لطافت هنر ديني - لطافت هنر دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

لطافت هنر دینی - نسخه متنی

سید مرتضی حسینی نجومی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لطافت هنر ديني




  • بخواه جام و شرابي به خاك آدم ريز

    فرشته عشق نداند كه چيست اي ساقي



  • فرشته عشق نداند كه چيست اي ساقي
    فرشته عشق نداند كه چيست اي ساقي



عليها السلام خداوندا! سپاس و ستايش تو را سزاست كه پروردگار عالميان و نهايت آرزوي عارفان و محبوب دل هاي صادقاني؛ آفريننده همه زيبايي ها و تصويرگر همه جلوه هاي جمالي، مبدأ و مقصد هنري، مفيض معني و خالق صورتيّ؛ تويي اوّل و تويي آخر. تويي ظاهر و تويي باطن. تو سميع و بصير و شهيد و شاهد، زيبا و زيباآفرين، خالق انسان و معلّم قلم و بياني.

بارالها. درون جان آدمي را چه بهشت بريني نهاده اي كه صفا و ذوق و لطافت او به هر زبان و بياني كه گفته اند و شنيده ايم و خوانده ايم، باز هم يك از هزارش گفته نيامده است. فطرتي فريفته به
زيبايي و جمال با گرايش به بي كراني و بي مرزي رادر درون جان آدمي نهاده اي و اين بهشت برين به بي كراني و بي مرزي حبّ كمال و جمال بي كران و بي مرز و گسترده تا بي نهايت است و بهشت برين عالم آخرت بي نهايت است تا جواب گوي ابديّت و بي نهايتي ضمير انساني بوده باشد.

شگفتا كه هر كس حالي و سوز و سازي و راز و نيازي دارد، اين بهشت برين را در اندرون دل خود مي بيند و مي يابد! و اين عطيّه، عطيّه اي الهي و اين موهبت، موهبتي خدايي است كه تنها به انسان ها عنايت شده است؛ «وَلَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِما اَنْتَ».

شعر حافظ را خوانده ايد كه:




  • در نمازم خم ابروي تو با ياد آمد

    حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد



  • حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد
    حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد



شگفتا كي و كجا ما شيفته و شيداي خم ابروي او بوده ايم تا در ياد آن يار مهربان حالتي رود كه محراب به فرياد آيد؟!

آدمي به كدام عالم لطيف وابسته و از كدام عالم لطيف آمده است كه به كوچك ترين نسيم باد سحرگاهي به ياد آن عالم قدس و جنّة النعيم مي افتد. حالتي كه در سماع غزل هاي ناب دست مي دهد كه به قول حافظ: «حالتي رفت كه محراب به فرياد آمد» يا باز هم به قول حافظ:




  • شعر حافظ ببرد وقت سَماع از هوشم

    گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق



  • گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
    گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق



از آن سماع كه «عليّ بن محمّد بيستون» در مقدّمه جمع ديوان سعدي بدان اشاره اي مي كند آدمي به كجا مي رود و اين چه آشفتگي است كه انساني با نسيمي اين چنين آشفته و پريشان در پرواز مي آيد؛ آن هم پرواز به گستردگي فطرت بي كران و چه خوش تعبيري از «شهيد» به «پرنده تر ز مرغان هوايي»!

/ 5