گذرى بر ساختار دينى واتيكان - گذری بر ساختار دینی واتیکان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

گذری بر ساختار دینی واتیکان - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گذرى بر ساختار دينى واتيكان

اداره كل اعزام به خارج از كشور - اداره بررسيها

مقدمه

هشتاد سال پس از فرمان كنستانتين (امپراتور روم) مبنى بر اعلام بر مسيحيت در شمار اديان مجاز، مسيحيت رسمى امپراطورى روم گشت .كليسا از شكل هيأتها و اتحاديه ها بيرون آمده و در شهرها وبخش ها و مراكز روحانيت و تبليغ دين تبديل شد.و از اين طريق تشكيلاتى بوجود آمد كه شكل منظمى به خود گرفت و هر كدام داراى درجات و مراتب و وظايف خاصى گشت .حوزه هاى روحانيت با تقسيمات مملكتى، خود رامنطبق نمود. هر شهر و توابع آن ناحيه اى را تشكيل مى داد كه تحت فرمان يك اسقف قرار مى گرفت و بدين سان روم از نفوذ و قدرت خاصى بر خوردار شد. قدرت يافتن تشكيلات كليسايى؛ رابطه دولت و دين را مطرح كرد. دولتيان در امور اعتقادى آن دخالت نمى كردند اما امپراطور همواره مترصد فرصتى بودند تا از كليسا بعنوان ابزارى در جهت منافع خويش استفاده كنند. اما پس از قدرت يافتن كليسا در مورد نحوه تسلط دولت بر كليسا و تقسيم قدرت ميان كليسا و دولت ،اختلافات شكل جديد به خود گرفت. با بروز اختلافات ميان مذاهب مختلف مسيحيت و بروز جنگهاى صليبى، تغييراتى در ميزان تسلط كليسا بر قدرت سياسى و مذهبى بوجود آمد. تا اينكه بر اساس قرار داد لاترنوا، واتيكان بعنوان يك كشور "پاپى " به مساحت كوچك در تاريخ 11 فوريه پديد آمد و امتيازاتى را براى روحانيون و اموال كليسا در نظر گرفته و مسيحيت را بعنوان تنها مذهب رسمى شناخت .اهميت واتيكان براى كاتوليك جهان به لحاظ استقرار پاپ رهبر كاتوليكها و كليسا است و از اين جهت مى باشد كه "مقر مقدس " نام دارد.امروزه واتيكان بعنوان يكى از مراكز مهم و مؤثر در امور مربوط به مسيحيان و تبليغ دين مسيحيت بشمار مى آيد و بر اساس بعضى از آمار موجود، در حال حاضر حدود 250 هزار مبلغ غربى در آسيا و آفريقا مشغول تبليغ تعاليم مسيحيت هستند و نزديك به 3500 خارجى كار تقريباً 5/3 ميليون مبلغ مسيحى بومى تازه كار را تكميل مى كنند.جزوه حاضر در تكميل مطالعات بنيادى اين اداره كل در شناخت بيشتر نهادهاى تبليغى ،مى باشد. و با توجه به اهميت واتيكان تلاش شده است پيشينه تاريخى واتيكان، تشكيلات پارلمانى، و سيستم قضايى واتيكان را به اختصار مورد بررسى و معرفى قرار دهد.

بخش اول: سيرى كوتاه در تاريخ جهان مسيحيت

الف) تعاليم پولس

پولس كيست! دست تقدير، سرنوشت كليساى مغرب زمين را چنان با پولس بهم آميخت كه بدون مرورى بر زندگانى و عقايد وى نمى توان تصويرى صحيح از پيشينه تاريخى كليسا و عقايد كنونى آن بدست آورد.پس از مصلوب شدن خيالى حضرت عيسى (ع) پيروان اوليه ايشان پراكنده شدند اما با گذشت اندك زمانى عده اى از آنان مجدداً در شهر اورشليم تجمع كردند. از 12 حوارى و 70 پيرو اوليه كه گفته شده است مشخص نيست چه تعدادى به اين شهر باز گشتند اما ياران حضرت عيسى موحدانى با اخلاص و شجاع بودند، در حوزه اين ياران يكتا پرست شخصى بنام شائول از شهر ترسوس گام نهاد و به پولس ترسوسى يا سولس شهرت يافت، او هرگز حضرت عيسى را ملاقات نكرد و تا آن زمان با هيچ يك از حواريان آن حضرت آشنا نبود بلكه بعنوان يكى از بى رحمترين دشمنان ايشان كه معابد را ويران اصحاب عيسوى را شكنجه مى كرد زبانزد همگان بود.(1)آنچنانكه گفته شده است پولس در سفر دمشق حضرت عيسى را در خواب ديدار مى كند و از آن پس دين خود را تغيير داده و به پيروان آنحضرت در دمشق مى گردد و در مجامع فرياد بر مى آورد كه عيسى پسر خداست .(2) سپس دمشق را ترك كرده و راهى سر زمينهاى عربى مى گردد. در آن زمان پيروان حضرت عيسى در شهرهاى مختلف به تبليغ و انتشار رفتار حضرت مسيح مى پرداختند و آنرا وظيفه اصلى خويش مى دانستند در اين دوران بمدت سه سال پولس در سرزمينهاى عربى مخفى مى گردد و پس از آن به اورشليم نزد حواريان باز مى گردد ورود ناگهانى وى سبب بد گمانى پيروان حضرت عيسى گرديد و اين بد گمانى زمانى تشديد گرديد كه ديدند مردى كه تا چندى قبل شكنجه گر عيسيويان و ويران كننده عبادتگاههاى آنان بود اكنون ادعا مى كند كه همه تعاليم عيسى را مى داند ولى هرگز حضرت عيسى را نديده بود و لحظه اى با او و ياران نزديكش بسر نبرده در نامه اش به گليتان چنين اظهار كرد: «اى برادران من شما را خبر مى دهم درباره آن مژده كه مى آورم كه به حسب خلق نمى باشد از آنجا كه من آن را نه از خلق يافتم و نه فراگرفتم مگر به انكشاف عيسى مسيح »تعاليمى كه پولس مدعى دريافت آنها بود آنچه حواريان از ميان و كردار حضرت عيسى در يافته بودند تطبيق نمى كرد لذا آنان به مخالفت با پولس برخاستند، مع الخصوص كه پولس معتقد بود كه براى تطبيق دين عيسى با احوال و شرايط زمان و موقعيت ها هر گونه اصلاحى كه لازم باشد بايد صورت گيرد. حواريان به مخالفت با وى برخاستند و معتقد بودند كه مطالب او عمدتاً ابداعات شخصى است آلبرت اسكوتيزر در كتاب پولس و مترجانش مى نويسد: پولس هرگز منتظر گفته ها و فرامين خدا نبود. پولس به شهر ترسوس بازگشت، برنابا بعنوان يكى از حواريان مقرب در نزد حضرت عيسى كه عضوى عالى مقام از پيروان ايشان محسوب مى گشت. با نظرى خوشبينانه به مشاركت پولس در كارها موافق بود گويا و اميدوار بود پولس از راه معاشرت با ساير پيروان مسيح عقايد خودش را ترك گويد و با روش حواريان، تعاليم حضرت عيسى را فرا گيرد .در آن دوران شهر آنتيوخ بعد از روم و اسكندريه بزرگترين شهر امپراتورى روم بشمار مى رفت اين شهر زمانى پايتخت كشور يونان بود، عده اى از مؤمنان آن شهر به حواريان در اورشليم پيام فرستادند كه مردى را براى ترويج و اشاعه تعاليم عيسى ميان آنان اعزام كنند آنان در خواست كردند كه ميان مشركين كه آنان را احاطه كرده اند فراگيرى و فهم صحيح فرامين حضرت مسيح امرى ضرورى و مورد نياز است حواريان براى اين مسئله مهم برنابا را در نظر گرفتند و او بعنوان اولين مبلغ اعزامى در تاريخ مسيحيت به آن ديار قدم گذاشت و برنابا خواهر زاده اش بنام مرقش با لقب يوحنا و همچنين پولس رابعنوان همكاران خويش انتخاب كرد. آنان بميان مردم رفتند اما تعاليم حضرت عيسى بعلت آنكه بر اساس توحيد استوار بود خدايان يونان را نفى مى كرد و اين در نظر توده مردم يونان كه عمرى را با اوصاف خدايان خويش بسر كرده بودند و هر توصيفى از حضرت عيسى را همانند توصيفى از خدايان خويش مى پنداشتند امرى غير قابل درك و فهم بنظر مى آمد. ترويج و گسترش تعاليم حضرت عيسى در ميان يونانيان بدون هيچ گونه مصالحه و سازشكارى و كوتاه آمدن از عقايد و ارزشهاى حضرت عيسى شكننده، گيج كننده و غير ممكن منظر مى رسيد و اين در نظر پولس كه قبلاً تمايل به تغيير تعاليم عيسى را نشان داده بود اكنون امرى اجتناب ناپذير بنظر مى آمد ضرورت يكسرى اصلاحات متناسب با عقايد يونانيان و خوشايند ساختن دين مسيح در انظار توسط مردم پولس را به پافشارى بر تغيير تعاليم عيسوى واداشت و اين نقطه آغاز اختلاف پولس و برنابا گشت، در آنزمان يونان بخشى از امپراتورى روم بود و خدايان يونانى با خدايان رومى تشابه خاصى داشتند، پولس بعنوان شهروند رومى بخشى از عمر خود را در روم گذرانده بود و بخوبى از موقعيت نيرومندى كه دين رومى - يونانى در قلمرو امپراتورى روم مى توانستند داشته باشد آگاه بود اما برنابا معتقد بود كه آفريدگار راضى نيست كه قوانينش به اندازه يك همزه يا يك نقطه كاهش يابد يا تغيير داده شود. ابتدا اختلاف برنابا و پولس در مسائل روز مره زندگى شروع شد پولس دستوراتى كه از طرف حضرت موسى در باره حليت و حرمت گوشتها و كيفت قربانى كردن حيوانات رسيده بود و پيروان عيسى بر آن ارج مى نهادند را زير پا گذاشت و مى خواست از تغيير ناگهانى سنت هايى كه قبل از ورود او و برنابا به سرزمين يونان مورد احترام مردم بود اجتناب شود. در كتاب اعمال حواريان آمده است پس در ميانه ناخوشى پيدا شده به نهجى كه از يكديگر جدا گرديد پس برناباس مرقس را برداشتند به قبرس روان گرديد و پولس سلديس را اختيار نموده و برادران او را به توفيق خدا سپرده و روان شد.پولس ميان عيسى و مسيح تمايز قائل شد و استدلال كرد شريعتى كه عيسى و پيروانش را بهم مربوط مى كرد لازم الاجرا نيست زيرا وى مرده است از اين رو پيروان وى در قيد تعلق او نيستند بلكه به آن مسيحى تعلق دارند كه شريعتى ديگر آورده است و از ضرورت پيروى از مسيح است نه از عيسى بر اساس اين استدلال او تئورى باز خريد و كفاره را عرضه كرد كه بر اساس آن انسان به هر كارى دست برند گرفتار نتايج اعمالش نمى شود مشروط بر آنكه در پايان روز بگويد «من به مسيح معتقدم».عيسى از يك موجود انسانى و خاكى به يك مسيح آسمانى و افلاكى تغيير كرد و اين فرصتى بود براى متفكران رومى و يونانى كه عقايد پولس در پيروانش را با فلسفه خود تطبيق كند در نظر آنان هستى داراى سه جزء بود و كليساى پولس از خداى پسر و خداى پدر سخن مى گفت اگر روح القدس به آن افزوده شده تثليث آنان منطبق مى گشت. صورت خيالى مسيح براى لغو تعاليم اوليه عيسى بسيار قدرتمند و چنين صورتى بتدريج موضوع پرسش قرار گرفت. پولس نه از آسمان بودن عيسى سخن گفت نه از تثليث، اما شيوه بيان و تحريفاتش راه را براى اين دو تصوير غلط باز كرد .او در نامه اول به اهل فرنتيس نوشت: همه چيز مرا جايز است لكن نه آنكه همه مفيد باشد قادر بر همه هستم و هيچ چيز بر من قدرت نخواهد داشت.پس جدايى پولس و برنابا ما پولس با اينكه موقعيت مناسبى در نزد عيسويان يافته بود اما اين واقعيت كه او مع الواسطه به عيسى دسترسى داشته و خودش آن حضرت رانديده است. حقيقتى غير تغيير بود از اين رو نياز بر كسى كه عيسى را بلا واسطه دريافته باشد و در سفرها با او همكارى و همراهى كند براى وى محسوس بود به همين جهت از پترس خواست كه در مسافرت ها همراه وى باشد و آن دو راهى مغرب زمين شدند پترس و پولس در گذشته اختلافات زيادى با هم داشتند و علت قبول اين همكارى توسط پترس دقيقاً مشخص نيست اما در آنزمان شكنجه ميسحيان توسط روميان و حاميان شدت يافته بود و احتمال ميرود پترس با قبول اين همكارى در نظر داشت بنحوى عدول از تعليم اصل حضرت عيسى را جلوه داده و از شدت شكنجه آنان بكاهد.پيروان عيسى و برنابا هرگز بعنوان محور تشكيلات مركزى مسيحيت رشد نيافتند آنان به بيابانها و كوهها رفتند و گرداگرد هر رهبر قديمى جمعيت كوچكى تشكيل گرديد و سبك و زندگى حضرت عيسى را حفظ كردند و تفاسير آنان در جنوب و بندرت در شمال افريقا منتشر شد. اما تفسير پولس مسيحيت در سراسر يونان و اروپا منتشر گرديد و بدين ترتيب پس از اندك زمانى از غيبت عيسى يك انشعاب وسيع ميان پيروان او و ياران كليساى پولس كه بعد ها بعنوان كليساى كاتوليك رومى شناخته شدند پديد آمد و همچنانكه كليساى رسمى رو به رشد و توسعه بود دشمنى و خصومت آن نسبت به پيروان حضرت عيسى افزايش يافت و از طرفى در جهت حفظ قدرت و توانايى خويش هر چه بيشتر خود را با قانونگذاران امپراتور روم هماهنگ ساخت. اين ناسازگارى بعداً در قالب اختلاف كليساى وابسته به حواريان و كليساى پترس ادامه يافت .

ب) زمينه هاى انتشار دين مسيح در امپراتورى روم :

در انديشه روميان هر وطن پرست واقعى مكلف بود خدايان را عبادت كند و براى روح امپراطور كه نماينده اقتدار روم بود قربانى نمايد و استنكاف از قبول اين تكليف علامت خصومت با امپراتورى محسوب مى گشت اينجا بود كه پولس باز هم مجبور گرديد پيام حضرت عيسى را با تغييراتى مجدد هماهنگ با شرايط زمان سازد اما اين بار هدف صرفاً جذب غير مسيحيان و مردم عادى نبود بلكه بيشتر بمنظور رهايى از تهديدات و انتقامات متخاصمان و جلب توجه قدرتمندان و حاكمان صورت مى گرفت سياست تسليم بى قيد و شرط در برابر حكام روى زمين اعم از اينكه قوانين حكومتى آن با تعاليم آسمانى وفق داشته باشد يا خير، در انديشه هاى وى بيان گرديده است او به پيروانش مى آموخت همگان بايد به فرمان شهرياران گردن نهند زيرا هيچ قدرتى نيست كه از خدا آغاز نشود و از آن مهمتر ابراز مى كرد فرمانبردارى بايد نه از روى ترس بلكه به انگيزه وجدان باشد و از قول مسيح شايع كردند «هر كس شمشير كشد به شمشير كشته خواهد شد».اما چون عيسيوان از پرستش استنكاف مى ورزيدند و بت ها را سرنگون مى ساختند مورد تعقيب و آزار واقع مى شدند. مسيحيان با همه ستمى كه از قيصر مى ديدند بنا بر توصيه پولس به جان او دعا مى كردند و آمرزش او را از خدا مى خواستند و اين وضعيت تا سال 313 م كه كنستانتين (امپراتور روم) مسيحيت را در شمار مجاز اعلام كرد ادامه داشت .و اما نحوه ارتباط كنستانتين با كليساى پولس چنين بيان شده است، كنستانتين نسبت به وارث خود دچار شك و حسد شد و شاهزاده جوان به علت ديدگاههاى خوب و رفتار جذاب و دلاورى هايش در ميدان نبرد بسيار مورد احترام بود كنستانتين براى تحكم موقعيت خود او و نامادرى اش را به قتل رسانيد و بر خلاف تصورش حاميان بلكه معدوم و طرفداران شاهزاده مقتول به خونخواهى برخاستند و پادشاه از فرط عجز به كشيشان معبد رومى ژوپيتر براى چاره انديشى روى آورد آنان گفتند هيچ قربانى يا دعايى كه او را از گناه در قتل تبرئه كند وجود ندارد وى به شهر بيزانيوم رفت و در آنجا از سوى كليساى پولسى با استقبال غير مترقبه اى روبرو شد سران كليسا به وى گفتند اگر در كليساى آنان توبه كند گناهش بخشوده خواهد شد او متوجه گرديد كه مى تواند كليسا را در جهت تائيد نظرات خود تقويت كند و از سوى ديگر در ساليان گذشته اصول عقايد مكتب رواقيان بطور غير مستقيم از راه آثار سيرون و بطور مستقيم به كوشش فيلسوفانى چون سنكا( 60 - 2 سال پس از ميلاد) و فرمانروايى چون ماركوس اورليوس (180 1290 م) و بنده اى چون اپيك تتوس (قرن اول ميلادى) در امپراطورى دوم گسترش يافت مكتب رواقيان بر خلاف انديشه هاى افلاطون و ارسطو كه بر تبعيض ميان انسانها استوار بود و آدميان را بر سه نوع سرشت زر - سيم - مس تقسيم مى كرد و غير يونانى را بربر و وحشى ميدانست قائل به برابرى و بيگانگى اعضاى جامعه جهانى گرديد رواقيان آئين قانونى طبيعى و حقوق طبيعى را بنا نهادند و مفهوم جامعه يگانه بشرى را به اروپائيان آموختند در پرتو آشنايى با اين عقايد بود كه توده مردم روم تصور مسيحى بربرى انسانها را به آسانى پذيرفتند مسيحيت مفهوم جامعه انسانى يعنى جامعه اى را كه برتر از شهرها و كشورها و امپراتورى ها باشد و همه آدميزادگان را در بر گيرد به پيروان خود آموخت در حاليكه انديشه اى افلاطون و ارسطو چه از ديدگاه جغرافيايى و چه ساسى هيچگاه از حدود پولس (شهر خدايان يونان) در مى گذشت چنين زمينه مساعدى باعث رواج مسيحيت در روم گرديد و كنستانتين از اين رواج و نفوذ غافل نبود، مسيحيت در شمار اديان مجاز اعلام گرديد و در نقاط فراوانى از سرزمينهاى اطراف درياى مديترانه كليساى مسيحى سر بر آوردند و امپراتور در جنگها استفاده بسيارى از آنان برد، بسيارى از كشيش ها براى كار جاسوسى در خدمت او قرار گرفتند و او براى متحد كردن اروپا و خاور ميانه و تحت حاكميت قرار دادن سرزمينهاى پهناور از جاسوسى آنان بهره گرفت، او هم بعنوان نشانى از قدردانى و هم بخاطر كاهش بخشيدن قدرت كشيشان معبد ژوپيتر مسيحيان را تشويق كرد كليسايى در روم بگشايد. اين لطف و احسان امپراتور مسيحيت را در وضعيت مساعدى قرار داد و آنرا بصورت دين رسمى امپراتورى در آورد و نظر بسيارى از مردم مسيحيت يك دين سياسى و دولتى شد و عده زيادى از ابن الوقت هاى مصلحت گرا تظاهر به مسيحى بودن كردند. كنستانتين در مقابل مخالفان داخلى و امپراتورى ايران و دشمنان خارجى خود را در موضع ضعف و ناتوانى مى ديد بدون شك ايجاد كليساى متحد تحت فرمان كه مركز آن در روم باشد (نه اورشليم) مى توانست قدرت زيادى براى او به ارمغان آورد. از آن پس استفان به جاى كاهنان بت پرست نديمان امپراتور گرديد و بايد كليساى عظيمى كه اكنون بعنوان سن پيترو مشهور است توسط وى و تحت عنوان كليساى كنستانتين در شهر رم بنا نهاده شد و كليساى روم عنوان كاتوليك يعنى بلند نظر و آزاده را بر خود نهاد تا روند جهانى بودن خود را نشان دهد. كنستانتين تا سال 336 يعنى يكسال پيش از مرگش بصورت رسمى مسيحى نشد زيرا هنوز بسيارى از افراد منتقد به ژوپيتر و خدايان محمد رومى معتقد بودند و او هرگز مايل نبود آنان را برنجاند اما خود را بمنزله رئيس اين مسيح بحساب مى آورد وى در نامه هايى كه به كليسا مى نوشت خود را بعنوان مقام عالى كليسا مغروض قرار مى داد و چنين بنظر مى رسيد كه خود را خليفه الله و برتر از رهبران كليسا مى دانست و ظاهراً اسقف هايى كه در محكمه آرس بودند با وى هم عقيده بودند زيرا آنان ادعا داشتند كه تفكرات و انديشه ها يشان اتهاماتى از محضر روح القدس و فرشتگان است و هر گاه حكمى براى آنها مجهول باشد به كنستانتين روى آورده و از وى كمك مى طلبيد .در اين زمان آتش جدال ديرينه كليساى پولسى و كليساى حوارى آشكار گرديد و اعضاى كليسا حواريت از اطاعت هواهاى نفسانى كنستانتين خود دارى كردند وى تلاش كرد از راه قهر و تهديد آنان را به تسليم وا دارد اما فايده اى نداشت آنان از پذيرش رهبران اسقف روم خود دراى كردند و آنرا حركتى سياسى از جانب زمامدارى اجنبى دانستند، از سويى ديگر مسيحيان شمال آفريقا كه اعتقاد به توحيد داشتند و عيسى را پيامبر خدا مى دانستند به مبارزه بر عليه كليساى روم پرداختند آنان قائل بودند «كاتوليك و روحانى نمايان مفسدى هستند كه با حكومتهاى دنيوى همكارى مى كنند آنان تكيه گاه خود را قدرتهاى مادى قرار داده و مسيح را انكار كرده اند» اسقف روم يكى از اساقفه وابسته به خود را به آن منطقه اعزام كرد وى بعنوان مردى بى رحم تر از يك قصاب و ستمگرتر از يك ديكتاتور خونخوار زبانزد همگان شد، سرانجام پس از كارگر نيفتادن تصميمات او ارتش روم وارد عمل گرديد و جمعيت بسيارى از كشيشان و مردم مسيحى را به خاك و خون كشيد، مسيحيان افريقا شمالى كه پيش از آن شكنجه شدند كه چرا مسيحى هستند و اينك شكنجه مى شدند كه چرا با مسيحيان دربارى هماهنگ نيستند نمى توانستند بپذيرند كه مقامات امپراتورى روم يكشبه بندگان و خدمتگزاران خداوند بشوند و شهر روم كه هرگز بعنوان مركز تعاليم حضرت عيسى مطرح نبوده است مركزيت عيسويان را بعده گيرد و احكام پولس بر تعاليم عيسى ترجيح يابد اين گروه كه پيروان دوناتوس بودند بعد از او راه رسم وى را ادامه دادند و هنگامى كه اسلام به سرزمين آنها وارد شد با آغوش باز از آن استقبال كردند زيرا بقدرى زمينه هاى فكرى و اعتقادى در آنان مهيا بود كه مكتب اسلام را توسعه و تاكيدى به آنچه خود مى شناختند يافتند.

/ 8