كار مهم حسن البنا سازماندهى يك جمعيت بود با اين احتياط كه رودر روى حكومت قرار نگيرد.برخى معتقدند كه اين شيوه، تاكتيك حسن البنا بود كه حركت اخوان در آغاز راه سركوب و نابود نشود. اخوان در ابتدا كوشش خود را صرف احياى احكام و شعائر مذهبى، مبارزه عليه فسق و فجور و بى بندوبارى، از ميان بردن روحيه شك و بى اعتقادى نمود و پس از آن بتدريج فعاليت اخوان از حوزه اخلاِ به حوزه اجتماعى منتقل گرديد و بالاخره در نيمه دوم دهه 30 اخوان به منظور تأثير بر حكومت به فعاليت هاى سياسى روى آورد.در حاليكه حسن البنا تصور درخشانى از اسلام عرضه مى كرد و مى گفت: اسلام دين عبادت و رهبرى، دين دولت، روحانيت و عمل، نماز و جهاد و كتاب و شمشير است، كه هيچكدام از ديگرى منفك نمى شود، در عين حال اظهاراتى نيز دارد كه براى روشن شدن مواضع اخوان در قبال حكومت قابل توجه است:« جمعيت اخوان المسلمين به قانون اساسى به عنوان نظام حكومت در مصر احترام مى گذارد، هيچ تلاشى براى آسيب رساندن به قانون يا برانگيختن مردم عليه آن و يا منفى و ناپسند نشان دادن قانون نمى كند،اخوان چنين كارى انجام نمى دهد،زيرا تهييج و برانگيختن مردم باعث انقلاب ميشود و انقلاب فتنه است و سرانجام فتنه هم آتش و جهنم.»در اواخر دهه 30 به بعد، اخوان به يكى از قدرتمندترين سازمانهاى مصر تبديل شد، اقشار مختلف جامعه، نظير بوروكراتها، دارندگان مشاغل حرفه اى، دانشجويان، كارگران، فروشندگان كوچك و بعضى از روستائيان مجذوب آن شدند و به عضويت آن در آمدند. به اين ترتيب اخوان موفق شد انچنان حمايت توده اى را سازماندهى كند كه هيچ جنبش اسلامى ديگرى در قرون اخير قادر به انجام آن نبوده است، ولى براى ترويج ايدئولوژى خود به قرآن و 6 كتاب حديث معتبر تكيه مى كرد. بعلاوه به افكار افرادى همچون ابن حنبل، ابن، نووى و ديگر نظريه پردازان و فعالان تاريخ اسلامى تأسى جست.بنّا از زمان تأسيس اخوان تا جنگ جهانى دوم مرتبا"انكار ميكرد كه اخوان كارى به سياست داشته باشد. او به پيروانش اندرز مى داد كه از سياست حزبى بر كنار باشند و تمركز بر كار سازنده دينى و اجتماعى را توصيه مى كرد، اما اين به معناى رضايت اخوان از جريان تحولات سياسى جهان اسلام نبود، اندكى پيش از جنگ، اخوان به فعاليت هاى سياسى توجه نشان داد و برخى از رهبران آن اعلام كردند كه اخوان نه تنها يك انجمن اجتماعى و دينى بلكه يك سازماندهى سياسى نيز هست.در طى جنگ جهانى دوم اخوان در هيچيك از عمليات مقاومت عليه انگلستان شركت نكرد.بعد از جنگ، اخوان فكر كرد زمان روياروئى با مسائل سياسى فرارسيده، يورش حسن البنا به عرصه سياست نخست به انتقاد از رفتار اجتماعى قدرتمندان و غفلت آنها از احكام اسلام محدود بود، امابعدا"شروع كرد آنها را به بى ايمانى متهم كردن و خواستار آن شد كه نهادهاى اسلامى جايگزين نهادهاى غير دينى شود.حسن البنا در مقاله اى (16/4/1946) تحت عنوان الاسلام سياسة و حكم نوشت: « به صراحت و با صداى بلند مى گويم كه اسلام هيچ مسلمانى كامل نيست مگر آنكه آن فرد مسلمان يك عنصر سياسى باشد كه به امور و شئون امت اسلامى توجه كند و به آن امور اهتمام و غيرت داشته باشد.»در اواخر سال 1948 اخوان بزرگترين خطر براى حكومت مصر تشخيص داده شد. و در اوايل دسامبر دولت از ترس وقوع يك انقلاب قريب الوقوع پس از شركت اخوان در اغتشاشات خيابانى و ترور چند چهره برجسته، آنرا منحل اعلام كرد. تلاشهاى شخصى حسن البنا براى مذاكره با دولت نقراشى پاشا زمانى كه نخست وزير تمام قدرت خود را عليه اخوان به كار انداخته بود، ناموفق ماند.در 28 دسامبر 1946 نقراشى توسط يكى از اعضاى اخوان ترور شد.نقراشى قبل از ترور اعلام كرد كه رئيس اخوان مى خواهد حكومت را سرنگون كند كه البته حسن البنا در ( القول الفصل) موضع دولت را ردّ كرد وگفت اسلحه اى كه در واحدهاى نظامى اخوان وجود دارد، با اطلاع دولت و براى رويارويى با صهيونيست ها در فلسطين است. حسن البنا تصميم نخستوزير را براى انحلال اخوان ناشى از فشار انگستان و يهوديان و امريكا اعلام كرد و در پايان مقاله اش نوشت كه حكومت در صدد ترور اوست و اين موضع گيريها مقدمات ترور است.پيش بينى حسن البنا صحيح بود و بالاخره در پى ترور نقراشى، موج ترور عليه اخوان به راه افتاد و سرانجام به ترور حسن البنا در 12 فوريه 1949 توسط عوامل دولت منجر شد.در يك جمع بندى كلى از فعاليت هاى حسن البنا مى توان سه دوره مشخص را در حيات اجتماعى سياسى او تميز داد:مرحله نخست از سال 1928 تا 1939مرحله دوم از سال 1939 تا 1945مرحله سوم از سال 1945 تا 1949در مرحله نخست تمام تلاش حسن بنا بر كارهاى نظرى و سخنرانى هاو انتشار مجلات و نيز توسعه حركت در ديگر كشورهاى اسلامى بود، اين مرحله، مرحله تعريف بود.در مرحله دوم كه حكومت مصر و انگلستان گرفتار جنگ جهانى دوم بودند، حسن البنا به سازماندهى سياسى و تشكيلات جمعيت پرداخت و اين سازماندهى در مصر منحصر نماند. اين مرحله را مرحله تكوين نام نهادند.مرحله سوم را مرحله تنفيذ كه در واقع اثرگذارى و حضور اخوان در مسائل اساسى مصر بود و سرانجام با شهادت حسن البنا در سال 1949 پايان يافت.به قدرت رسيدن حزب وفد در سال 1950 موقتا"دوران فشار عليه اخوان را پايان داد و اخوان بار ديگر قدرت قانونى خود رابه دست آورد. در ملاقاتى كه حسن الهضيبى مرشد عام اخوان در سال 1951 با شاه داشت به پادشاه اطمينان داد كه اخوان قصد مشاركت در فعاليت هاى تروريستى را ندارند، بلكه اساسا"دشمن كمونيسم است و تمام نيروهاى خود را در جهت تأييد پادشاه در تشكيل يك حكومت پاك و سالم به كار ميگيرد.اگر چه رهبرى جديد اخوان موقعيت دو سال گذشته را به اخوان باز گرداند، اما او به طور اساسى از راستاى رهبر نخستين منحرف شد، به گونه اى كه رهبرى اخوان توسط او در درون و بيرون اخوان مورد جدل قرار گرفت.اشتباه اصلى هضيبى آن بود كه بر خلاف رهبر نخست اخوان، نتوانست از ايجاد اختلاف درون اخوان جلوگيرى كند. موافقت نامه او با ملك فاروِ، مخالفان زيادى برايش ايجاد كرد.به اعتقاد بسيارى هضيبى قادر به رهبرى تشكيلاتى كه شرايط تأسيس و فعاليت آن را نمى دانست، نبود.
اخوان المسلمين در دوران ناصر
هضيبى مرشد عام اخوان كه از يك سياست ميانه روانه پيروى مى كرد، در پى سقوط فاروِ، در برابر افسران آزاد، موضعى قاطعانه اتخاذ كرد. اگر چه در اولين سال انقلاب روابط اخوان با نظام حاكم صميمى و غالبا"دوستانه بود، اما از اواسط سال 1953 كه معلوم شد ناصر قصد بر پايى حكومتى غير مذهبى دارد تا يك جامعه اسلامى، اخوان در جريان جنگ قدرت ميان ناصر و نجيب به حمايت از نجيب بر خاست و به همراه احزاب غير قانونى در تظاهرات به نفع تشكيل يك دولت غير نظامى شركت كرد. هضيبى پافشارى مى كرد كه غير از شركت عملى در حكومت در همه مسائل اجتماعى بايد با اخوان مشورت شود، اين نظر مورد قبول افسران نبود.در سال 1954 حكم انحلال اخوان و دستگيرى كادرهاى آن صادر شد، شمارى از رهبران اخوان زير زمينى شدند، در همين سال تلاش براى ترور ناصر از سوى اخوان ناكام ماند، پس از اين واقعه عده اى اعدام و تعدادى به زندانهاى طويل المدت محكوم شدند.با ضربات پياپى به جماعت اخوان، طرفداران انديشه تجديد حيات اسلامى در جستجوى وطن تازه اى براى فعاليت برآمدند. اين موطن جديد پاكستان بود.با از ميان رفتن تأثير مركز اصلى اخوان در قاهره، شاخه اخوان كه در پاكستان فعال شده بود با فعاليت هاى ابوالاعلى مودودى جايگاه ويژه اى گرفت.
ابوالاعلى مودودى
به اعتقاد ابوالاعلى اولين گام براى احياى اسلام تشكيل دولت اسلامى است. براى ايجاد دولت از مسجد و منبر كارى ساخته نيست بلكه بايد قيام به سيف كرد، البته اين نظر مودودى تغيير كرد و بعدها اعلام كرد كه براى رسيدن به هدف از به كار بردن خشونت امتناع كنيد.مودودى دو مرحله متفاوت در زندگى جوامع اسلامى را مطرح مى كند:1. مرحله استضعاف: در اين مرحله جماعت اسلامى نمى تواند زمام امور خود را در دست گيرد و جامعه اسلامى براى مهياكردن خود عقب مى نشيند تا روزى كه بتواند با مرحله دوم روبرو شود.2. مرحله جهاد: زمانى است كه جامعه اسلامى آمادگيهاى خود را به انجام رسانده و وقت آن رسيده از انزواى خود خارج شده و از طريق جهاد زمام امور را به دست گيرد.مودودى با تأكيد بر حاكميت الله در برابر حاكميت بشر، يك نظريه نسبتا"منسجم ( انقلاب اسلامى) را عنوان كرد. به اعتقاد مودودى يك دولت اسلامى، بدون يك انقلاب اسلامى مسبوِ به آن محكوم به فرو ريختن بر روى ناتوانى هاى اخلاقى شهروندان خويش است.بر اين مبنى، انديشه حاكميت يك انديشه انقلابى بود و معنى آن چنين بود:تكفير رژيم موجود و تكفير حاكم و شورش عليه او و جايز بودن جنگيدن با او و تسلط بر اموال دولت و مبارزه با قواى آن و مكروه دانستن خدمت در صف نيروهاى آن ( ارتش و پليس) زيرا اطاعت بجز از امام واجب نيست.انديشه هاى ابوالاعلى در شرايطى به مصر رسيد كه اخوان تحت فشار زايدالوصفى قرار گرفته بود. سيد قطب از جمله كسانى بود كه در زندانهاى مصر تحت تأثير اين دعوت قرار گرفت.
سيد قطب
سيد قطب و انديشه هاى او به بعنوان يك نقطه عطف در فعاليت هاى جنبش اخوان عنوان مى شود و كتاب ( معالم فى الطريق) او راهنماى جنبش اسلامى در سالهاى پايانى دهه 60 و دهه 70 محسوب مى گردد، اين كتاب هم به تحليل جامعه معاصر مى پرداخت و هم راهنمايى بود كه وظيفه اش زمينه سازى رستاخيز امت بود. وى در اين كتاب اين گونه توضيح ميدهد: « در جامعه ما تعارض شديدى بين دو تفكر و برداشت از اجتماع و نظام و حقيقت وجود دارد.اسلام و جاهليت، ايمان و كفر، حق و باطل، حاكميت الله و حاكميت بشر، الله و طاغو ت، هر كدام در نهايت افتراِ و جدائى از يكديگر قرار دارند، هيچ يك از اين دو با همديگر نمى توانند باشند و حدّ واسط و مصالحه اى بين آنها وجود ندارد. اسلام حق است، خير و عدل است و اجتماع مؤمن، جامعه اى است كه حاكميت الله در آن بر قرار باشد... اما نظام حاكم كنونى باطل و شر و ظالم است و جامعه كافر جامعه اى است كه طاغوت در آن حكومت نمايد... و نظام اسلامى حاكم نخواهد شد. مگر آنكه شهادت، يك خواستگاه و آرمان عمومى جامعه ما شود... و تغيير نظام جز از طريق انقلاب ميّسر نخواهد بود، انقلابى در مجموعه حكومت و قدرت بر كنارى ائمه كفر و جانشينى ائمه ايمان به جاى آنست.اين عمليات بايد توسط بر گزيدگان از مؤمنان صورت پذيرد كه قادر به رهبرى جامعه ايمانى بر عليه كفر باشند، مؤمنانى كه قرآن، سرمشق زندگى آنها بوده باشد و مانند صحابه صدر اسلام عمل كنند، شرط رهبرى چنين جامعه اى، كسب اكثريت آراى صرف و يا از طبقه اى نخبه بودن نمى باشد. به حاكميت رساندن اسلام و ايجاد حكومت اسلامى بر هر مسلمانى اعم از زن و مرد واجب و فريضه عينى است و مسؤوليتى فردى و اجتماعى، دينى و اخلاقى مى باشد، تا اينكه جامعه كفر و طاغوت به جامعه ايمانى و آزادگى تبديل گردد كلمه لااله الاّالله طريق و روش زندگى و آزادى وجدان و رهايى از طاغوت شود.» درحاليكه سيد قطب يك طرح جهانى را به عنوان الگو عنوان مى كرد ولى هضيبى با انديشه سيد قطب مخالفت مى كرد، در اين زمان اخوان در صدد ايجاد يك چارچوب جديد فكرى بود كه ويژگيهاى عصر جديد را در برداشته باشد، در عين آنكه با ارزشهاى دينى در تطابق باشد.انديشه سيد قطب در حركت اخوان المسلمين داراى دو مرحله مشخص است :1. پيروى: در اين دوره سيد قطب با پيروى از عبدالقادر عوده، تلاشى نظرى داشت تا بتوان اسلام را به عنوان يك آيين زندگى و پاسخگوى نيازهاى معاصر مطرح كند. از اين رو به مسائل اجتماعى توجه بسيار داشت.2. تجديد نظر انقلابى: شرايط تاريخى دوره زندگى سيد قطب و نيز زمينه هاى اجتماعى و فرهنگى باعث شد كه او اساسى را بنيان نهاد كه بعدا" گرايش هاى سلفيه اخوان المسلمين مثل التكفير والهجره و الجهاد از آن سر چشمه جوشيد.تجديد نظرطلبى انقلابى سيد قطب تا حد زيادى تحت تأثير سركوب اخوان شكل گرفت.از طرف ديگر با مطالعه نوشته هاى مودودى در زندان، سيد قطب خود و تمام طرفداران اصولگرايى اسلامى را در مرحله استضعاف ديد و در پشت ديوارها چشم به مرحله جهاد دوخت.سيد قطب معتقد بود كه نخست بايد يك نظام و جامعه اسلامى ساخت و آن وقت در مجموعه آن نظام و جامعه اسلامى دستورات اسلام معنا پيدا مى كند، و الّا اگر نظام، نظام اسلامى نباشد، چه بهره اى از طرح احكام اسلامى خواهيم داشت
سيد قطب در كتاب (معالم فى الطريق) مى گويد:
« آنان كه بدون تأسيس يك جامعه و نظام اسلامى دنبال راه حل هاى اسلامى براى مشكلات هستند، به بيراهه ميروند و در اوهام خود غرقه اند.»سيد قطب جوامع اسلامى زمان خود را جوامع جاهلى و غير اسلامى مى دانست، سيد مى گفت: « حركت مثل يك نقطه در قلب انسان مى درخشد، از آن قلب، انسان شيفته به ديگر قلب ها راه مى يابد، به قلب هاى مؤمن نيرومند، و قافله به حركت در مى آيد، راهى طولانى و سخت در پيش است، كاروانى غريب و تنها مثل نخستين كاروان هدايت.»سيد معتقد بود كه براى اعاده اسلام به يك انقلاب واقعى تحت رهبرى يك پيشتاز امت نياز است كه بايد از تنهانسل قرآنى يعنى صحابه پيامبر(ص) الگو بگيرد، به اعتقاد سيد قطب نخستين وظيفه ماايجاد تحول در جامعه و تغيير دادن واقعيت جاهلى از رأس تا پايه است.در حاليكه در اوايل دهه 1960 ناصريسم دچار مشكلات زيادى بود، اخوان بار ديگر در سال 1964 در عرصه جامعه ظهور كرد، در آن سال ناصر اخوان را آزاد كرد تا بتواند به رويارويى باكمونيست ها بپردازد، اما پس از آنكه اخوان اقدام به روياروى با دولت كرد، دستگيريهاى گسترده اخوانيها بار ديگر آغاز شد.به هر رو نوشته هاى سيد قطب تأثيرات خود را بر جاى گذاشت. در سال 1965 انديشه هاى سيد قطب محرّك بعضى گروههاى اخوان شد تا به برنامه ريزى برخى عمليات عليه موسسات و رهبران كشور اقدام كنند، اما طرح كشف شد و يك بار ديگر محاكمه ها آغاز شد، تعداد زيادى از جمله خود سيد قطب باعث نوعى تقسيم در جمعيت اخوان و شكل گيرى شعبه هاى متعدد در آن شد.سيد قطب حلقه ارتباطى غير قابل انكارى ميان اخوان المسلمين رااز يك طرف و سازمانهاى با انديشه هاى مبارزه جويانه مثل سازمان آزاديبخش اسلامى، التكفير والهجره و الجهاد بود.قطب در ظهور رهبرى مجدد اخوان در اوايل دهه 1960 نقش اساسى داشت. ولى با حمايت از جناح مبارزان اخوان، جهتگيرى حمله خود را متوجه رژيم ناصر كرد، اين فعاليت ها و طرفدارى وى از جهاد به گونه قابل توجهى با نوع اسلامگرايى منفعلانه حسن الهضيبى، مرشد عام اخوان كاملا"متفاوت بود.بعد از جنگ 1967 اخوان بار ديگر فرصت بازگشت به صحنه راپيداكرد.اخوان خلأ سياسى و ايدئولوژيك پس از جنگ 1967 را فرصت مناسبى براى تجديد حيات خود يافت و به گسترش فعاليت خود در ميان اقشار مختلف بويژه دانشجويان روى آورد، اين در حالى بود كه گروههاى اسلامگراى جديدى در ميان جوانان در حال شكل گيرى بود.در يك جمع بندى كلى از فعاليت اخوان در دوره ناصرى مى توان گفت كه اخوان طى اين دوره با فراز و نشيب هاى زيادى رودررو بود، طى اين دوران اخوان سه بار به شدت سركوب شدند در سالهاى 1954، 1957، 1965، و طى اين سه دوره ضربات شديدى بر پيكره اخوان وارد گرديد.
اخوان در دوره سادات
مرگ ناصر و قدرت گرفتن سادات فرصت مناسبى به اخوان براى اثبات حضور خود در حيات اجتماعى مصر داد. سادات به منظور از ميان برداشتن عدم توازن در مقابل ناصريها و به منظور مقابله با بحران مشروعيت خود، اختلاف نظر داشت ولى نمى خواست بااو بر خورد نمايد و يا خشم او را برانگيزد.در سال 1976 سادات به دو نشريه ( الدعوه و الاعتصام) كه منعكس كننده نظرات اخوان بود، اجازه انتشار داد، درانتخابات سال 1976 به ديگر گروههاى سياسى پيوست و طرفدارانش را بسيج كرد تا به نفع اكثريت طرفدار دولت در مجمع خلق رأى بدهند. اين همكارى موقعيت اخوان را در شورشهاى توده اى سال 1977 تضعيف كرد.حمايت مداوم سادات از اخوان باعث عدول از مواضع ايدئولوژيك و از دست رفتن حمايت توده اى آنها شد.براى شناخت مواضع اخوان طى اين دوران، شناخت مواضع عمر تلمسانى مرشد اخوان در قبال امريكا و مذاكره بااسرائيل قابل توجه است، تلمسانى در دهه 70 در مورد امريكا چند موضعگيرى مشخص را بيان مى كرد.1. امريكائى ها به رغم دشمنى با اسلام، اهل كتاب هستند.2. امريكا قويترين حكومت دنيا از نظر مادى است كه تا عمق ديگر دولتها نفوذ و اثر دارد.3. اين امكان وجود دارد كه سياست امريكا را نسبت به مسلمانان تغيير دهيم.4. چرا امريكا سياست خود را متكى بر عدالت و انصاف قرار نمى دهدپيرامون گفتگو با اسرائيل نيز عمر تلمسانى چنين اظهار داشت:من مذاكره با اسرائيل را ردّ نمى كنم، زيرا مذاكره براى اعاده حقوِ است، اعاده حقوِ يعنى اينكه فلسطين به صاحبانش باز گردد، پيامبر اسلام مذاكره را تأييد مى كند، وقتى پيامبر وارد مدينه شد، با يهوديان مذاكره كرد، در مدينه با مشركين مذاكره كرد، و در تمامى اين مسائل هيچ گونه مانع جدى شرعى را نمى بينم كه عليه مذاكره باشد.رابطه اخوان و سادات طى سالهاى 78-77 به بعد به چند دليل تغيير كرد:1. مهمترين دليل مخالفت دولت با صدور مجوز براى اخوان جهت تشكيل يك حزب سياسى در پى ايجاد فضاى باز سياسى و تحول از يك نظام تك حزبى به نظام چند حزبى بود.2. برنامه انفتاح يا سياست اقتصاد درهاى باز موجب انتقادات شديدى از سوى اخوان شد.3. بيانات خصمانه سادات در مقابل انقلاب اسلامى و پس از آن استقبال از شاه ايران.4. سياست سازش كارانه سادات در مقابل اسرائيل موجب تشديد اصطكاك ميان اخوان و سادات شد.اين عوامل و شرايط كلى جامعه مصر در سالهاى پايانى دهه 70 و آغاز دهه 80 موجب تعطيلى مجله (الدعوه) و بالاخره دستگيرى مرشد كل اخوان عمر تلمسانى و برخى اعضاى ديگر در سپتامبر 1981 شد.تلمسانى طى دوره حكومت سادات سياست نسبتا"معتدلى را در مقابل حكومت در پيش گرفت و بر خلاف شخصيت هاى مخالف ديگر از مخالفت با حكومت اجتناب ورزيد و از پيوستن اخوان به ائتلاف مخالفين سادات جلوگيرى كرد. اين سياست محافظه كارانه تلمسانى بدانجا منجر شد كه تلمسانى در اوايل سال 1980 مخالفت خود را با تحريم كشورهاى عربى عليه سادات اعلام كرد و از كشورهاى عربى خواست به جاى تحريم سادات يك راه حل مسالمت آميز اتخاذ كنند.طى دهه 70 اخوان يك گرايش اصلاح طلب بود و گرايش سلفى نيز در حوزه حركت اصلاحى اخوان قرار ميگيرد، اخوان در صدد يك حركت اصلاحى و اجتماعى در اين دهه است كه ميخواست بعضى از اجزاى نظام اجتماعى حاكم را تغيير دهد و نه كل نظام را.خاتمه روابط ميان اخوان و سادات در سپتامبر 1981 بود كه منجر به بازداشت رهبران اخوان و ساير رهبران مخالف شد.با مرگ سادات عصر جديدى در روابط اخوان و حكومت ايجاد شد.