الاسلام. القاهره: دار الفكر العربي1978،م.24. خندان، محسن. تبليغ اسلامي و دانش ارتباطات اجتماعى. تهران: سازمان تبليغات اسلامى، چ1، 1374.25. الراغب اصفهانى، ابوالقاسم حسين بن محمد. المفردات في غريب القرآن. تحقيق و ضبط: محمد سيد كيلانى. تهران: كتابفروشي مرتضوى، چ2، 1362 ش.26. الذهبى، شمسالدين محمد بن احمد بن عثمان. سير اعلام النبلاء، ج3. تحقيق: ابوسعيد عمر بن غرامه العمروى. بيروت: دارالفكر. ط1، 1417 ق./ 1997 م27. رهبر، محمدتقى. پژوهشي در تبليغ. تهران: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، چ1، 137128. سابق، السيد. دعوه الاسلام. بيروت: دار الكتاب العربى، 1405 ق./ 1985م.29. السيوطى، جلالالدين عبدالرحمن. الجامع الصغير. (مختصر شرح الجامع الصغير للمناوي علي يد مصطفى محمد عماره)، 2 ج. القاهره: دار احياء الكتب العربيه، ط1، 1373 ق./ 1954م.30. سيد محمد، محمد. المسؤوليه الاعلاميه في الاسلام. قاهره: مكتبه الخانجى؛ الرياض: دار الرفاعى، ط1، 1403 ق./ 1983م.31. شلبى، رؤوف، الدعوه الاسلاميه. القاهره: مجمع البحوث العلميه، ص 139432. الشوكانى، محمد بن على. فتح القدير الجامع بين فني الروايه و الدرايه من علم التفسير، ج4. بيجا: دارالفكر، بيتا.33. ضيايى، علي اكبر. آيين سخنوري و نگرشي بر تاريخ آن. تهران: اميركبير، چ1، 1373 ش.34. طباطبائى، سيد محمد حسين. الميزان في تفسير القرآن. ج20. م: جماعه المدرسين.35. طبرسى، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5. قم: مكتبه آيه الله العظمي مرعشي نجفى، ط1، 1436. الطبرسى، ابوعلي فضل بن حسن. اعلام الورى باعلام الهدي. صححه و علق عليه: علي اكبر الغفاري. بيروت: دارالمعرفه،1399ق./ 1879م.37. طبرى، محمد بن جرير. تاريخ الامم و الملوك، ج2. بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات. بيتا38. طبرى، ابوجعفرمحمد بن جرير. جامع البيان في تفسير القرآن. ج18. بيروت: دارالمعرفه، 1407ق./ 1987م.39. عباسي مقدم، مصطفى. نقش اسوهها در تبليغ و تربيت. تهران: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، چ1، 1371 ش.40. عبدالعزيز، جمعه امين. الدعوه: قواعد و اصول. الاسكندريه: دارالدعوه، ط2، 1409ق./ 1989م.41. عزتى، ابوالفضل. مقدمهاي بر تاريخ و علل و فلسفة نشر اسلام. ]تبريز[: انجمن علمي ـ مذهبي دانشگاه آذرآبادگان، 1354 ش.42. علوان، عبدالله ناصح. وجوب تبليغ الدعوه: فضل الدعوه و الدعاه. القاهره و بيروت: دارالسلام، ط2، 1406ق./ 1986م.43. عماره، مصطفى محمد. مختصر شرح الجامع الصغير للمناوي، 2 ج. القاهره: دار احياء الكتب العربيه، ط1، 1373ق./ 1954م.44. لوش، احمد احمد. الدعوه الاسلاميه: اصولها و وسائلها. القاهره: دار الكتاب المصرى، ط2، 1407ق./ 1987م.45. فارسى، جلال الدين. پيامبري و انقلاب. قم: اميد، بيتا46. الفخر الرازى، التفسير الكبير. بيروت: دار احياء التراث العربى، ط3، بيتا47. فضل الله، سيد محمدحسين. گامهايي در راه تبليغ. ترجمه: احمد بهشتى. تهران: مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامى، 1367 ش.48. فضل الله، سيدمحمد حسين. خطوات علي طريق الاسلام. بيروت: دار التعارف للمطبوعات، 1402 ق49. الكاندهلوى، محمد يوسف. حياه الصحابه. بيجا: دار الفكر، ط1، 1394ق./ 1974م.50. كحيل، عبدالوهاب. نگرشي بر جنگ رواني در صدر اسلام. ترجمه: محمد تقي رهبر. تهران: بنياد بعثت، چ1، 1374 ش.51. المدخلى، ربيع بن هادى. منهج الانبياء في الدعوه الي اللعه فيه الحكمه و العقل. الكويت: الدار السلفيه، ط1، 1406ق./ 1986م.52. المصرى، جميل عبدالله. تاريخ الدعوه الاسلاميه في زمن الرسول (ص) و الخلفاء الراشدين. المدينه المنوره: مكتبه الدار، ط1، 1407 ق./ 1987م.53. المصرى، محمد امين. سبيل الدعوه الاسلاميه. كويت: دارالارقم، ط1، 1،1400ق/ 1980 م.54. مولانا، حميد. اهداف و مقاصد تبليغ از نقطه نظر (ديدگاه) اسلامي در جهت يك تئوري (فرضيه) در مورد ارتباطات و اخلاق. تهران: هفتمين كنفرانس انديشة اسلامى، 1367 ش.55. الواحدي النيسابوري ابوالحسن علي بن احمد. اسباب النزول. قم: الشريف الرضى، 1368 ش. (افست)56. ونسنك، ارنت يان. المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى، 8ج. استانبول: دارالدعوه، 1988 م.57. اليوسفي الغروى، محمد هادى. موسوعه التاريخ الاسلامى، العصر النبوى، العهد المكى، ج1، قم: مجمع الفكر الاسلامى، ط1، 1417 ق.58. The Oxford Encyclopedia of Modern Islamic World. Editor in chief: John L.Eposito. Newyork; Oxford: Oxford Univrsity Press, 1995.59. The Encyclopdia Of Islam, New Edition. Leiden: Brill, 1986-1997* استاديار دانشكده معارف اسلامي و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق u[1] . اين كتاب با عنوان “نگرشي بر جنگ رواني در صدر اسلام” به زبان فارسي ترجمه شده است.[2] . دربارة دلالتها و حيطههاي مفهومي واژههاي ”تبليغ“ و ”دعوت“ كه براي رعايت اختصار از متن مقاله حذف شده است ر.ك. الالورى، ص 23 به بعد؛ خندان، تبليغ اسلامي و دانش ارتباطات اجتماعى، صص 15-51 و 94-96؛ المسؤولية الاعلامية في الاسلام، صص 45-52؛ غلوش، ص 227 و ص 271؛ المصرى، ص 62 و علوان، وجوب تبليغ الدعوة؛ و مدخل DA’WAH در Encyclopedia of Modern Islamic Word بخش اول با عنوان QUR’ANIC CONCEPTS.[3] . يكي از نويسندگان معاصر بدون ذكر سند ادعا كرده است كه وقتي پيامبر در نخستين روز بعثت خويش دعوت اسلامي را بر علي(ع) عرضه كرد علي گفت كه پس از مشورت با ابوطالب تصميم خواهم گرفت و پيامبر گفت: يا علي إذا لم تسلم فاكتم يعني اگر اسلام نميآوري دعوت مرا پنهان كن و آن را فاش نكن. (الحربى، ص 178)[4] . ابن سعد، ج1، ص 247 به نوشتة ابن سعد اين ماجرا در منزل ارقم اتفاق افتاد.[5] . برخي اين سوره را نخستين سوره نازل شده بر پيامبر ميدانند، ر.ك. سيوطى، الاتقان، ج1 ص 32[6] . عده اي حتي اعتقاد دارند كه اين سوره نخستين سوره نازل شده بر پيامبر است. ر.ك. طبرسى، ج5، ص 384 و طباطبايى، ج20، ص 79[7] . براي برداشتهايي تبليغي از سورة مدثر ر.ك. حمزه، صص 109-110[8] . درباره دلالت سوره عصر بر وجوب تبليغ دعوت ر.ك. علوان، صص 9-10[9] . به عنوان مثال به نوشته ابن هشام ابوبكر بعد از اسلام آوردن، اسلام خويش را آشكار كرد و مردم را به خدا و رسولش دعوت كرد. و كساني چون عثمان بن عفان و زبير بن عوام و عبدالرحمن بن عوف و طلحه بن عبيدالله به دست او اسلام آوردند. ر.ك. ابن هشام، ج1، صص 266-269؛ و سخن منقول از رسول اكرم درباره ابوبكر كه فرمود: “ما دعوت احداً الي الاسلام الا كانت فيه عنده كبوه….” (ابن هشام، ج1، ص 269) نيز به صورت تلويحي اشاره به علني بودن و گستردگي فعاليت تبليغي پيامبر از همان سالهاي نخست بعثت دارد.[10] . براي گردآوري خوبي از احاديث اهل سنت در اين زمينه ر.ك. الحربى، صص 191-196.[11] . براي بحثي ديگر دربارة حكمت شروع گستردهتر دعوت از نزديكان ر.ك. الحربى، صص 196-198[12] . مؤلف السيره الحلبيه بحثي بالنسبه مشبع در اين زمينه با عنوان “ استخفائه صلي الله عليه و آله و سلم و اصحابه في دار الارقم بن أبي الارقم رضي الله تعالي منهما….” آورده است؛ ابن كثير، ج3، ص 37؛ ابن حجر عسقلانى،ج1، ص 28[13] . براي بحثي در اين زمينه ر.ك. الحربى، صص 349-359؛ ابن اسحاق بخشهايي از سيره معروف خود را به مطالبي با عناوين زير اختصاص داده است: “عداوه المشركين” (صص 128-134)، “ما نال اصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم من البلاء و الجهد” (صص 135ـ140)، “من عذب في الله بمكه من المؤمنين” (صص 169ـ173)، “ما نال المسلمين من الاذي” (صص 173ـ175)،“محاوله المشركين لمنع النبي من تبليغ الدين” (صص 187ـ188)، “ما لقي النبي من أذي قومه” (صص 312-314). كاندهلوي نيز باب سوم كتاب حياه الصحابه را به “باب تحمل الشدائد في الله” اختصاص داده است و در اين باب از مطالبي چون “تحمله عليهالسلام لشدائد في الدعوه” (صص 255ـ 273) و “تحمل الصحابه الشدائد في الدعوه” (صص 273ـ301)، “تحمل الجوع في الدعوه” (صص 301-323) و “تحمل شده العطش في الدعوه” (صص 324ـ 325) و مانند آن سخن گفته است. بخشهايي از اين شدائد به شكنجهها و سختگيريهاي مشركان نسبت به تازه مسلمانان در مكه مربوط است.[14] . براي بحثي در اين زمينه ر.ك. حمزه، صص 130-132[15] . مؤلف السيره الحلبيه نمونههاي زيادي را در اين زمينه ذكر كرده است، ر.ك. الحلبي الشافعى، ج1، ص 291 به بعد[16] . براي رعايت تناسب حجم مقاله با فصلنامه بحث مبسوط مربوط به كاركردهاي فرهنگي – ارتباطي قرآن از متن مقاله حذف شده است و اميد است در فرصتي ديگر در لباس مقالهاي مستقل ارائه شود.[17] . در اين زمينه ر.ك. رهبر. صص 366ـ 487؛ سيد محمد، صص 71-77[18] . نجيب، الأعلام في ضوء الاسلام، صص 140ـ 141 درباره اذان يكي از مستشرقان پيشينة آن را در يكي از عبادات مسيحيان يافته است و همو احتمال راه يافتن اذان از نماز عشاء رباني يهوديان را نيز منتفي نداسته است (مدخل ADHAN در EI2). درباره اقامه نيز برخي از مستشرقان اعتقاد دارند كه مسلمانان آن را از آيين يهوديان الهام گرفتهاند (مدخل IKAMA در EI2). اين نكته صرف نظر از بطلان ادعاي تأثيرپذيري دين اسلام از اديان پيشين و غفلت مستشرقان از وحدت منشأ اديان كه ميتواند به اشتراكاتي در آيين و آداب بينجامد نشان دهندة نوعي اشتراك در ميان اديان توحيدي در زمينه اين روش تبليغي است.[19] . ابن اسحاق، ص 215 با عنوان “قصه النبي صلي الله عليه لما عرض نفسه علي العرب”؛ابن هشام، ج2، صص 64ـ71؛ كاندهلوي ذيل عناوين همچون “الدعوه للافراد و الاشخاص” (صص 45ـ64)، “الدعوه علي الجماعه” (صص 68ـ71)؛ “الدعوه علي الجامع” (صص 72ـ 73)، الدعوه في مراسم الحج و علي قبائل الاعراب” (صص 73ـ88) مطالبي را در اين زمينه مطرح ساخته است؛ حمزه، صص 75ـ81 با عنوان الاتصال الشخصي و الجمعي و اثره في نشر الدين و جمع كلمه المسلمين و نيز صص 122ـ124.[20] . “فاجمعوا فيه رايا واحدا و لاتختلفوا فيكذب بعضكم بعضا و يرد قولكم بعضه بعضاً” ابن هشام، 1، 288[21] . درباره خطبه در عصر پيامبر ميتوانيد به منابع زير مراجعه نماييد: مدخل KHUTBA در EI2؛ ضيايى، آيين سخنوري و نگرشي بر تاريخ آن[22] . درباره جايگاه معرفي اسوه و الگوي قرآني در دعوت پيامبر ر.ك. عبدالعزيز، ص 81 و بعد از آن و صص 109-122 و نيز براي بررسي بالنسبه جامعي در اين زمينه ر.ك. عباسي مقدم، نقش اسوهها در تبليغ و تربيت؛ حمزه، صص 65ـ74[23] . براي بحثي بالنسبه تفصيل و تحليلي ر.ك،الحربي صص 378ـ388 وي هجرت به حبشه را نتيجة يك بررسي عميق و دقيق شمرده است. درباره پاسخ به پرسشهايي در زمينه هجرت به حبشه همچنين ر.ك. ابوخليل، صص 28ـ33.[24] . ابن هشام، ج2، ص 12 و براي اطلاع از ادامه ماجرا نيز به صفحات بعد همين منبع مراجعه كنيد.[25] . براي بحثي كوتاه درباره حكمت سبقت جستن محرومان و مستعفان براي پذيرش اسلام، ر.ك. الحربى، صص 189ـ191[26] . طبرسى، اعلام الورى، صص 45ـ46؛ الحاكم النيسابورى، ج2، 623ـ624 (وي متن نامه را نقل كرده ولي از نام و حمايت از جعفر در آن ذكري به ميان نيست) وبه نقل از آنها يوسفي غروى، موسوعه التاريخ الاسلامى، ص 567.[27] . براي بحثي درباره تربيت دعات و مبلغان در مرحله مكى.رك. الحربى، صص 399ـ410.[28] . براي بحثي در اين زمينه ر.ك. حمزه، ص 105[29] . براي بحثي دربارة نتايج دعوت مكي از نظر تربيت نيرو ر.ك. الحربى. صص 439ـ 445[30] . براي اطلاع از مفاد اين پيمانها ر.ك. ابن هشام، ج2، ص 75 و ص 84.[31] . ثم ان الاسلام جعل يفشو بمكه في قبايل قريش في الرجال و النسا. ابن هشام، ج1، ص 315.[32] . ابن هشام، ج2، صص 72ـ73: “فلما قدموا المدينه الي قومهم ذكروا لهم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و دعوهم الي الاسلام حتي فشا فيهم، فلم تبق دار من دور الانصار الا و فيها ذكر من رسول الله صلي الله عليه و (آله) و سلم؛ طبرى، ج2، ص 87.[33] . طبرى، ج2، ص 95: ثم انه جاء رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم من المدينه سبعون نقيباً روؤس الذين اسلموا فوافوه بالحج فبايعوه بالعقبه.